اقدامات تروریستی – انتحاری گزینه اول مجاهدین

پیش از این بارها اعضای جداشده از مجاهدین و همچنین کسانی که به چند و چون مناسبات درونی سازمان مجاهدین خلق اشراف دارند، بر این نکته تاکید کرده اند که انجام عملیات انتحاری – تروریستی از سوی اعضای این سازمان و البته به فرمان رهبری مجاهدین را باید امری کاملا جدی تلقی کرد و در این رابطه به تناوب و ضرورت نشانه ها و کدهای فرقه ای در این زمینه را رمز گشایی کرده اند. چنانچه تجربه سال های متمادی از عملکرد مجاهدین نشان داده، مواضع سازمان در هر مقطع بر اساس یک ضرورت استراتژیک که رسیدن به قدرت سیاسی به هر قیمت می باشد، تنظیم می شود. میزان نزدیکی و دوری مجاهدین به هر جریانی و از جمله تشبث به اهرم های بین المللی از جمله حقوق بشر و دعاوی دمکراتیک و… همه در راستای اغوا و فریب دولت مردان غربی برای کسب مشروعیت سیاسی تنظیم شده است. آنچه مجاهدین در سیاست به اصطلاح دیپلماسی انقلابی شان تدوین کرده اند تمامی زیر و بم چنین استراتژی را البته به زبان استعاره و فرقه ای بیان کرده است.

برای پی بردن به چنین مشی ای به گمانم سخنرانی مهدی ابریشم چی از اعضای رده بالای سازمان بهترین مرجع برای درک این معنی و ادعا است. با این همه مجاهدین کماکان به هنگام قرار گرفتن در بن بست های سیاسی در غرب چاره ای جز نشان دادن ماهیت تروریستی – فرقه ای خود ندارند. و اتفاقا برای بیان این مواضع شان هم بر خلاف انتظار رودربایستی و ملاحظه کاری هم ندارند. پیام های رجوی که در طول سال های غیبت و اختفای او منتشر شده به زبان صریح و گاه در لفافه از بکارگریری زبان تهدید برای نشان دادن توان تروریستی و اقدامات انتحاری از نوع القاعده استفاده کرده است. متهم کردن اعضای پارلمان اروپا به فساد اخلاقی و انواع اتهامات مشابه در پیام های رجوی در واقع زمینه سازی های لازم برای فرایند سازی چنین اقداماتی است که پیشتر و به ضرورت به آن پرداخته شده است.

از جمله اینکه مریم رجوی بارها بر این نکته تاکید کرده است که می توانند به فرمان مسعود رجوی سراسر اروپا را با عملیات انتحاری زیر و رو کنند. در این راستا اقدام به خودسوزی های 17 ژوئن می توانند مستند این رویکرد و واکنش های ضدمدنی مجاهدین در غرب محسوب شوند. شاکله و مکانیزم این اقدامات تروریستی که بعضا اساس آن را خودزنی و در فرایند به اقدامات شبیه القاعده در سپتامبر 2003 منتهی می شود، عملیات انتحاری است. مجاهدین تقریبا در اوان تاسیس خود و در آغازین سال های عملیات تروریستی شان در دهه 70 میلادی از نوعی تاکتیک منحصر برای غلبه بر شاه استفاده می کردند. این تاکتیک به گونه ای به عملیات انتحاری شبیه بود. آنها دفاعیات خود را به گونه ای تنظیم می کردند که محاکم چاره ای جز صدور رای اعدام برای متهمین نداشته باشند. مجاهدین بر این اعتقاد بودند این نوع تاکتیک می تواند، غیر مستقیم به غلبه سیاسی و تبلیغاتی بر دستگاه شاه منتهی شود.

شکل دیگر این گونه اقدامات انتحاری چنانچه به آن اشاره خواهد شد، اقدام به خودکشی به هنگام دستگیری و به دام پلیس افتادن بود. اما اوج این اقدامات را می توان پس از ورود سازمان به فاز تروریستی در اوایل دهه 60 شمسی مشاهده کرد. در پی این اقدامات انتحاری بعضا برای ترور یک امام جمعه و یا شخصیت سیاسی عامل ترور شمار زیادی از اطرافیان سوژه را نیز قربانی می کردند. به عنوان مثال در جریان ترور یکی از آیت الله های ایران قریب به 20 نفر نیز کشته و زخمی شدند. این سنت تروریستی از همان زمان به عنوان یکی از روش های کلیدی در دستور کار سازمان مجاهدین قرار گرفت. چنانچه اشاره شد مکانیزم این اقدامات تروریستی ادامه همان تز استقبال از مرگ بود. خودسوزی های 17 ژوئن در چند کشور اروپایی و از جمله فرانسه نیز در راستای همین تز قابل فهم و درک است. این خط به شهادت عملکرد سازمان در طی بیش از چهار دهه همواره به عنوان آخرین حربه و جهت برون رفت سازمان از بحران ها و بن بست های استراتژیکی مورد استفاده قرار گرفته است و البته مجاهدین هم از زبان خود و از زبان حامیان سیاسی و ایدئولوژیک شان به اینکه آنها بنیانگذاران این نوع اقدامات به اصطلاح انقلابی در ایران هستند افتخار می کنند. بیژن نیابتی از حامیان جدی مجاهدین در این رابطه اذعان می دارد که:

"ببینید! مجاهدین بنیانگذار عملیات انتحاری در تاریخ معاصر ما بودند. اولین عملیات انتحاری مجاهدین در سال1350 شمسی که توسط احمد رضایی صورت گرفت، موقعی بود که هیچ فرد و جریان سیاسی‌ای اساسا در چنین اندیشه ای به سر نمی‌برد."

و البته رد یابی چنین ادعایی در منابع سازمان نیز اظهر من الشمس است و به استناد اقداماتی که آنها در 17 ژوئن 2003 انجام دادند نیازی به یادآوری مولفه های مکتوب و تئوریزه شده سیاسی و تئوریک احساس نمی شود. این اشارات از باب هشدار غیر مستقیمی است که اخیرا بیژن نیابتی در خصوص احتمال تکرار اقدامات انتحاری از سوی مجاهدین وعده داده است. ایشان که هر از چندی و به خصوص در مقاطع حساس و سرنوشت ساز به نوعی تریبون سازمان مجاهدین می شوند و مواضع مجاهدین را زیر لوای نظریه پرداز و تحلیلگر آنتنی می کنند، اخیرا در گفتگویی که سایت خبرگاه بخش هایی از آن را منعکس کرده، ضمن بیان این ادعا که مجاهدین در زمره بنیانگذاران عملیات انتحاری در ایران هستند و در مواجه با این سوال که تا چه میزان امکان دارد مجاهدین از چنین حربه ای در جهت مقابله با اقدامات ضدمجاهدی در جوامع غربی و بر علیه دولت ها و شهروندان آن استفاده کنند، گفته است:

"تا موقعی که به رهبری مجاهدین دست درازی نشود، من امکان این عمل را مطلقاً نمی‌بینم."

البته این میزان صراحت لحن از سوی ایشان مسبوق به سابقه نیز هست. کما اینکه ظاهرا به خاطر همین صراحت در تبیین مواضع سازمان از جمله راه حل سوم ایشان تاکید دارند که محتوای این راه حل به زبان دری همان ترغیب آمریکا به حمله نظامی به ایران است. به همین دلیل تبیین شعارهای سازمان و مواضع ظاهرا فاخر و دیپلماتیک مجاهدین را باید از زبان و ترجمان دری ایشان بهتر فهم کرد. و نکته دیگر اینکه معطوف کردن استفاده از راهکار عملیات انتحاری از سوی مجاهدین به تعدی غرب و دولت مردان سیاسی آن به حریم رهبری مجاهدین، نکته ای است که حتی خود مجاهدین نیز کم و بیش آن را در زمره خط قرمزها تعیین و بر روی آن مانور تبلیغاتی و بعضا تهدید کرده اند. این یادآوری ها تنها از باب این مهم است که به دولت مردان غربی و حامیان مجاهدین بگوئیم، غافل شدن از مجاهدین هزینه های سنگین و غیر قابل جبرانی دارد که در صورت غفلت و مماشات به خاطر اهداف سیاسی پنهان و آشکار ناگزیر باید بپذیرید. تاکید آقای نیابتی را می توان به نوعی غیر مستقیم برای غربی ها در حکم یک تهدید جدی تلقی کرد. اینکه غربی ها تا چه اندازه موفق به درک این نشانه ها و علائم اختصاری و فرقه ای می شوند، قاعدتا به میزان قرابت و اهتمام آنها برای شناخت ماهیت واقعی مجاهدین و سوای دیدگاه های ظاهرالفریب آنها دارد.

ظواهر امر نشان می دهد آمریکایی ها به نسبت کشورهای اروپایی درک مضاعف و عمیق تری نسبت به پدیده مجاهدین دارند. و البته اگر اروپایی ها رغبت و علاقه ای به فهم این مبانی و رمز و رازهای مجاهدین داشته باشند، حداقل می توانند در اظهاراتی مشابه آنچه آقای نیابتی ایراد می کنند، غور و تعمق بیشتری کنند. پیش از این بارها بر این نکته تاکید شده است که فی الحال بود و نبود مجاهدین برای جمهوری اسلامی امری علی السویه است، (البته این ادعا را نه از موضع یک سمپات جمهوری اسلام که از موضع واقع گرایانه و عقلانی مطرح می کنیم) بنابراین اگر بر قریب الوقوع بودن خطر مجاهدین برای دولت های غربی تاکید می شود بیشتر از باب جلوگیری از خسارت های جبران ناپذیر احتمالی مورد نظر است. والا حتی به اذعان خود غربی ها آنها بهتر از هر کس می دانند که مجاهدین فاقد حداقل پایگاه و جایگاه اجتماعی در ایران هستند. واقعیت این است که مجاهدین در حال حاضر بیشتر از اینکه مشکل جمهوری اسلامی باشند، مشکل غرب و دولت مردان سیاسی و النهایه شهروندانی هستند که در صورت وارد شدن کمترین خسارت از جانب مجاهدین بر روی آنها، همین دولت ها باید جوابگو و در معرض چالش های بزرگ خواهند بود.

بیان چنین اظهاراتی از سوی حامیان سیاسی مجاهدین نشان می دهد که آنها تا چه میزان به زمینه های سوء استفاده از پتانسیل های دمکراتیک در غرب، چه به عنوان یک پناهنده و هر پوشش و محمل دیگری امیدوار هستند. و نکته قابل تعمق تر اینکه نیابتی حتی در این اظهارات آشکارا اذعان می دارد که مجاهدین در صورت اهتمام به اقدامات تروریستی در غرب چه اهدافی را مد نظر خواهند داشت. البته ایشان این تهدید را بر اساس کدهای فرقه ای با زبان دو پهلو و ایماء مطرح می کنند و با صغری و کبری کردن برای نفی اتهام تروریستی مجاهدین اما در نتیجه گیری هم هشدار می دهند و هم می گویند که مجاهدین چه هدف هایی را مورد اقدامات تروریستی خود قرار خواهند داد:

"داستان خودسوزی‌های فرانسه نشان داد، اگر کوچک‌ترین شائبه‌ی تروریستی به این سازمان وارد می بود، بسیار ساده‌تر بود که نیروهای این سازمان به جای اینکه خودشان را به آتش بکشند، با بمب‌هایی که به خود می‌بستند، به میان جوامع اروپایی بروند و آنجا را زیرو رو کنند"

برای فهم بیشتر و عمیق تر این اظهارات می توان آن را در کنار ده ها اظهار نظر و همچنین بخش هایی از پیام های مسعود رجوی به خصوص پیام تیر ماه سال 1386 شمسی ایشان گذاشت تا رابطه پینک پنگی میان این دو اظهارات را در راستای القای یک مفهوم و معنی که تهدید آشکار اروپا و غرب به انجام عملیات انتحاری در غرب است، دریافت. مضاف بر اینکه تاکید نیابی بر پارامتر تعدی به حریم رهبری مجاهدین نیز در نوع خود دوپهلو و مبهم است. وی مشخص نکرده منظور او از حریم رهبری، رهبری مخفی و گم شده مجاهدین یعنی مسعود رجوی است و یا مریم عضدانلو (رجوی) که در حال حاضر متهم ردیف یک پرونده 17 ژوئن 2003 در فرانسه است.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا