فرار کادرهای تشکیلاتی مجاهدین خلق، طرح یک پرسش

در دنیای کنونی نیز می توان همچون دوران ماقبل مدرنیته و عصر بربریت و یا زمانه ای که از آن به قرون وسطی یاد می شود انسانها را با تحت فشار گذاشتن و تکنیک ” تخلیه از خویش ” به مرحله ای سوق داد که در آن به رفتاری غیرمدنی و نابود کننده و ویرانگر دست بزنند. این پدیده مرهون بازسازی سیستمی از فریب و اغواست تا درآن ذهن آدمی از خلاقیت باز بماند و تحت تاثیر کاریزما و اسطوره پردازی، تابوهای ذهنی و ایده ی دگماتیک را درعصرتحولات دموکراتیک بازآفرینی کند. نتیجه ی چنین روندی مخرب و نابخردانه پدید آمدن انسان هایی ست که از خویش اراده ای ندارند و قدرت تفکر از آنان سلب شده است. دراین میان احساسات و عواطف انسانی و نیازهای متعالی در وجود آدمی بسیار کمرنگ و محو به نظر می رسد. پر واضح است که برداشت های ستیزه جویانه ی ایدئولوژیک و دگم مجاهدین خلق نقش بسزایی در نابود ساختن مبانی ناسازگار و بلند پرواز فرهنگ عالی انسانی دارد چرا که این مبانی قربانی فرآیندهای خشونت و ستیزه جو در حیطه ی تفکر و عمل فرقه هایی همچون القاعده و مجاهدین گردیده اند. کامیابی و ناکامی در تفکر فرقه ای به هر حال فرهنگ عالی انسانی را در معرض مخاطره قرار داده و احترام به شخصیت انسان، ارج نهادن به آزادی، اصالت بشر و مهرورزی در معرض نفی و انکار قرار می گیرد. در این میان تنها مفاهیمی که ارزش بشمار می آیند اندیشه ی بسته، دگماتیک و رفتار تروریستی و ستیزه جویانه است و بدون تردید حقیقت متاعی ست که در جوهره ی تفکر فرقه هایی چون مجاهدین و القاعده از رونق افتاده و مناسباتی پی ریزی شده است که در آن از ارزش های دموکراتیک و بنیان های تفکر مبتنی بر عقلانیت مدرن ردی و اثری دیده نمی شود. کلمات پر طمطراق آزادی، دموکراسی و یا حقوق بشر، که رهبران بیرحم فرقه هایی چون مجاهدین درمواجه شدن با پارلمانترهای اروپایی و سیاستمداران جوامع غربی یا در مصاحبه با خبرنگاران رسانه های گروهی دنیا، بر زبان می رانند و در صفحات تلویزیون، امواج رادیوها، ماهواره و تریبون های سخنرانی انعکاس می یابد، البته شنیدنی و برای رفع خستگی بد نیست اما در حقیقت این اصوات و شعارها پروپاگاندایی بیش نیست و فاقد هر گونه معنا و محتواست. خودسوزی افراد مجاهدین و بویژه قربانیان مشخص آن خانم ها ندا حسنی و صدیقه مجاوری نتیجه ی فشار روانی و ذهنی سیستماتیکی ست که رهبرعقیدتی مجاهدین با سازوکاری پیچیده به طراحی همه جانبه در دنیای تنگ و تاریک مجاهدین پرداخته است. پرواضح است فرار و ریزش تعداد زیادی از نیروهای مجاهدین طی سالهای اخیر به خصوص از کمپ لیبرتی گویای وضعیت تراژیکی است که رهبرعقیدتی مجاهدین برای افراد و اعضا در مناسبات تشکیلاتی پدید آورده است. حال سران مجاهدین در وضعیت بغرنجی بسر می برند آنان میبایست به دلایل واقعی فرار نیروها و کادرهای تشکیلاتی مجاهدین که در فضایی کاملا بسته، محدود و بدور از هر گونه تماس یا ارتباط با دنیای آزاد و نیز اعضای خانواده هایشان در بیش از دو دهه بسر برده اند و به شکلی آزار دهنده و به طور مستمر و سیستماتیک مورد شستشوی ذهنی و مغزی قرار گرفتند، پاسخ منطقی، معقول و واقع بینانه بدهند. واکاوی و بررسی علل و دلایل جدایی و فرار بیشمارافراد و اعضاء مجاهدین طی ماههای اخیر پالس روشن و مشخص از شرایط و فضای اختناق آمیز، بسته و بازدارنده در مناسبات و تشکیلات مجاهدین است که بی شبهه، با سرشت، شعور و کشش درونی آدمی در رابطه با مفاهیم مقدسی چون آزادی، انتخاب، فردیت، حقوق ذاتی و بدیهی انسانها کنتاکت همه جانبه دارد. واقعیت این است که کادرهای تشکیلاتی مجاهدین علیرغم شسشتوی مغزی سیستماتیک و شبانه روزی در بیش از دو دهه به محض شنیدن پیام اعضای خانواده یا ایجاد منفذ و روزنه ای هر چند اندک به فضای بیرون از دنیای تاریک و سیاه مجاهدین، میل و کشش غریبی برای فرار از حصارهای ذهنی، روانی و فیزیکی فرقه رجوی و مواجه شدن و تنفس با دنیای آزاد و مدرن دارند. در چنین شرایطی پرسش این است چرا فرار؟ و چرا پس از رهایی، فریاد بیزاری از فرقه مجاهدین و سپس فعالیت و کوشش خستگی ناپذیر و آشکار در مسیر افشاگری ساختار فرقه ای دارودسته ی رجوی از سوی اعضای جدا شده؟ این سوالی ست که سران مجاهدین بایستی صادقانه و با شهامت با آن مواجه شده و بدان پاسخ منطقی دهند؟ آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا