تناقض ها – مجاهدین بیرون مناسبات و مجاهدین در درون مناسبات

این سوال برای هر کسى که وارد مناسبات فرقه شده باشد پیش آمده که چرا بطور ناگهانی و غیره عادی اخلاق اینها ( مجاهدین ) عوض شد و آنجاست که کمی به خودتان شک می کنید که آیا من کاری کردم و عمل زشتی از من سر زده که باعث تغییر رفتار این برادران و خواهران مهربان و دلسوزی که تا قبل از ورودم به عراق و قرارگاه های مجاهدین شده است؟

این برادران و خواهران که با من می خندیدند و با من گریه می کردنند و غم و شادی من غم و شادی آنان بود چه شد که به یکباره چهره عوض کردنند و از آن چهره مهربان تبدیل شدند به کسانی که هرگز نمی شود لحظه ای با آنان دمخور شد.

و بعد پیش خودت فکر می کنی که اگه قبل از ورود به عراق میتوانستم به چهره ی واقعی آنان پی ببرم دیگه هرگز پا به این سرزمین نفرین شده نمی گذاشتم ولی دیگه شاید و امّا هیچ فایده ای ندارد چون تمام راه به گذشته قطع شده و تو محکوم به ماندن و صبوری هستی.

وقتی هیچ راهی برایت وجود ندارد و نمی توانی از درون مناسبات وحشی و دیکته شده ی رجوی به دنیای قبلت برگردی واقعآ نمیدونم آیا به غیر از اعضای درون مجاهدین کسی می تواند تصور کند باید از هر آنچه که تو را به گذشته ات وصل می کند دور و دورتر شوی پدر و مادرت برادر و خواهرت دوستانت خاطرات و همه ی آن چیزی که تو را استوار و نشانه دارت کرده بود زمانی،باید بگذاری زمین و با یک نام جعلی و نشانه های دروغین یک راه اجباری و تحمیلی ادامه دهی.

من و شاید تمام کسانی که قبل از وارد شدن به این فرقه گول خوردیم نود و نه درصد فریب زبون بازی اعضای آموزش دیده ی سازمان مجاهدین را خوردیم کسانی که در تیم های مختلف با پل های ارتباطی در اروپا توانست در دورای با خیلی از جوانان غیرتی ایران تماس حاصل کنند و اکثراً در این موضوع هم موفق شدند.

البته باید خدمت شما عرض کنم در این تیم ها با همه به یک شکل رابطه زده نمی شد با هر شخص با اطلاعاتی که از دوستان و فامیل آن می گرفتند برخورد می کردند مثلا در رابطه با خود من از دایی و عمه و دختر عمه ام اطلاعات گرفته بودند و دست بر روی نقطه ضعف شما می گذاشتند.

در مورد دیگر بچه ها هم به همین صورت عمل می کردند. من با خیلی از دوستان که صحبت می کردم بیشتر آنها میخواسته اند به اروپا بروند ولی یک دفعه سر از عراق درآوردند.

روش کار به اینصورت بود که بعد از اینکه آنها را غیر قانونی وارد عراق می کردند آن فرد دستش از تمام حق و حقوق قانونی بریده می شد و تنها یک راه برایش باقی می ماند زندان و یا به قول آنها خروجی مجاهدین و زندان ابوقریب.

وقتی شما راه های قانونی و حقوقی را بلد نباشید تازه مثل من و دوستانم خواهید شد.من بعد از چند ماه که در مناسبات فرقه بودم به دلیل مناسبات کثیف و دیکتاتوری رجوی در مقر پذیرش درخواست شفاهی و برگشت را به شخصی به نام رضا مرادی گفتم اون هم با چهره ای خیلی بیخیال سرش را تکان داد و رفت و بعد از چند ساعت برایم نشست کوتاهی گذاشتند و بهم این جملات را ابلاغ کردند:

برادر افشین (اسم مستعار من در فرقه افشين بود ) به علت مرحله ی( سین آ ) سرنگونی که ما الان در آن هستیم و تو وارد مناسبات ما شده ای و اطلاعات ما را داری ما نمی توانیم به تو اجازه دهیم که برگردی و نکته دیگر چون تو غیر قانونی وارد کشور عراق شده ای قوانین عراق حکم می کند که هر کسی که بدون ویزا و پاسپورت وارد خاک عراق شود به هشت سال زندان ابوغریب محکوم می شود حالا تصمیم با خودت است ما تو را دوسال به خروجی یعنی همان زندان می فرستیم و بعد از آن تو را تحویل مقامات عراق می دهیم و باید هشت سال به ابوغریب بروی اگه زنده ماندی میتوانی برگردی به همان جا که از آن آمده ای این است منطق رو راستی با عنصر پیشتاز. منو خودشان غیر قانونی وارد عراق کردند به من می گویند چون غیر قانونی وارد عراق شده ای حرامزاده ها.

راستش من بعد از آن نشست تصمیم گرفتم برای زنده ماندن روش انطباق را پیش بگیرم البته فقط زنده ماندن. چون با اطلاعاتی که بدست آورده بودم در آن زمان فرار از قرارگاه های مجاهدین ضریبش صفر بود.

مسعود رجوی از صدام درخواست کرده بود که ارتش و نیروهایش را دور تا دور قرارگاه های او بچیند و یا به او در جاهایی زمین دهد که ارتش صدام هم در آنجا مستقر باشد البته برای جلو گیری از ورود و خروج و کنترل کامل البته باید بگویم این چیدمان فقط برای اشرف نبود شامل همه ی قرارگاه می شد.

در زمان صدام مسعود رجوی خودش را نفر دوم عراق می دانست و اگر نخواهم دروغ بگویم در حقیقت هم صدام خیلی به مجاهدین قدرت داده بود شما حساب کنید ما وقتی در عراق تردد می کردیم هیچ یک از ارگانهای دولتی و اطلاعاتی صدام حق بازرسی و ایست مجاهدین را نداشت و فقط با گذاشتن احترام راه را برای آنها باز می کردند.

شما فکر می کنید این همه اعتماد از کجا سر چشمه گرفته است؟
شما فکر می کنید صدام چرا حتی یک درصد هم فکر اینکه مسعود رجوی بهش خیانت کند را هم نمی کرد؟

مسعود رجوی امتحان هایش را در مدت هشت سال جنگ تحمیلی و بعد در زمان جنگ خلیج پس داده بود و برادری را در حق صدام حسین تمام کرده بود و حتی مسعود رجوی از نزدیکترین نفرات به صدام مورد اطمینان تر او بود.

مسعود رجوی برای صدام حکم یک ناجی را بازی کرده بود چه آن زمان که اطلاعات ارتش ایران را به صدام می داد و چه آن زمان که به خاطر سقوط نکردن صدام کردستان عراق را به خاک و خون کشید من فقط تعجب می کنم که چرا کردهای کردستان عراق به دادگاه های بین المللی شکایت بیشتر نکرده اند؟

کردهای عراق با داشتن مدارکی زنده و اسناد تکان دهنده به راحتی می توانند سران این فرقه را به میز محاکمه بکشانند و سبب رسوایی این فرقه خونخوار گردند. کردهای عراق باید بدانند که اعضای جداشده از این فرقه در تمام شکایت آنها مثل کوه پشت آنها خواهند بود و می تواند از ما به عنوان شاهد زنده استفاده کنند.

مجاهدین و یا بهتر است بگویم فرقه رجوی تا زمانی که هر فرد مورد استفاده اش باشد از او استفاده می کند و بعد هم او را در بایگانی قرار می دهد تا شاید دوباره مورد ابزاری قرار گیرد و اگر هم نگیرد خوب خرجی ندارد تا پایان مرگش دور خودش می چرخد.

بهتر است برگردم به اصل داستان باور کنید وقتی میخواهم داستانی را تعریف کنم این فرقه آنقدر جنایت و خیانت کرده که ناخداگاه مسیر خودش به قسمت های مختلف کشیده می شود بله دوستان فرار از زندان رجوی نمیگم اصلا نمی شد ولی باور کنید از هر صد نفر شاید یک نفر شاید یک نفر تازه اگه از قرارگاه دور می شد تازه باید مواظب نیروهای صدام می بود.

خیلی از بچه ها فرار کردند ولی دوباره دستگیر شدند و به مجاهدین تحویل داده شدند و شما باید بدانید که چه چیزی در انتظارش خواهد بود که بارها آرزوی مرگ می کند چون دیگه مارک وزارت اطلاعات بر پیشانیت چسبیده و دست باز به همه ی جلادان و شکنجه گران فرقه میدهی فرار از مجاهدین!

خیلی ها حتی نامی هم از آنها باقی نماند و جزوه مفقودالاثرها باقی ماندند مسعود رجوی آدم نرمالی نبوده و نیست اون به زن و بچه و دوستان نزدیک خودش هم رحم نکرد؟

شما در زندگی خودتان تابحال با چند نفر برخورد کرده اید که اول جان خودش را نجات دهد اگه خودش جان سالم بدر برد بعد فکری برای زن و بچه اش خواهد کرد! تازه در این رابطه که خیلی فداکاری می کند که فکر جان زن و بچه ی خودش باشد در رابطه با این حیوان که خودش آگاهانه محل استقرار زن و بچه اش و دوستان نزدیک خودش را مثل موسی خیابانی را به مخبر می دهد تا برای همیشه از شَر آنها راحت شود.

مسعود رجوی می دانست موسی خیابانی کسی نیست که زیر بار خیانت به کشور رود و کسی نیست که با صدام دست دوستی دهد نمیخواهم از او دفاع کنم ولی او زمین تا آسمان با عقیده ها و نظرهای مسعود رجوی مشکل داشت و مسعود رجوی این را در مدتی که باهاش همخانه شده بود به خوبی حس کرده بود برای همین به راحتی سر او را زیر آب کرد.

شما از چنین موجودی چه انتظاری دارید که در هنگام فرار و دستگیری بخواهید بهش بگویید؟

من وقتی تصمیم گرفتم که روش انطباق را سر مشق خودم کنم حتی در خواب هم نمی دیدم روزی خواهد رسید که بتوانم از فرقه رجوی جدا شوم یک زندگی عادی و پر از حادثه را برای خودم رقم زده بودم و زمانی که یواش یواش در نشست های سیاسی تابلو جنگ آمریکا و عراق پُر رنگ می شد حس درونیم از اینکه بالاخره داریم تعیین و تکلیف می شویم خوشحال بودم و پیش خودم گفتم به آخر راه نزدیک شدم فقط در آن زمان یک آرزو داشتم آنهم شنیدن صدای خانواده ام بود ولی خوب افسوس که مرحله سرنگونی بود و اطلاعات نون آب و نوشابه و لباس های ما لو می رفت.

این را برای مسخره کردن فرقه عرض کردم آخه شما نمیدونید چنان از اطلاعات و مرحله سین آ صحبت می کردند هر کسی آنها را نمی شناخت فکر می کرد فردا صبح تهران هستند.بله دوستان این آزادی من و خیلی از دوستان که الان از سازمان جدا شده ایم نتیجه زحمات کسانی هست که توانستند چراغ خاموش این مسیر را باز کنند که اگه صحبت از درز اطلاعات نبود باید از تک تک آنها نام برد و به خاطر تمام زحمات شبانه روزی آنها دست آنها را بوسید.

دوستان و هم میهنان عزیز و گرامی فرقه رجوی خودش را هم نمی تواند نجات دهد چه برسد به اینکه به شماها قول های توخالی و یک مشت دروغ تحویل می دهد اینها به فرزندان و عزیزان خودشان هم رحم نمی کنند چه برسد به اینکه بخواهند برای فردای ایران آزادی به ارمغان بیاورند.

یکی از نمونه های بارز آن دسیسه جدیدی که برای فرزند مسعود رجوی در کشور نروژ به وجود آورده اند و از او خواسته اند تا بیاید و در فضای مجازی بر علیه ایرج مصداقی صحبت کند و به او بگوید که مزدور وزارت اطلاعات است.و چون او به هر دلیل این موضوع را قبول نکرده است او را از طرف کارفرمایش تحت فشار قرار داده اند.ببینید اینها چقدر حرامزاده هستند.

فرقه رجوی دارای دو شخصیت کاملا متفاوت هست یکی برای کسانی که آنها را از بیرون تماشا می کنند و دیگری برای کسانی که با فریب و ریا با داخل مناسبات کشیده شده اند.

البته باید عرض کنم اینها برای بازی با کلمات خیلی چیزها را جابجا می کنند و می گویند عنصر پیشتاز باید بتونه سختی بکشه باید چنین و چنان باشد فقط من نمی فهم که چرا اعضای رده بالای فرقه خودشان در این چند سال هر غلطی که میخواستند کرده اند اگه به قول خودشان ما همه یکسان هستیم پس چرا مسعود خان شما در عراق برای خودت کاخ و حرمسرا ساخته بودی؟

باش تا صبح دولتت بدمد ما منتظر روز باز خواست هستیم ما از تو و فرقه ات به خدا شکایت کرده ایم و میدانیم خدا خودش جزای شماها را خواهد داد چشم گریان مادران و دل درد کشیده پداران بی پاسخ نمی ماند.
علیرضا نصراللهی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا