مژگان پارسایی بازجو و شکنجه گر مجاهدین

من یکی از خواهران قربانی تشکیلات شما مجاهدین خلقی؟! (بهتر است بگویم شکنجه گران خلقی) سعید نوروزی هستم.

همان فرد اسیر در زندانهای شما و تو نیز یکی از بازجویان او!

همان جوان پاک و پرخروشی که در نو جوانی به شما پیوست تا در راه رهایی خلق پاسدارتان باشد

ولی افسوس!

شما ناپاکان و جاهلین و دروغگویان شما ره جویان ریا و تزویر درمانده از حقیقت – وا مانده از کاروان جوانمردی – ریا کاران و پس مانده های متعفن لجنزارهای بیگانگان – فراموش شدگان سرزمین دلاور مردان ایران ستارخان و باقرخان

شما چطور جرئت کردید تا فرزندان ما را شکنجه دهید.

ای زندانبان وطن فروش خائن بدان و آگاه باش!

من یکی از خواهران همان فردی هستم که خستگی ناپذیر عزم را جزم نموده تا امثال ترا ترک گفته و برای شناساندن چهره واقعی اتان تلاش نمایم.

هموطنان عزیز:

سعید عزیز مان قلبش توسط پزشکان آن تشکیلات رذل عمل شده و دستگاه (پیس میگر) در قلبش کار میکرد ولی این بی عاطفگان جهنمی حتی به این فرزند بیمار ما رحم نکرده و او را شکنجه میکردند.

طبق مدارک موجود سعید عزیزمان حداقل از سال 1378 از سرکار خانم رئیس جمهور! جماعتی 4000 نفری (لطفا" صفر اضافه نکنید فقط چهار هزار نفری آنهم در سراسر این جهان پهناور که بیشترین آنها را نیز فریب داده و بهتر بگویم ربوده و به اسارت گرفته اید تا تشکیلات خود را باد کرده و بزرگ جلوه دهید) شما از این فرد تهی از عاطفه های انسانی ولی با شعارهای فریبنده بنام خواهر مریم خواسته بود دست از سر او بردارند زیرا او تصمیم داشت تا آنطور که صلاح میداند زندگی کند.

او تنها برادر از 3 برادرعزیزمان بود که هر لحظه آرزوی دیدارش را داشتیم. متاسفانه قبل از او حمید و مجید را در مسیر تشکیلات جهنمی شما از دست داده بودیم آنها نیز با تصوری غیر از آنچه واقعیت داشت قدم در این راه گذاشته بودند تا رهایی خلق خود را رقم بزنند. ما فقط به امید دیدار مجددسعید عزیزمان زنده بودیم تا با بوئیدن او یاد حمید و مجید را نیز زنده کنیم. غافل از اینکه دیو سیرتی چون تو و دژخیمان و دیوصفتان همراهت سعید نازنین را هم از ما گرفته اید.

به چه جرمی؟

که قطعا" روزی باید جوابگو باشید. هرچند که اینک خود را به کری و کوری و لالی زده اید.

بلی من یکی از خواهران سعید نازنینمان هستم که با امید زنده نگه داشتنش با هزار امید و آرزو او را به هلند فرستادیم تا تحصیل نماید و از ایران بهم پاشیده دور باشد.

ولی یکی از دجال های این تشکیلات با تحریک احساساتش او را به فرانسه نزد دشمنان واقعی مردم کشاند و از آنجا نیز به عراق در حال جنگ با ایران.

آنچه از یادداشتهای سعید مانده است یاد آور احساسات پاک او نسبت به وطنش می باشد او هر لحظه به یاد ایران عزیز و خانواده اش بوده و طبعا" چون شما نمی توانسته وطن فروش و خائن باشد و تنها به همین جرم او را کشتید..

طبعا" سعید نتوانسته بود بیش از این خود را فریب دهد و دریافته بود که وارد چه تشکیلات جهنمی شده و خواستار جدایی از شما وحشیان و دد منشان بوده است.

مژگان دیدگان مسعود دجال!

در شکنجه ها و اهانت هایت نسبت به سعید عزیزمان (بدلیل درخواست های مکرر و کتبی یکی از خواهرانم برای ملاقات باسعید نازنینمان از رهبریت کثیف تشکیلاتتان) فریاد زده ای که بی پدر و مادر خانواده ات از جان رهبریت (خنده دار است رهبریت؟) چه می خواهند؟

نمیدانم که سعید عزیزمان چه جوابی به تو شکنجه گر رذل داده بود ولی من نیز پاسخی برایتان دارم انشاء ا… بزودی با حضورتان در دادگاهی صالحه پاسخی در شان شخصیتتان از قاضی عادلی دریافت خواهید نمود. ولی اینک از تو و دیگر رهبران این تشکیلات جهنمی در خواستی دارم.

در خواست من که امیدوارم اجابت کنی این است:

اگر ذره ای جرئت دارید و خود را مجاهد و رزمنده میخوانید! نه میگویم اگر ذره ای انسانیت در وجودتان هست داوطلبانه در دادگاهی صالحه حاضر شوید و سئوالات ما را پاسخ گو باشید تا هیئت منصفه ای بیطرف قضاوت نموده و حکم صادر نماید.!

من بنام خواهری که هر لحظه با یاد شکنجه های شما بی رحمان بر بدن بیمار سعید عزیزمان این قربانی سنگدلان بی رحم تشکیلات مجاهدین اشگ بر دیدگانم جاری است از خداوند متعال آرزوی دیدارتان در پای میز عدالت جهانی را دار م تا دیگر جرئت نکنید جوانی را با شعارهای دروغین فریب داده و گستاخانه با آنان رفتار کنید.

امیدوارم این آرزو بزودی محقق گردد.

انشاء ا… بزودی در دادگاهی صالحه آنهایی که شاهد شکنجه های شما بر عزیزمان بوده اند با بیان آنچه که تو و دیگر شکنجه گران بی آبروی تشکیلاتتان برسر سعید و سعیدها آورده اید پرده از اسرار تشکیلات جهنمی تان بر دارند. هر چند عده ای که توانسته اند خود را از آن تشکیلات کثیف رها سازند بسیاری از ددمنشی شما جانیان را به اطلاع جهانیان رسانده اند ولی مطمئن هستیم که هنوز نا گفته های بسیاری هست که باید برملا شود به امید آنروز

تهران – 13/03/1386

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا