ترس و برده داری در فرقه مجاهدین خلق

مقدمه روز جمعه ششم نوامبر خانواده ها در عراق اعلام نمودند که عاقبت توانستند با بستگان خود دیدار نمایند، اما به هیچ وجه نسبت به شرایط این دیدار رضایت نداشتند. آنان گفتند زمانی که رهبران سازمان مجاهدین خلق فهمیدند که خانواده ها همراه با تعدادی خبرنگار عراقی و آمریکایی به اردوگاه اشرف آمده اند آماده مذاکره شدند. سازمان مجاهدین خلق قبول کرد که خانواده ها با بستگان خود برای چند ساعت دیدار کنند به این شرط که خانواده ها با رسانه ها گفتگویی نداشته باشند. خانواده ها این شرط را پذیرفتند و دیدار صورت گرفت. بهر صورت خانواده ها همچنین گفتند که عزیزان آنان به ایشان گوشزد کرده اند که این موضوع را جلوتر از این پیش نبرید و گفتند که باید هرگونه ارتباط در آینده با آنان را هم قطع نمایند وگرنه آنان تحت شدیدترین فشارها از جانب رهبران فرقه قرار خواهند گرفت. خانواده ها حالا تصمیم گرفته اند که موضوع اردوگاه اشرف را با وزیر حقوق بشر عراق بطور خصوصی مطرح نمایند.

خانواده ها همچنین گفتند که عزیزان آنان به ایشان گوشزد کرده اند که این موضوع را جلوتر از این پیش نبرید و گفتند که باید هرگونه ارتباط در آینده با آنان را هم قطع نمایند وگرنه آنان تحت شدیدترین فشارها از جانب رهبران فرقه قرار خواهند گرفت.

ترس و برده داری در فرقه مجاهدین خلق برای کسانی که به حد کافی علاقمند به دنبال نمودن افول یک فرقه تروریست خارجی به نام مجاهدین خلق هستند آیا این شرم آور نیست که گروه مربوطه عاجزانه هر کس که در طرف آنان نباشد و قویا از آنان و حامیانشان پشتیبانی نکند را “مأموران وزارت اطلاعات ایران” می نامند؟ آیا واقعا این موضوع مصداق “ما چند نفر در برابری مابقی جهان” نیست؟ بررسی بحران جاریی که سازمان مجاهدین خلق با آن روبروست این واقعیت را برملا میکند که این سازمان درگیر یک نبرد رو به جلو جهت ساقط کردن رژیم ایران نیست – یا شاید این هدف بدون اینکه به کسی گفته شود ملغی شده باشد – بلکه با هشت ایرانی سالخورده در دروازه اردوگاهش در عراق روبروست که خواهان رابطه با بستگان نزدیکشان – فرزند، همسر،… – می باشند که سالهای سال است آنان را ندیده اند و مایل به دیدار با آنان هستند. تمامی هشت نفر مربوطه توسط رهبران سازمان مجاهدین خلق تحت عنوان “مأموران سرویس مخفی ایران” که عمدا جهت منحل نمودن اردوگاه اشرف و بازگرداندن ساکنان آن به ایران فرستاده شده اند محکوم گردیدند. واقعا؟ این هشت نفر – و سایر گروه های کوچک و افرادی که طی شش سال گذشته به دروازه اردوگاه رسیدند – مأموران مخوفی هستند که قادر به نابود کردن نیروهای وفادار، از جان گذشته، و تماما مطیع مجاهد هستند! در کمال تعجب این افراد مسلح به دینامیت و بلدوزر جهت تخریب نبودند، بلکه در عوض با مهربانی، گرمی و کلمات مملو از عشق و تلخ کامی جلو رفتند. آنان حامل اخبار و پیام هایی از جانب اعضای خانواده و دوستان، در خصوص تولد ها، وفات ها، ازدواج ها و تمامی اجزای یک زندگی معمولی بودند. چقدر جالب. چقدر افشاگرانه. چه اعتراف غم انگیزی از ضعف و زبونی فرقه رجوی که واقعا از این جریان وحشت دارد. آیا باید باور کنیم که “اپوزیسیون اصلی ایران” – بقول تبلیغات خودشان – که ادعا میکند قادر است رژیم ایران را در تمامیت خود ساقط نماید و یک دموکراسی را جایگزین آن کند، پر از کسانی است که وحشت دارند مادران و پدرانشان بیایند و گوششان را بگیرند و آنان را وادار به بازگشت به وطن نمایند؟ (و ما باید فراموش کنیم که متوسط سن این افراد حدود 50 سال است). آیا واقعا به همین سادگی میشود یک فرد سرسپرده را از مبارزه اش دور کرد؟ آیا صرفا تفسیرهای هیستری جاری مسعود و مریم رجوی برای نگاه داشتن پیروان از طریق فریب و القائات فکری کافی نیست و دیدار این خانواده ها واقعا این قضیه را مورد تهدید قرار خواهد داد؟ واقعیت اساسی و غیرقابل اجتناب در پشت تمامی این جریانات این است که سازمان مجاهدین خلق یک فرقه خطرناک و مخرب و کنترل کننده ذهن افراد است که اعضای خود را در وضعیت برده داری مدرن نگاه داشته است. و ویژگی این وضعیت بسا بزرگتر از داستان این هشت نفر یا هشت خانواده می باشد. موضوع آینده ژئوپلیتیک سازمان در عراق و در منطقه است. بطور خلاصه، سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک فرقه خطرناک معرفی میگردد چرا که این سازمان اعتقاد به استفاده از خشونت جهت رسیدن به اهداف مشخص خود دارد. این فرقه مخرب است زیرا که زندگی ها، ذهن ها و روان های اعضای خود را خراب میکند. اکثریت اعضا در ایزولاسیون کامل نگاه داشته میشوند، که به هیچ وجه هیچگونه دسترسی به دنیای خارج ندارند. در درون این ایزولاسیون آنان بطور روزانه و سیستماتیک تحت نظام مانیپولاسیون روانی و القائات فکری قرار دارند. یکی از ابزار قدرتمند مورد استفاده رهبران فرقه جهت کنترل اعضایشان ایجاد ترس غیر منطقی، یا فوبیا، در اذهان اعضای فرقه است. هر فرقه ای رویکرد فوبیایی خاص خود را دارد. ولی تمامی آنان بر ایجاد یک ترس غیر منطقی از منتقدین و مخالفین فرقه، خصوصا اعضای سابق و خانواده های اعضا، در درون اعضای فعلی فرقه متمرکز هستند؛ که البته این افراد در بهترین موضع برای درک نحوه کنترل ذهنی درون فرقه قرار داشته و توان منفصل کردن آنرا دارند. اعضا هر زمان که فوبیای مربوطه فعال شود مملو از ترس خواهند شد. در خصوص سازمان مجاهدین خلق، کلمه رمز (کد) ی که این فوبیا را فعال میکند “مأمور وزارت اطلاعات ایران” است. هیچ مدرک روشنی زمانی که جمله مربوطه بکار گرفته میشود تا این ترس غیر منطقی و غیر واقعی ایجاد شود ارائه نمیگردد. اعضای سازمان مجاهدین خلق در وضعیت تقریبا ترس دائم بسر می برند. از طریق این ترس است که سازمان مجاهدین خلق نه تنها اعضای خود را منکوب می نماید بلکه برخی سیاستمداران غیر حرفه ای و افرادی در رسانه ها را هم فریب میدهد. استفاده از کلمه ترس در این مقاله جهت بزرگنمائی بکار گرفته نشده است. این مقاله استفاده از ترس غیر منطقی را جهت مخدوش نمودن اصل موضوع شرح میدهد. پارلمان های غربی، رسانه ها و سازمان های حقوق بشری بوسیله همین شیوه پیچیده مانیپولاسیون روانی مجذوب شده اند که در آن لابی کنندگان سازمان مجاهدین خلق سطح بالایی از ترس غیر منطقی از ارواح دروغین و خیالی (معمولا تحت عنوان “مأموران وزارت اطلاعات ایران”) در برابر “جنبش اپوزیسیون اصلی ایران” یا سازمان مجاهدین خلق بوجود آورده اند. عجب اینکه این “تروریسم” غیر مسلحانه از جانب سازمان مجاهدین خلق جهت ممانعت از برملا شدن و رو گردیدن تهدید واقعی موجود در برابر گروه بوجود آمده است. این تهدید از جانب ارگان های خارج از سازمان نیست، بلکه مستقیما از ماهیت خود فرقه و در درون خود سازمان سر بر آورده است، که بنابراین هیستری رهبران سازمان مجاهدین خلق در برابر هشت عضو خانواده که در دروازه اردوگاه اشرف حاضر گردیده اند تا بستگان خود را ببینند را بوجود آورده است. ولی، کسانی که هنوز به حد کافی علاقمند به دنبال نمودن افول یک فرقه تروریست خارجی به نام سازمان مجاهدین خلق هستند، باید تابحال متوجه شده باشند که این تمامی داستان نیست. حتی بخشی از یک داستان واقعی هم نیست. و کسانی که ممکن است حالا از دیدن پادشاه عریان شرم کرده باشند باید روی خود را بگردانند (واقعیت را قبول نمایند). برای شش سال ارتش آمریکا حفاظت از سازمان مجاهدین خلق را در عراق به عهده گرفت، گروهی که هم توسط ایالات متحده و هم توسط عراق به عنوان یک گروه تروریست خارجی معرفی گردیده بود. انستیتوی تحقیقات دفاع ملی آمریکا RAND در گزارش “مجاهدین خلق در عراق – یک معمای سیاسی” منتشره در اوت 2009، شکست آمریکا در پرداختن قطعی به این گروه جهت منحل نمودن آن، آنطور که باید انجام میگرفت و همانطور که دولت های پی در پی عراق از دسامبر 2003 بر انجام آن تأکید داشتند، را تشریح نموده است. طبق این گزارش، “جهت تأمین حفاظت ترددات اعضای سازمان مجاهدین خلق به بغداد جهت خرید، حدود 14 سرباز آمریکایی کشته شده و 60 نفر زخمی گردیدند. لذا، اغلب مبهم بود که چه کسی مسئول اردوگاه اشرف است”. طبق این گزارش، فرمان حفاظت از این فرقه تروریست مزدور کوچک که احتمال میرفت قابل استفاده باشد از سطوح خیلی بالا و از جانب وزیر دفاع سابق آمریکا دونالد رامسفلد آمده بود. چرا؟ همانطور که رهبران سازمان مجاهدین خلق از دسترسی خانواده ها به بستگانشان در خارج اردوگاه اشرف ممانعت نمودند، درهای مستحکم اردوگاه در برابر تهدید موجود اثبات میکند که این مکان محلی کاملا مناسب برای تجمع اعضای رژیم سابق صدام حسین می باشد. در شش سال گذشته سازمان مجاهدین خلق مهماندار حامیان و مقامات رژیم دیکتاتور سابق عراق بوده است. خشونتهای شورشگرانه در استان دیاله از اردوگاه مجاهدین خلق تحت حفاظت آمریکا هماهنگ شده بود. بنابراین، زمانی که هشت عضو خانواده به دروازه اردوگاه مجاهدین خلق رسیدند، نه تنها رهبران سازمان که از این تهدید بالقوه نسبت به فرقه می ترسیدند، بلکه حامیان غربی گروه نیز وحشت کردند. طی بیش از دو دهه گذشته، سازمان مجاهدین خلق به دلیل منافع غرب به عنوان ارتش خصوصی صدام حسین تقویت شد. از سال 2003، حامیان صهیونیست و نو محافظه کار گروه، تحت هدایت لرد کوربت در انگلستان، استوران استیونسون و آلخو ویدال کوادراس در پارلمان اروپا، ایلینا روزلهتینن در کنگره آمریکا، و لابی کننده آمریکایی ریموند تنتر، از سازمان مجاهدین خلق به دلایل انسانی حمایت نکرده اند (در غیر این صورت آنان قطعا از دیدار این خانواده ها نیز حمایت میکردند). آنان از این گروه به عنوان یک عامل معرفی مجدد صدامی ها در سیاست عراق حمایت و حفاظت نمودند. آنان که با ایجاد ترس بر این باور بودند که به دلایل انسانی از سازمان مجاهدین خلق حمایت میکنند تا آنان را در برابر نابود شدن توسط دولت ایران حفاظت نمایند لازم است قدری انرژی صرف کرده و کمی شجاعت به خرج داده و ورای این دروغ و استدلال خیالی را هم مشاهده نمایند و به دنبال واقعیت باشند. در جهت انجام این کار آنان در برابر یک انتخاب معین قرار میگیرند: حمایت از سازمان مجاهدین خلق به عنوان عامل بازگشت صدامی های طرفدار غرب در عراق، یا حمایت از دولت منتخب مردم در عراق به عنوان یک دولت مستقل و حاکم بر تمامیت ارضی آن. این به روشنی یک انتخاب سیاسی است. ولی در عین حال، باید به خاطر داشت، قربانیان اصلی تروریسم سازمان مجاهدین خلق اعضای خود فرقه هستند که با ایجاد ترس در آنان به بردگی در آمده اند.

آن سینگلتون

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا