تفاوت حداقل ظاهری بنیانگذاران فرقه با رجوی!!!

تلاش می کنم تفاوت های ظاهری را به صورت محوری اشاراتی کوتاهی داشته باشم تا از حوصله خارج نشود.
اولا در مقاطع ابتدایی بنیانگذاران فرقه خودشان را به جای پیامبر و ائمه جا نمی زدند در حالی که رجوی نه خودش بلکه از زبان مریم او را در جایگاه ائمه جا می داد در حالی که خودش حضور داشت مریم هم از او تعریف و تمجید می کرد بدون این که او را منع کند تمایل داشت او را در جایگاه امام زمان و سیدالشهدا معرفی کند و ضمن این که رجوی هم به صراحت می گفت فرمانده دسته ما حضرت عباس است!!! معنی این حرف این بود پس من امام حسینم فرمانده دسته ارتش آزادیبخش حضرت عباس است ببینید در کمال وقاحت خودش را تا کجاها می برد ناگفته نماند رابطه رجوی با مریم در همه نشست ها بسیار می دیدیم و می شنیدیم، نان قرض دادن های زیادی وجود داشت مسعود از مریم و مریم از مسعود تعریف می کرد آنقدر این نوع نان قرض دادن ها زیاد بود من گاهی اوقات از وضع موجود حالم به هم می خورد تناقض ما را داشت خفه می کرد اما جرات بروز و فاش کردن اش را نداشتیم اگر می خواهید دمکراسی را بشناسید برای آزمایش هم شده تشکیلات رجوی را تجربه کنید!!!این است معنی دمکراسی در تشکیلات رجوی.
قیاس بعدی، در کارنامه بنیانگذاران آمده همواره در تصمیم گیریهای خطی و تشکیلاتی هرچند باطل مسائل را به شکل جمعی بررسی کرده و سپس باتفاق آراء خط معینی را تعیین کرده و بدان عمل می کردند البته بهتر است بگویم به صورت شورائی در مرکزیت تبادل و نظر می شد همه اعضاء اقناع می شدند و در نهایت آن قاعده و دستور به اجرا گذاشته می شد اما فرقه در زمان رجوی فرقش این است، رجوی حرف اول و آخر را می زند در همه مسائل کسی حق اظهار نظر را ندارد حرف، حرف، مسعود است و مریم هم تنها مقلد و مرید او و خط او می باشد اگر به فرض از جمع شورای رهبری یکی جرات می کرد خلاف نظر مسعود حرفی بزند و رأئی صادر کند در همان جلسه به دستور شخص مسعود و مریم بقیه را تهییج می کردند تا همه حاضرین علیه فرد منتقد موضع بگیرند و به صورتی صحنه را می چیدند و با هیاهو و توهین و افترا جلسه نشست را روی سرش خراب می کردند و با فشار روحی و روانی و از سر اجبار فرد منتقد باید یا حرفش را پس بگیرد یا باید طبق منطق رجوی به جمع پاسخگو باشد اگر از مواضع خویش عقب نشینی نمی کرد رده تشکیلاتی اش را می گرفتند و به شدت با فرد منتقد برخورد می کردند، رجوی شخصیتا فرد مستبد و بددهنی است او اعتقاد داشت تشکیلات باید مونیسم باشد یعنی فرقه باید توسط شخص خودش اداره شود دیگران در هیچ تصمیم گیری نباید دخیل باشند همه باید مطیع باشند به قول مریم قجر روی پای خود نداریم باید جای پای رهبری قدم بگذارید یعنی هیچ کس در فرقه حق ندارد غیر از فکر رهبری فکری داشته باشد افراد باید بله قربان گوی محض باشند آن هم نه فقط در مدار کار در ایدئولوژی و عقیده هم هاکذا.
نمونه دیگر بدان اشاره کنم حتی برای انتخاب مسئول اول فرقه از قبل، مسعود در بین بالا دست ها نفر مربوطه را انتخاب می کرد سپس برای گول زدن اعضای در نشست جمعی دو الی سه نفر را به ظاهر کاندید می نمود در پایان برای این که وانمود کند ما انتصاب نداریم رو به جمع می گفت آنهائیکه موافق فلان خواهر برای مسئول اولی که مهدنظر خودش بود هستند دست بلند کنند معمولا فرماندهان جلوی صف قرار داشتند آنها دستشان را بلند می کردند به دنبالشان بقیه هم بدون این که نخواهند مجبور اند دستشان را بالا بگیرند اگر در جمع چند تائی بی تفاوت بودند شناسائی می شدند و بعدا آنها را سوژه کرده و سپس بابایشان را در می آوردند به همین دلیل کسی نبود که چنین رسوائی را به جان بخرد انتخاب مسعود انتخاب همه بود چه بخواهند و چه نخواهند در ادامه، سپس می گفت مخالفین دست بالا کنند کسی جرات نمی کرد مخالفت کند بعد می گفت با صددرصد آرای انتخاب شد مبارک باشد تمام!!!. در حقیقت انتخاب مسئول اولی انتخاب نبود همواره انتصاب بود در یک نشستی خودش به عیان گفته بود ما در مورد مسئول اولی که شوخی نداریم نمی توانیم مثل بیرون بیایم رأی و رأی کشی راه بندازیم تشکیلات از هم می پاشد و آجر روی آجر بند نمی شود خلاصه همچنانکه در بالا اشاره کردم به دستگاه مونیسم اعتقاد داشت با تعاریفی که خودش از آن داشت.
شنیدیم مسعود رجوی خائن وقتی در زندان شاه بود به تشکیلاتش خیانت کرد و با ساواک همکاری داشت پرویز ثابتی یکی از رهبران ساواک که اکنون در آمریکا می باشد در یک مصاحبه ای در مورد خیانت مسعود رجوی کتاب نوشت و چهره دوگانه ی مسعود را افشاء کرد این مطلب از کسی پوشیده نیست، در ضمن در همه رخدادهای مهم و سرفصل ها مسعود همین که احساس خطر کرد پا به فرار گذاشت بقیه را قربانی کرد تا خودش زنده بماند نمونه های زیادی را داریم از فرارش در 30 خرداد 60 رفتنش به فرانسه به همراه آقای بنی صدر و ایضا همین که در فرانسه احساس خطر کرد در سال 1365 به صدام پناه برد و اکنون بعد از سرنگونی صدام دیگر نه صدایش می آید و نه تصویرش معلوم نیست توی کدام سوراخ موش خزیده است.
ضمن اینکه رجوی با شرکت در جنگ ایران و عراق و سرباز کشی در مناطق مرزی و کشتار غیر نظامی در داخل کشور طی اقدامات تروریستی تحت عنوان عملیات داخله و مزدوری برای صدام حسین دیکتاتور سابق عراق و از این توع خیانت ها، متاسفانه اکنون هم در جهت هم سوئی با سیاست های عربستان و اسرائیل توسط رهبری فرقه هم چنان ادامه دار می باشد.
نمونه دیگر خیانت به مردم عراق با شرکت در عملیات نظامی کرد کشی و سرکوب شیعیان جنوب عراق در عملیات مروارید برای نجات صدام و بعد از سرنگونی صدام باز هم به شکل دیگری ادامه داده از جمله دخالت در امور عراق با ترغیب مخصوصا سنی ها در جهت همسوئی با عملیاتهای داعش در کمال وقاحت عملیاتهای داعش را تحت عنوان عشایر انقلابی عراق در بلندگوی تبلیغاتی اش انعکاس می داد.
قابل ذکر است او همواره دم از امام حسین می زند اما امام حسین در صحرای کربلا خودش صف اول بود زیر عبا و قبای بوروژوازی نرفته بود در واقع نان را به نرخ روز نخورد حال ایام 4 خرداد است تو کجائی؟
محمدرضا گلی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا