مجاهدین، اسرائیل، داعش و بازگشت مجاهدین به روزگار وصل خویش
سکوت تاییدآمیز مجاهدین در ازای جنایات اسرائیل در غزه همان اندازه قابل فهم است که حمایت یکسره و همه جانبه آنها از تحرکات و جنایات گروه تروریستی داعش تحت عنوان انقلابیون اهل تسنن عراق! سکوت و انفعال مجاهدین در ازای اقدامات تروریستی هر چند مسبوق به سابقه است، اما همسویی با اسرائیل برای آنها که عجالتا کیف یوروها و دلارهای دریافتی از حضور در ویلپنت را می برند حدیث جداگانه ای دارد.
شباهت های ساختاری و محتوایی بوکو حرام با سازمان مجاهدین خلق
هر دو گروه خود را قیم جامعه و موظف به رهبری آن می دانند. و همچنین اعتقاد دارند گروه رهبری کننده و به قولی پیشرو در نهایت پایه گذار حکومت متقین و اداره جامعه خواهد بود. تحقق این آرمان نیز جز با استفاده از خشونت امکان پذیر نیست. گروه بوکوحرام هر چند در مقایسه با مجاهدین تاریخچه کوتاهی دارد، اما کمیت و کیفیت عملیات مسلحانه و قربانیانی که تا کنون و بخصوص از شهروندان عادی گرفته گواه شباهت های ماهوی این دو گروه است.
امیر یغمایی نمونه ای از دهها کودک قربانی در تشکیلات رجوی
این ها که بر امیر رفته فقط مربوط به کودکی و نوجوانی او است و اما همچنان هدف کینه و بغض رجوی است. او به تاوان اینکه در بلوغ فکری از مجاهدین جداشده از حق دانستن اینکه مادرش زنده یا مرده است محروم است. او به جرم و گناه انتخاب یعنی همان حقی که جمهوری اسلامی را بابت نادیده گرفتن آن سالها مذمت و نکوهش و محکوم می کند، باید همزمان هم طعن و نفرین و نفرت رجوی را تحمل کند و هم نداند مادرش در چه وضعیتی است.
گزارش ۹۲ آقای مصداقی، زلزله ای برای رجوی؟!!
رجوی بی آبروتر از آن است که بتواند آبرو و حیثیت کسی را به چالش بکشد. آنهایی که آماده جداشدن و رهایی از منجلاب رجوی هستند باید این تهدید را به فرصت تبدیل کنند. باید ثابت کنند برای تهدیدهای رجوی پشیزی ارزش و اعتبار قائل نیستند. جداشدگان باید با براه انداختن کمپین و فراخوان فعالان سیاسی خوش بین و اغواشده را در رابطه با رویکرد وقیحانه رجوی در قبال جداشدگان و کسانی که قصد جدایی دارند، به چالش و نظرخواهی بکشانند. باید فعالان سیاسی را به موضع گیری در قبال این رویکرد شیطانی موظف کنند. باید با واکاوی درباره پیشینه و مابه ازاهای چنین تشبثاتی رجوی را رسواتر کرد.”
از نقد به رفتار تا نقد به متدلوژی مجاهدین
آقای یغمایی به نکات درستی اشاره می کند، روی خطرات این تفکر به خوبی تامل می کند، اما مسئله اینجا است که چرا امثال او بیشتر به آنچه می بینند نقد دارند. در حالی که نقد به مجاهدین پیش از این که از نقد به رفتار آنها موضوعیت پیدا کند، باید از ریشه ها شروع شود. این ریشه ها را اتفاقا مدام رجوی گرا و آدرس می دهد. می گوید بروید تبیین جهان را بخوانید. درست هم می گوید به این خاطر که رجوی هر چه می کند پیشتر درباره مکانیسم و انگیزه و سازوکارهای اش در تبیین جهان توضیح داده است.
نقطه عبور مجاهدین و آمریکا از گذشته
مسئله اینجا است مسیری که مجاهدین از سالیان دور انتخاب کرده اند در هیچ نقطه ای به مردم و داوری آنها پیوند نمی خورد. به این دلیل که اساسا وقعی به مردم و قضاوت شان گذاشته نمی شود. دلیل اش این است که در ارزیابی مجاهدین از آینده اگر فی الواقع مردم نقش و جایگاهی می داشتند از اساس دخیل بستن به عنصر خارجی و آمریکا معنایی نداشت. این که مجاهدین یکسره می گویند آمریکا باید آنها را به عنوان آلترناتیو و نماینده مقاومت ایران به رسمیت بشناسد، و …
جداشدگان از رجوی، حدیث مکرری که کهنه نمی شود!!
رجوی در مواجه با آن گروه از جداشدگان که فعالانه رازهای درونی او و تشکیلات اش را بر ملا می کنند، کینه توز و کینه جو است. و در این مسیر هیچ مرز و محدوده ای نیز قائل نیست، کینه توزی رجوی به این افراد زمان و مکان نمی شناسد. همچنانکه پیوندهای خونی و عاطفی و رفاقت و وفاداری و از خودگذشتگی و نان و نمک …! آنچه این روزها رجوی ها نسبت به امثال مسعود و ابراهیم خدابنده و خانم سینگلتون بروز می دهند، ادامه همان کینه توزی ها است
آیا مجاهدین به اهرم فشار آمریکا علیه ایران تبدیل می شوند؟!
این که بخواهیم مجاهدین را به واقع از معادلات آمریکا بر سر چالش اش با ایران نادیده بگیریم ساده انگارانه است؛ به این دلیل که اگر بپذیریم آمریکا حتی برای حل مسالمت آمیز چالش هسته ای اش با ایران نخواهد تن به گزینه نظامی بدهد، معنی اش این است که مجاهدین حداقل در کوتاه مدت می توانند به عنوان اهرمی سیاسی برای فشار به ایران بکار گرفته شوند. اینکه چنین محاسبه ای در عمل تا چه اندازه کارآمد و راهبردی خواهد بود، چندان مهم نیست؛ مهم این است که آمریکا تلاش می کند از تمام قابلیت ها و اهرم های سیاسی اش برای حل معضل هسته ای با ایران استفاده کند.
حمایت مجاهدین از تروریسم در تعارض با اصول بین الملل
برجسته ترین جنبه این موضوع به پیوندهای مرئی و نامرئی طارق الهاشمی با سازمان مجاهدین و در طی پس از سقوط صدام مربوط می شود. مروری بر حمایت های علنی و آشکار طارق الهاشمی از مجاهدین، همچنین ملاقات های متعدد او با سران قرارگاه اشرف، ترددهای متمردانه او به پایگاه مجاهدین و بی اعتنایی هاشمی نسبت به اخطارهای دولت عراق در این خصوص، از سوی دیگر صف بندی های سیاسی داخل عراق و حضور مجاهدین در میان طیف های مختلف از عوامل حزب بعث و بقایای صدام که در مقابل دولت قانونی عراق به کارشکنی و اقدامات تروریستی مشغول بودند
نشانه شناسی تعیین راه رجوی
این تبریک و چشم اندازهای پیروزمندانه ناخودآگاه دو وضعیت مشابه یکی مقطع سی خرداد ۱۳۶۰ و دیگری شب قبل از عملیات موسوم به فروغ جاویدان را تداعی می کند. تک تک واژه ها و جنس و محتوای این جملات ها نشان می دهد رجوی به طرز آشکاری مخاطبان خود را با فرجام های مشابه آن دو سرفصل ارجاع می دهد. و البته پیشتر چنانچه تصریح دارد، این وضعیت را در تعیین راه و روی میز گذاشتن سه گزینه تسلیم به پلیس عراق، ماندگاری تا فرستادن افراد با مسئولیت سازمان به خارج کشور و گزینه سوم یعنی آمادگی و دادن امضا برای جنگ صدبرابر..
وقتی رجوی دیگران را به باج گیری متهم می کند؟!!
… باجگیر واقعی کسی است که پس از سه دهه حضور غاصبانه و مشارکت در سرکوب مردم عراق و حیف و میل منافع آنها نه تنها حاضر به پس دادن خاک غصب شده آن مردم نیست، که با دستاویز قرار دادن جان هزاران نفر و تهدید به کشتن دادن آنها در حال باج گیری از زمین و زمان است. باج گیر واقعی کسی است که به هیچ پرنسیب و قاعده بین المللی تن نمی دهد، تا آنجا که می تواند از آن استفاده ابزاری می کند و در نهایت با کمترین زاویه با منافع اش از حربه باج گیری برای اعمال و پیش بردن اهداف خود استفاده می کند. پیام های اخیر رجوی و حداقل در چند ماه اخیر تمامی محتوا و ماهیتی تهدید کننده و در واقعیت امر به حسب مطالبات و روش های تحقق آن چیزی در همسویی با ماهیت باج گیری معنا نمی دهد..
چند نکته درباره پیام ۱۲ اردیبهشت رجوی
اینکه رجوی به اذعان و اعتراف خودش از تمامی اهرم ها و قابلیت های موجود بین المللی از جمله سازمان ملل، نهادهای حقوق بشری، کمیساریای عالی پناهندگان، صلیب سرخ جهانی و … و حتی نقش و جایگاه آمریکا در این میان به صورت کاملا ابزاری و تا آنجا که هدف های او را همسویی و دنبال کند، استفاده نموده و هر کجا هم که زاویه ای ایجاد شد به قول خودش از آنها عبور می کند و می رود دنبال روش های فرقه ای از جمله آنچه در جریان ۱۷ ژوئن سال ۲۰۰۳ در فرانسه و دهها مورد دیگر انجام داد.