میزگرد نقد مناسبات حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت سی و چهارم

سعید باقری دربندی: یادم میاد در یکی از نشست هایی که مسعود شرکت داشت در تابلویی شروع کرد به نوشتن موارد خاص و این نتیجه را گرفت که رژیم جمهوری اسلامی بزودی سرنگون خواهد شد. مسعود در آن نشست گفت: جنگ هیچوقت بین ایران و عراق اتفاق نمی افتد و این امر باعث می شود که رژیم در نهایت نتواند توجیهی برای پسرفت های اجتماعی و اقتصادی بتراشد در نتیجه با اعتراض های همگانی مواجه خواهد شد و در نهایت سرنگونی سرنوشت حتمی آن است. مسعود همچنین گفت: جناح های سیاسی داخلی ایران ناچار هستند تا به خاطر سازمان و وجود ارتش آزادیبخش ملی به سازش برسند اما این موضوع نیز حکومت ایران را نجات نخواهد داد. او در یکی از تابلوها نوشته بود جرقه و جنگ و خیلی در باره این دو کلمه تاکید می کرد و دوست داشت آینده را طوری پیش بینی کند که هر آن جرقه ای در ملت زده می شود و آنان جنگ با رژیم را شروع می کنند. مسعود به این ترتیب سعی داشت خود و ما را مشغول کند و امید کاذب برای پیروزی بدهد. جالب اینجاست او خیلی تمایل داشت تا همه افراد حاضر در نشست به موضوع جرقه و جنگ فکر کنند و به آن ایمان بیاورند و مطمئن باشند در آینده نزدیک تحلیل او محقق می شود. در یکی از نشست ها که مسئول نشست سارا گرامی بود به وی گفتم: من در باره تحلیل موضوع تابلوی دو که در باره ی سازش جناح های رژیم سر سازمان و حاد شدن تضادهای بین حکومت و ملت بود، مسئله دار هستم. سارا گرامی اگر یادتان باشد در بحث ها آ77 که سه نفر از جمله خودم مسئله دار بودیم، ما را پای میکروفن کشید و گفت: شما نسبت به سازمان تناقض دارید به سارا گفتم اگر واقعا بخواهم خودم فکر کنم و آزادانه راهم را انتخاب کنم قطعا این مسیری را که سازمان در پیش گرفته است نخواهم رفت. اما چون فضای جبر و خفقان در قرارگاه اشرف حاکم بود به ما اجازه نمی دادند خودمان باشیم و دیدگاه و نظراتمان را به راحتی بیان کنیم سریع انگ به ما می زدند و نمی توانستیم به راحتی حرف هایمان را بزنیم. در آن نشست هم سارا خیلی به من گیر داد و گفت تو هنوز تناقض های ذهنی خودت را حل نکردی و این خیلی بد و زشت است. وقتی احساس کردم سارا به نوعی مرا تهدید می کند باید اعتراف کنم برای اینکه بعدا تحت فشار قرار نگیرم کم آوردم و به اصطلاح دست از انتقاد کشیدم و موضوع را ماست مالی کردم در حالی که در همان لحظه به خودم می گفتم موضوعی که مسعود در تابلوی دو طرح کرده است خیلی بی معناست و تحقق نمی یابد. خوب این رفتاری بود که اغلب بچه ها در قرارگاه اشرف از خود بروز می دادند.
قادر رحمانی: سعید به نکته خوبی اشاره کرد و آن بحث انتقاد و انتقاد پذیری در سازمان بود و اینکه چرا رهبران و مسئولین سازمان در قرارگاه اشرف انتقاد پذیر نبودند جای بحث دارد. مسئولین در نشست های مختلف مثل عملیات جاری که هر روز برگزار می شد به انتقاد پذیر بودن نفرات تاکید می کردند آنها می گفتند اگر همین نشست عملیات جاری نبود تشکیلات از هم می پاشید. متاسفانه افرادی مثل من و یا خیلی از نفرات دیگر چشم و گوش بسته وارد سازمان شدیم و تعدادی نیز به اجبار به داخل مناسبات آمدند مثل خانم مرضیه قرصی. خوب وقتی افراد چشم و گوش بسته وارد سازمان می شدند و یا بالاجبار به قرارگاه اشرف آمده بودند در این شرایط انتخاب آزادانه معنا نداشت پس انتقاد پذیر بودن هم بی معنا بود یعنی مسئولین سازمان به خوبی می دانستند انتخاب مبارزه و یا ورود به قرارگاههای سازمان در عراق در رابطه با اغلب افرادی که به سازمان پیوسته بودند آگاهانه نبود و اگر قرار بود کسی در این میان مورد انتقاد قرار بگیرد مسئولین سازمان و رهبری آن بودند چون دقیقا می دانستند بیشتر افرادی که به سازمان پیوسته اند با آگاهی عضو سازمان نشدند. حتی مسئولین سازمان به اصول تشکیلاتی که از آن دم می زدند نیز پایبند نبودند برای مثال همین اصل سانترالیسم دموکراتیک. در سازمان تصمیم گیرنده کی بود؟ چه کسی واقعا حرف اول و آخر را می زد؟ آیا شورای رهبری یا مسعود رجوی؟ حتی خود مریم نیز دنباله رو و مقلد بی چون و چرای مسعود بود. این موضوع را همه ما که سالیان دراز در مناسبات سازمان بودیم به خوبی لمس کردیم و به آن آگاه هستیم. در این شرایط فرماندهان از افراد می خواستند انتقاد پذیر باشند در حالی که رهبری سازمان می بایست بیشتر از همه مورد انتقاد واقع می شدند زیرا هیچگاه در معرض انتقاد نبودند. در واقع هر چیزی مسئولین سازمان در اشرف می گفتند بیشتر به جوک شباهت داشت و سر گرمی هایی بود که با آن من و سایر نفرات را بازی می دادند و در اینکار هم تا حدود زیادی موفق بودند. این یک واقعیت بود. ببینید من هیچ موقع انتقاد پذیر بودن را نفی نمی کنم یا اینکه با کسی که از دیگران انتقاد می کند مشکل داشته باشم ولی می خواهم به این موضوع اشاره کنم در مناسبات سازمان موضوع انتقاد پذیر بودن افراد را سرمایه کردند تا به عنوان دستمایه از آن شب و روز استفاده کنند این رفتاری ابلهانه بود که شب و روز مثلا من نوعی برای ده سال یا هیجده سال تمام در نشست هایی مثل عملیات جاری بنشینم و فاکت انتقادی بخوانم. مثلا بگویم: من امروز با مسئولم حرف داشتم نقطه آغاز، چون به کاری که گفته بود رسیدگی نکردم گناهکارم. و این روال را طبق دستور فرماندهان و مسئولینم همه روزه تکرار کنم که چی بشه؟ آیا این روال همیشگی و تکراری در بالا بردن سطح آگاهی من تاثیر داشت؟ این که همیشه مسئولین به من نوعی ایراد بگیرند تحقیرم کنند آن هم نه برای یک یا دو سال بلکه برای هیجده سال! که چه نتیجه ای می خواستند بگیرند جز اینکه می خواستند ما را سرگرم کنند و مغز ما را شستشوی ذهنی دهند. من حتی سوالاتی در حین مانورها و عملیات ها داشتم اما هیچوقت پاسخ مناسب و قانع کننده ای به من ندادند. برای مثال می خواستیم مانور نظامی انجام دهیم که ناگهان به ما گفتند باید چک امنیتی شوید، بعدگفتند برادر مسعود پیام داده عملیات مرزی را می خواهیم زیادتر کنیم همه این ها موجب تناقض در من نوعی می شد. تا بخواهم این تناقض را حل و فصل کنم چون تا آن موقع به سازمان اعتماد داشتم حتی بعضی مواقع اگر نسبت به برخوردهای تحقیر آمیز مسئولین جا می خوردم و ناراحت می شدم به خاطر اعتمای که به سازمان داشتم اعتراضی نداشتم به اصطلاح تفکرم همسو با سازمان بود. تا می خواستیم در مسیری که در پیش گرفته بودیم عمل کنیم به ما می گفتند پیام قبلی برادر مسعود مانور زرهی بود حالا شده عملیات داخله؟ چی شد چرا تغییر کرد؟ همه این موارد سوال بود و اما وقتی توضیحات مسئولین مرا قانع نمی کرد به من می گفتند هر چی برادر مسعود گفته همان درست است یعنی دیگر حرف اضافی نزن. حال برای یک سوال معمولی به این شکل برخورد می کردند چه برسد که بخواهی خط و خطوط را زیر انتقاد ببری که دوزخی برای تو درست می کردند.
آرش رضایی: فکر کنم اراده آزاد و انتخاب آگاهانه افراد امر مغفولی بود که در مناسبات حاکم بر قرارگاه اشرف اهمیتی برای آن قائل نبودند. رهبری عقیدتی مجاهدین به مضامینی چون انتقاد پذیری یا فدا و صداقت تاکید داشت همانطور که قادر و سعید اشاره کردند انتقاد پذیری یا فدا و صداقت وقتی معنای حقیقی خود را باز می یابند که بر اساس پسزمینه های روشن و مشخصی قرار داشته باشند و در این میان انتخاب آزادانه و آگاهانه افراد مقوله های مهمی هستند که رهبری عقیدتی سازمان بدون این پسزمینه ها در صدد بود تا مفاهیم و معانی را بازتولید کند و به آن عینیت بخشد. روشی که از ساخت و منطق روشنی تبعیت نمی کرد و مسعود سعی داشت به شکلی باسمه ای این معانی را در مناسبات فرقه ای مجاهدین بازتولید کند که هیچگاه موفق نشد.
ادامه دارد… مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی
تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا