زمان حمله آمریکا به عراق، ستاد فرماندهی رجوی در فرانسه چکار می کرد؟

آمریکا قصد داشت ائتلاف تشکیل دهد و به عراق حمله کند و صدام را سرنگون کند. قبل از حمله آمریکا رجوی پیام داد که احتمال دارد آمریکا به عراق حمله کند و ما بایستی آمادگی خومان را حفظ کنیم و در ادامه پیام گفته بود ستاد فرماندهی با مسئولیت مهوش سپهری برنامه ریزی را انجام داده است! اخبار جنگ در عراق داغ تر می شد و مهوش سپهری به صورت نوبه ای با مقرها نشست می گذاشت.

با مقر ما هم نشست برگزار کرد و در نشست گفت: ما باید به هر لحاظ آماده باشیم، هر آن ممکن است جنگ شود و برادر دستور پیشروی به سمت ایران را بدهد! و همه موظفند با لباس فُرم و جوراب استراحت کنند! در ادامه گفت: اگر جنگ شد من و ستاد فرماندهی همراه شما هستیم. نگران نباشید این بار همه بایستی جنگ جانانه کنیم و روی برادر مسعود و خواهر مریم را سفید کنیم. چند روزی گذشت مجددا رجوی پیام داد و گفت خواهر نسرین گزارش آمادگی شما را به من داده است. خواهر نسرین در جنگ جلودار شماست و مریم هم گفته است که اگر جنگ شد جلودار نیروها خواهم بود و من موافقت نکردم و اصرار او باعث شد موافقت کنم!

چند روزی گذشت و همه ما را جمع کردند و گفتند چند روزی در بیابانهای عراق پراکنده می شویم! چند روزی به این ترتیب گذشت و جنگ شروع شد. خبر به ما می رسید که نیروهای ائتلاف مقرهای رجوی را یکی پس از دیگری بمباران می کنند و رجوی سکوت کرده بود. وقتی صدام سرنگون شد رجوی مجبور شد خودش را تسلیم نیروهای آمریکایی کند و در بیابانهای عراق قفل شدیم! و همین مسئله برای نیروها تناقض شده بود تناقضی شده بود و هر چه تناقض خودمان را بیان می کردیم در جواب می گفتند به شما ربطی ندارد، دستور برادر است .

 

پس از چندین روز که در بیابانهای عراق مستقر بودیم، ما را با پرچم های سفید به پادگان اشرف منتقل کردند اما از رجوی و مریم و ستاد فرماندهی خبری نبود! تا به وقت دستگیری مریم قجر و دارو دسته اش در سال 2003 در فرانسه، دروغگویی و فریب کاری رجوی بر ملا شد. قبل از این که جنگ شروع شود مریم رجوی دست ستاد فرماندهی اش را گرفته و پا به فرار گذاشته بودند و در کشور فرانسه مستقر شده بودند.

و این موضوع سبب تناقضی جدید شد! و سران فرقه برای ماست مالی کردن این تناقض در مقرها نشست برگزار می کردند. در مقر ما فردی بنام احمد واقف نشست گذاشت و همه افراد پشت میکروفن می رفتند و تناقض خودشان را بیان می کردند. من به احمد واقف گفتم مگر برادر نگفت اگر جنگ شد ستاد فرماندهی در کنار شماست. چی شد که ستاد فرماندهی قبل از جنگ بهمراه خواهر مریم به فرانسه رفت! ستاد فرماندهی باید در عراق می بود، در فرانسه چکار می کند؟! با یک حالت پرخاشگری جواب مرا داد و گفت اولا به تو ربطی ندارد و تو کاره ای نیستی که وارد چنین مسائلی می شوی، در ضمن قبلا گزارشاتی به ما داده می شد که تو با سازمان زاویه داری الان هم دقیقا داری با سازمان ضدیت می کنی و می خواهی فضای جمع را خراب کنی. من به تو اجازه نمی دهم.من در جواب گفتم جواب تناقض ما را چرا نمی دهی خواهر نسرین و مابقی فرانسه چکار می کنند؟ ما را در بیابانهای عراق زیر بمباران ول کردند و رفتند یک جای امن . این را که گفتم از روی صندلی بلند شد و گفت خفه شو از سالن نشست برو بیرون تو صلاحیت نداری در این نشست باشی، من هم از خدا خواسته سالن را ترک کردم.
رجوی در تمام موقعیتهای حساس اعضا را تنها گذاشت و فقط خود را نجات داد.

فواد بصری

خروج از نسخه موبایل