انفجار 8 شهریور تروریستی مجاهدین، یک گزاره تاریخی

انفجار دفتر نخست وزیری در 8 شهریور توسط سازمان مجاهدین خلق شاید به نسبت انفجار مشابه 7 تیر و میزان قربانیان آن در اصل و اندازه های کمی و کیفی کوچکتری باشد اما این اقدام تروریستی به نسبت انفجار دفتر مرکزی ابعاد فراتری از ماهیت تروریسم و تقابل و رودروی آن با مطالبات و تمایلات دمکراتیک را در بر می گیرد. به این دلیل که این اقدام دقیقا پس از انتخابات مجدد ریاست جمهوری صورت می گیرد. زمانی که جامعه پس از شوک 7 تیر و حضور در انتخابات عملا با موضع حضور و مشارکت در صحنه سیاسی و انتخابات به اقدام مسلحانه سازمان مجاهدین پاسخ نه می دهند. در بررسی روانشناسی خشونت در گروههای تروریستی آنگونه که تجارب پشت سر و دستاوردهای نظری در این خصوص نشان می دهد برای جریانهای خشونت طلب و تروریستی اساسا مقوله مردم و مشارکت آنها در صحنه سیاسی نه تنها امتیازی محسوب نمی شود که به زعم آنها مردم فاقد درک منافع خود هستند.
جریانهای تروریستی به دلیل تمامیت خواهی و جزمیت های نهفته ایدئولوژیک و سیاسی اساسا با هر گونه تعامل اجتماعی و سیاسی که منجر به تغییر شرایط سیاسی گردد مخالف هستند. برای آنها مردم در واقع وقتی واجد مشروعیت و رسمیت هستند که در روند حاکمیت آنها مشارکت داشته باشند. انفجار 8 شهریور نشان داد که مجاهدین خلق علیرغم ادعاهای اکنون خود مبنی بر تغییر دمکراتیک و مراجعه به آرای عمومی و رفراندوم از اساس این روشها را منسوخ شده و غیر انقلابی تلقی و بر این باور بوده اند که مشروعیت راه حل انقلابی جز از طریق بی ثبات کردن نهادهای مدنی و قانونی و ایجاد هرج و مرج اجتماعی میسر نیست.
این نگره التقاطی که وجهی از آن از مارکسیسم موسوم به انقلابی و وجه دیگر آن متاثر از نگره های آنارشیستی روسیه قرن نوزده عاریه گرفته شده از بنیان با هر گونه مفاهمه و گفتمان برای برون رفت از معضلات و چالش های سیاسی مخالف است. ادعاهای امروز مجاهدین خلق در مقایسه با عملکردهای تروریستی و آنارشیستی آنها در طول بیش از دو دهه گذشته و مشخصا انفجار دفتر نخست وزیری که به قتل دو شخصیت حقوقی و منتخب مردم منتهی گردید، بر این معنی تاکید دارد که مجاهدین خلق در واقع از موضع ناگزیری و شکست عملی شیوه های تروریستی اینک با استفاده از اهرمهای بین المللی از جمله حقوق بشر و سازمان ملل و کشورهای طرفداری دمکراسی می خواهند تا خط سیاسی را به عنوان آخرین حربه برای کسب قدرت سیاسی مورد سوء استفاده تبلیغاتی قرار بدهند. دو انفجار 7 تیر و 8 شهریور به فاصله تنها 60 روز و به خاک و خون کشاندن کسانی که از طریق انتخابات مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی به آنها محول شده بود در نوع خود گویای این مهم است که مجاهدین اساسا خود را مبنا و میزان مشروعیت دادن به هر چیز و حتی مردم می دانند. مجاهدین همسان با گروههای آنارشیست که ماهیتا با هر گونه مشارکت مردمی و انتخابات و نهادینه شدن دمکراسی مخالفند اهداف فرقه ای و تروریستی خود را در پویش آرمانگرایی و آزادی خواهی استتار کرده و برای خود مشروعیت قیومیت برای مردم را قائل هستند. در درک مارکسیستی از حزب آنگونه که نظریه پردازان مارکسیست به ان اذعان دارند توده های مردم هیچ تلقی و درک ایدئولوژیکی از منافع طبقاتی خود ندارند. تنها این حزب و گروه پیشرو است که قادر به درک منافع طبقات فرودست جامعه است. این حق ناحق پیشتازی در فهم منافع مردم به نقطه ای ختم می شود که گروههای تروریستی امثال مجاهدین خلق به خود حق می دهند تا حتی نمایندگان این مردم را مورد اهداف تروریستی قرار بدهند.
به لحاظ نظری و ایدئولوژیک گروههایی همچون مجاهدین خلق موضوعیت و موجودیت خود را در رفتارهای خشونت طلبانه توجیه و تفسیر می کنند. این گروه بر خلاف آنچه امروز به آن تظاهر می کند ماهیتا قادر به ترک رویه تروریستی خود نیست. از اینرو که خشونت در این مناسبات امری قدسی و قابل ستایش است. والتر رایش درباره ماهیت جزمی اندیشه های تروریستی برای توجیه شرایطی که حاصل می کنند به روانشناسی این گروه ها اشاره می کند. به زعم او خط فرضی ای که تروریستها میان خود و هیئت حاکمه می کشند و تلقی کاملا ایدئولوژیک آنها از نهاد مدنی در واقع امکان هر گونه رفتار تروریستی را برای آنها موجه می کند. او در این رابطه با اشاره به ماهیت تروریسم و خلط مبحث این گروه ها با پوش آرمانگرایی و آزادی خواهی بر این نکته تاکید می کند که همه جریانهای تروریستی به دلیل ماهیت خشونت طلبانه خود علیرغم ادعاهای انسان محوری کمابیش از یک آبشخور تغذیه می کنند. در این رابطه می خوانیم:
با وجود انواع اهداف و آرمانهای مورد توجه تروریستها ، شباهت موجود در لفاظی و سخن پراکنی آنان تکان دهنده است. لفظ ما در مقابل آنها نوعی خودکامگی و تقابل گرایی است، بدون اینکه کوچکترین تردید و ابهامی بر ذهن شنونده باقی بگذارد. آنها طبقه حاکم منشاء همه شرارت ها هستند. درست بر خلاف ما مبارزان آزادی که از فرط درست کاری و شرافت خود می سوزیم. پس اگر مشکلات ما از انها ناشی می شود بنابه منطق روان شناختی یک تروریست ، ناگزیر باید از سر راه برداشته شوند. این تنها کار اخلاقی و عادلانه ای است که می توان انجام داد. (1)
کارلوس ماریگیلا نظریه پرداز برزیلی جنبشهای موسوم به انقلابی بی آنکه شاید بداند مولفه های جریانهای تروریستی را برای اثبات شیوه های انقلابی مورد تاکید قرار داده. شاخص این آموزه ها که او به عنوان ره آوردهای انقلابی مطرح می کند بی ثباتی اجتماعی و دامن زدن بی وقفه خشونت در همه اشکال موجود است. در این رابطه می خوانیم:
حربه اصلی تروریسم انقلابی، ابتکار و خلاقیت است که در واقع بقا و تداوم فعالیت سازمان را تضمین می کند. هر چه تروریست ها و انقلابیون بیش تری برای خرابکاری و تروریسم ضد دیکتاتوری به خدمت گرفته شوند، توان بیشتری از رژیم تلف می گردد. زمان بیشتری صرف تعقیب و رد یابی ساختگی و جعلی تروریسم می شود. به سبب اینکه شخص نسبت به حمله بعدی در کجا و علیه چه هدفی صورت خواهد گرفت، ترس و تنش بیشتری بر رژیم وارد خواهد کرد. (2).
آنچه مجاهدین تا اکنون و مشخصا در انفجار 8 شهریور دنبال کرده اند به انسداد کشاندن فضای سیاسی جامعه برای اثبات این معنی است که قادرند از هر امکان و ابتکاری برای ترویج خشونت و ناامن کردن شرایط اجتماعی استفاده کنند.
مجاهدین با این سبقه اکنون در موقعیتی هستند که هر گونه بازگشت و تجدید نظر را تاب نمی آورند. به این دلیل که آن را مبنای ارزش گذاری رفتاری خود قرار داده اند. والتر رایش در خصوص تعابیر خود ساخته روانی این گروهها می نویسد:
ترورستهایی را که صرفا به دلیل تروریست بودن (در خود) احساس ارزش و اهمیت می کنند نمی توان وادار به ترک تروریسم کرد، چرا که در این صورت ممکن است تنها دلیل موجودیتشان را از دست بدهند. در آن موقع برای این گونه افراد و واکنش های اجتماعی خشونت آمیز این باور را تقویت می کند که ما در مقابل آنها هستیم و آنها در پی نابودی ما هستند.(3(
تغییر اهداف تروریستی سازمان مجاهدین پس از انفجار 8 شهریور به سوی شهروندان عادی نشان داد که استراتژی زدن سران جمهوری اسلامی در حالی که از حمایت و مشروعیت مردمی برخوردار بوده اند کاری عبث و اشتباه بوده است. به این دلیل که این رهبران با مشارکت و انتخاب مستقیم همین مردم به مسئولیتهای اجرایی رسیده بودند. در واقع تغییر هدف گلوله های تروریستی از سوی مسئولین به سوی مردم حاوی این معنا بود که مجاهدین از اساس برای مردم و مشارکت آنها در تعیین سرنوشتشان نقشی قائل نیستند.
انفجار 8 شهریور برای مجاهدین خلق در واقع یک گذاره تاریخی است. تعیین تکلیف با ادامه روند خشونت آمیزی است که با درک بنیادی نقش و اهمیت مردم در ساختار سیاسی جامعه ، مجاهدین بواقع سدهای اصلی تر مقابل خود را تشخیص می دهند. انفجار تروریستی مجاهدین در این روز در واقع تاوان مردمی بود که با منش و روش دمکراتیک به هژمونی طلبی یک گروه تروریست رای منفی داده بودند.

اميد پويا، کانون هابیلیان، مشهد، اول سپتامبر 2007

_______________________________
(1) ریشه های تروریسم، نوشته والتر رایش. انتشارات سپاه پاسداران. ترجمه سید محمد حسن نجم. ص 50.
(2) برای آزادی برزیل. هارماندزورث. انتشارات پنگوئن
(3) ریشه های تروریسم، نوشته والتر رایش. انتشارات سپاه پاسداران. ترجمه سید محمد حسن نجم. ص30.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا