بررسی نقض حقوق بشر در فرقه ی رجوی – قسمت بیست و پنجم

مهران کریم دادی: ببخشید آرش می خواستم موضوعی را توضیح بدهم لحظه ای را فرض کنید که در بحث نشستهای عملیات جاری یا غسل هفتگی و از این نشست های مزخرفی که در اشرف برگزار می شد و ما در آن شرکت کردیم شما دقت کنید چه آزاری ما می دیدیم. بچه ها که در این میزگرد حاضر هستند همه در جریان آزار و اذیت ها بودند شاید ما سوژه های باقرزاده نبودیم
قادر رحمانی: نه، اتفاقا من از سوژه های باقرزاده بودم
مهران کریم دادی: ببینید تعدادی از بچه های اشرف بشدت تناقض داشتند، با سازمان مشکل داشتند با انقلاب ایدئولوژیک به اصطلاح مچ نبودند آن بنده خدایی که شما قادر جان اسم بردی و بعدها به کمپ امریکا رفت برای من تعریف کرد که به چه شکلی آنها را بردند پیش مهوش سپهری و تعدادی از پادوهای مهوش که لات و لوت های به قول معروف پاچه فرمانده های سازمان بودند و کارشان فقط در آنجا جیغ کشیدن و تیغ کشیدن بر روی افراد مسئله دار به قول خودشان بود که بچه های معترض یا منتقد را تحت فشار بگذارند و به اصطلاح خودشان بشکنند.
آرش رضایی: در واقع پادوهای مطیع رهبر عقیدتی و فالانژهای سازمان بودند.
مهران کریم دادی: بله دقیقا، شما دقت کنید به قول خودشان فرد مسئله دار را پیش مهوش سپهری و اوباشان سازمان می بردند در یک اتاقی که بیشتر شبیه سلول های بازجویی بود و افراد را به اصطلاح دادگاهی می کردند در شرایطی از آزار و فشار فیزیکی و روانی اما این دادگاه نه هیئت منصفه ای داشت و نه وکیل مدافعی!! جالبه نه، مسعود رجوی که این همه از حقوق بشر حرف می زند خود دادگاههای مسخره ای ترتیب می داد که با هیچ معیار حقوق بشری، قانونی و قضایی سازگاری نداشت.
آرش رضایی: متهم هایی که امکان دفاع از آنها سلب شده بود. دادگاههای قرون وسطایی رهبر عقیدتی مجاهدین در دنیای معاصر در واقع نظیر ندارد!! مهران کریم دادی: جالبه که در دادگاههای مسعود رجوی در اشرف متهم باید ساکت می نشست و حق دفاع هم نداشت و فقط فحاشی و دشنام می شنید؟!! آرش رضایی: حق اعتراض از افراد سلب شده بود چه تناقض شگفت انگیزی؟ مهران کریم دادی: اعتراض افراد به دادگاههای فرمایشی در واقع نوعی خود زنی و خودکشی بود. چه اعتراضی بین جمع هتاک؟ کسی جرئت اعتراض یا دفاع نداشت. در نهایت روی فرد مسئله دار تف می انداختند این رفتارها واقعا مختص رهبران سازمان بود. شما فکر کنید بعد از این وضعیت افراد به چه حالت روحی می افتادند عاطفه، نمیدونم عشق و علائق انسانی واقعا در این افراد نابود می شد مگر در آن شرایط افراد می توانستند به این مسائل فکر کنند؟ وقتی فرد زیر چنین فشار روانی قرار میگیرد اگر دیوانه از اتاق خارج نشود واقعا باید به او جایزه بدهند برای مثال آقای جمال امیری یکی از این نمونه هاست که بعدها از اشرف فرار کرد و به ایران آمد.به نظر من واقعا به این بچه هایی که تحت فشار های روانی و ذهنی مسئولین سازمان بودند و سلامت روانی خودشان را از دست ندادند باید جایزه داد که الان صحیح و سالم به کشور بازگشتند.
آرش رضایی: در خیلی از موارد افراد مستقر در اشرف به طور جمعی سوژه می شدند؟
مهران کریم دادی: بله، سوژه می شدند و مسعود رجوی واقعا یک دیوانه است.خیلی از بچه ها که سوژه شدند مثل آقای امیر موثقی. امیر را در نشست جمعی بشدت کتک زدند یعنی مسئولین اشرف او را بشدت کتک زدند صرفا به این دلیل که او می گفت: آقا می خواهم از اشرف بروم. در آن موقع آقای یونسی وزیر اطلاعات بود و امیر موثقی با صدای بلند داد می زد، فریاد می کشید و می گفت: من اصلا می خواهم بروم زیر سایه یونسی به شما چه مربوط است. من حق انتخاب دارم. به این شکل موثقی عاصی شده بود از بس تحت فشارش گذاشتند و شکنجه اش کردند که موثقی از سازمان متنفر شد. یادم است امیر را به طرز فجیعی در نشست جمعی تف باران کردند و عمال رجوی بشدت او را کتک زدند در نهایت آن قدر تحت فشار گذاشتند تا از او اعتراف و فیلم بگیرند که بگوید: من بریدم تا رجوی به اصطلاح آتو دستش باشد که رو کند. سعید باقری دربندی:.اقعا آزار و اذیت امیر موثقی نفرت انگیز بود.
مهران کریم دادی: چقدر افراد را تحقیر می کردند و به کجا آنها را می رساندند. خوب در این حالت عشق و علاقه ی خانوادگی برای افراد معنا نداشت چی برای افراد می ماند؟ من که سوژه مسئولین سازمان به این شکل نبودم، باور کنید وقتی به ایران آمدم تا مدت ها شب ها از خواب می پریدم یعنی یک لحظه فکر می کردم هنوز در مناسبات سازمان هستم چند وقتی است که خوب شدم و دیگر کابوس نمی بینم. اما تا مدتی از خواب می پریدم همسرم به من می گفت چرا اینجوری هستی؟ بیکباره شب ها از خواب می پریدم، تمام بدنم یک لحظه می لرزید. این وضعیت نتیجه ی مشاهده وحشی گری هایی بود که در قرارگاه اشرف بر سر افراد می آوردند. از نظر من مسعود رجوی یک دیوانه ی کنترل شده است.
آرش رضایی: پس از اینکه از اشرف به ایران بازگشتید شب ها خواب آرامی نداشتید؟ مهران کریم دادی: معمولا خواب اشرف را می دیدم و صحنه هایی که بچه ها را در نشست های جمعی وحشیانه آزار می دادند به هر حال این صحنه ها از ذهنم پاک نمی شد چهارده سال زمان کمی برای من نبود، چهارده سال تحت فشار روانی بودم، این همه مدت زیر فشار روانی باشی و بعد که نجات پیدا کردی امکان ندارد یک دفعه آرام و قرار بگیری اینها تاثیرات به اصطلاح نشست های عملیات جاری و رفتارهایی بود که همه بچه ها تک تک شان شاهد هستند. سوژه وقتی که میشدی مثلا توی مقر که شما را سوژه می کردند شما حسابش را بکن سی یا چهل یا پنجاه نفر به تو دشنام می دادند و وادارت می کردند تا هشت یا ده صفحه دیگر کارنامه پر می کردی از دوران بچگی ت از اینکه وقتی با مجاهدین نبودی و وصل آنها نشده بودی و در مناسبات نبودی باید می نوشتی که چه غلطی کردی بعد آن اعترافات را در جمع افراد می خواندی تازه این ابتدای کار بود زیرا وقتی اعتراف های تو را می شنیدند اولا هیچکس قبول نداشت می گفتند قبول نیست، کشکه باید بری و دوباره بنویسی. آرش رضایی: یعنی می گفتند همه ی واقعیت را ننوشتی؟!! مهران کریم دادی: آره، می گفتند اینها را که نوشتی گوشه ای از واقعیت هاست بعد شروع می کردند به دشنام دادن. هر کس و ناکسی در نشست که به قول معروف اصلا تو را می شناخت یا نمی شناخت باید پشت میکروفن می آمد و دشنام می داد یعنی باور کردنی نبود وقتی فردی که سوژه شده بود اعترافاتش تمام می شد پنجاه صندلی خالی میشد همه می آمدند پشت میکروفن تا دشنام بدهند اگر کسی از جایش بلند نمی شد خود در لحظه سوژه می شد و زیر بمباران دشنام و تهمت قرار می گرفت.
آرش رضایی: که چرا برای دشنام دادن به سوژه نیامده است؟
مهران کریم دادی: بله، می گفتند چرا نیامدی پشت میکروفون؟ حتما خرده شیشه داری؟ در انقلاب مریم ذوب نشدی؟ و از این مزخرفات. همه باید می آمدند و به سوژه فحش می دادند حالا کاری نداشتند که نوبت به آنها می رسید یا نمی رسید به قول معروف نفری که اول می پرید پشت میکروفون جایزه داشت در نهایت هم به سوژه که اعترافاتش را خوانده بود و دشنام ها را شنیده بود مسئول نشست می گفت که این شِر و وِرا چی بود نوشتی برو اصل مطلب را بنویس!!
باز فرد مورد نظر می رفت تا یک ماه بعد که دوباره سوژه بشود. حالا خدای نکرده مثلا اگر به قول مسئولین سازمان حلقه ضعیف بودی، مشکل دار بودی تو مناسبات یا محفل داشتی دیگر واویلا بود این آقای امیر موثقی همیشه از نظر مسئولین سازمان مشکل داشت چرا که بارها تقاضای خروج از اشرف را مطرح کرده بود به این خاطر بلایی به سرش آوردند که غیر قابل توصیف است به نظر من اگر حتی به دشمن تیر خلاص بزنند خیلی بهتر از رفتاری بود که با امیر موثقی انجام دادند. سیصد یا چهارصد نفر از افراد دو قرارگاه در سالن که بودیم همه ریختند سر امیر هر کس هر فحشی که بلد بود به امیر دادند بعد به صورتش تف انداختند و سپس هر کسی هر طوری که امکانش بود او را کتک زد
آرش رضایی: یعنی فشار روانی و فیزیکی در نهایت وحشی گری. رفتاری که تنها و تنها از سران بیمار ذهن دارودسته ی رجوی در دنیای مدرن سر می زند؟!!
ادامه دارد…
مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی
تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا