اما رجوی گمان میبرد نوشداروی جنگ میتواند این محتضر را سرپا کند – گرچه همان هم نمیتوانست این مرده را زنده کند – اما این نوشدارو نه تنها اکنون که پس از مرگ نیز نخواهد رسید و رجوی ناگزیر و ناچار است که تن به دفن و خاکسپاری موجودی که در عراق صدام آن را به دنیا آورد بدهد. رجوی اکنون دیگر فهمیده است که هیچ راهی نیست، با سر و صدا و یا بی سر و صدا باید تن به اضمحلال و انحلال بدهد، حتی امکانی برای زندگی عادی و اجتماعی در عراق که مهمترین هدف رجوی – البته آخرین شانس و خواستهی وی – است نیز محقق نشده و نخواهد شد. اما انحلال با حفظ رجوی که این روزها مجاهدین به آن میاندیشند، گزینهای خامخیالانه است و مانند سایر توهمات مجاهدین راهی به واقعیت نخواهد داشت. انحلال مجاهدین و فعالیت در سبک و سیاق سیاسی برای این گروه – آنهم برای بقایایی که موفق به گریز از عراق به اروپا شدهاند – جز از مسیر حذف رجوی میسر نمیباشد. مجاهدین همراه با رجوی، مضمحل، منحل و از صحنه حذف خواهند شد.
حذف رجوی گام ضروری برای انحلال مجاهدین
ایراندیدبان
علیرغم ادامهی سیاست غیرقانونی بررسی پروندهی ایران در شورای امنیت و برگزاری اجلاس کشورهای 1+5 در اینباره، فضای دیپلماتیک در امریکا دستخوش چرخش عمدهای به سمت برقراری تماس و مذاکره با ایران شده است و بهنظر میرسد که عمر یکهتازیهای امریکا در این پرونده، همزمان با به پایان رسیدن ریاستجمهوری جورج بوش رو به اتمام است.
در حالیکه در حال حاضر اصلیترین اولویت شعارهای مبارزات انتخاباتی در ایالات متحده، مسایل اقتصادی و راههای نجات اقتصاد امریکا است، مسألهی ایران در درجهی دوم اهمیت قرار دارد. موضوعی که دموکراتها با پیش کشیدن بحث مذاکره با ایران و جمهوریخواهان با شعارهایی متفاوت با دوران نئوکانها وارد این میدان شدهاند.
در همینباره ریچارد هالبروک مشاور هیلاری کلینتون، نامزدی که نظرسنجیها نشان میدهد شانس فراوانی برای کسب آرا دارد و دموکراتها نیز امید فراوانی به وی بستهاند میگوید:
« در صورتی که ریاستجمهوری امریکا به یک دموکرات برسد در صدد خواهیم بود تا ارتباط مستقیمی با ایران برقرار کنیم. ما خواهان ایجاد ارتباط مستقیم با ایران هستیم. » (1)
یکی دیگر از سیاستمداران کهنهکار امریکایی در اینباره یادآور میشود که:
« گفتوگو با ایران گاهی مشکل و ناخوشآیند خواهد بود. اما با نگرش به دشمنی ۲۸ سالهی دو کشور، میارزد که گفتوگو ادامه یابد. ممکن است دو کشور به منافع مشترکی که در پشت دیوار دشمنی و بدگمانی پنهان شده است، دست یابند. » (2)
بهعبارت دیگر اکنون فقط اقلیتی بیاعتبار به جنگ با ایران میاندیشند که در عمل هیچ چشماندازی برای موفقیت آنان متصور نیست، اقلیتی که مهمترین بهانهاش برای حمله به ایران را فعالیتهای هستهای ایران قرار داده بود.
این وضعیت برای رهبری مجاهدین که با مطلقنگری ابلهانه هرگونه تغییر شرایط و تحول در مواضع دو طرف را غیرممکن میدانست و با تسری فرهنگ توتالیتاریستی و جزمی خود برای امریکا خط قرمز رسم میکرد یک کابوس دهشتناک است.
اکنون آنها بازگشتند به شرایط ده سال پیش که امریکا آنها را در لیست گروههای تروریستی قرار داد و بحران بدون بازگشت را برای آنها رقم زد، با این تفاوت که یک دهه چانهزنی و استمالت از غرب نتوانست بر وزن آنها بیفزاید و شرایط جدیدی را برای آنها رقم زند و اکنون هیچکدام از راههای رفته نمیتواند مشکلگشای آنها باشد و اگر بخواهند از گروه مرده و به تاریخ پیوستهی کنونی خلاصی یابند باید راه حلهایی را به جز آویختن به غرب دنبال کنند که بهنظر میرسد در آیندهی نه چندان دور ناگزیر از آن باشند.
20 سال قبل وقتی کارشناسان میگفتند مجاهدین با رفتن به عراق قدم در راه نیستی گذاشتهاند و یا هنگامی که آتشبس بین ایران و عراق برقرار گردید، آن را یک بنبست بدون راه حل و بهمنزلهی مرگ سیاسی آنها پیشبینی میکردند، رجوی با تبختر ابلهانه و باد ِ دماغ به این تحلیلها ریشخند میزد و گمان داشت غرب به خاطر دشمنی با ایران به وی جایزه میدهد و یا تاج شاهی بر سرش میگذارد و با هواپیمایی اختصاصی مستقیم او را به نیویورک میآورد و کرسی سازمان ملل را دو دستی بهوی تقدیم خواهد کرد. از طرف دیگر با کوتهبینی، تیر و ترقه در کردن ماجراجویانه را دلیلی بر زنده بودن دار و دستهاش میدانست.
اما همان زمان و با همان انتخاب که مبنایی جز خیانت و فرصتطلبی نداشت سازمان مجاهدین خلق مُرد!
آنچه که امروز وجود دارد یک رهبر فراری و سربهزیر است درون یک اردوگاه از افرادی که با دنیای خارج هیچ ارتباطی ندارند و مثل موجودات ماقبل تاریخ در موزه نگهداری میشوند که هر کس دربارهی نوع زیست و چگونگی زندگی آنها تصوراتی دارد…
اما رجوی گمان میبرد نوشداروی جنگ میتواند این محتضر را سرپا کند – گرچه همان هم نمیتوانست این مرده را زنده کند – اما این نوشدارو نه تنها اکنون که پس از مرگ نیز نخواهد رسید و رجوی ناگزیر و ناچار است که تن به دفن و خاکسپاری موجودی که در عراق صدام آن را به دنیا آورد بدهد.
رجوی اکنون دیگر فهمیده است که هیچ راهی نیست، با سر و صدا و یا بی سر و صدا باید تن به اضمحلال و انحلال بدهد، حتی امکانی برای زندگی عادی و اجتماعی در عراق که مهمترین هدف رجوی – البته آخرین شانس و خواستهی وی – است نیز محقق نشده و نخواهد شد.
اما انحلال با حفظ رجوی که این روزها مجاهدین به آن میاندیشند، گزینهای خامخیالانه است و مانند سایر توهمات مجاهدین راهی به واقعیت نخواهد داشت. انحلال مجاهدین و فعالیت در سبک و سیاق سیاسی برای این گروه – آنهم برای بقایایی که موفق به گریز از عراق به اروپا شدهاند – جز از مسیر حذف رجوی میسر نمیباشد.
مجاهدین همراه با رجوی، مضمحل، منحل و از صحنه حذف خواهند شد.
_______________________
1- روزنامهی لوموند. (ریچارد هالبروک معاون اسبق وزارت امور خارجهی امریکا است)
2- جان لیمبرت دیپلمات پیشین و استاد مطالعات بینالملل در دانشکدهی نیروی دریایی امریکا که به ابتکار مؤسسهی صلح امریکا، مقالهای دربارهی گفتوگوی دوجانبه با ایران نوشته و پیشنهاداتی را توصیه کرده است.

