راز ترس دیدار فرقه رجوی از دیدار خانواده ها با فرزندانشان در چیست؟ راز دروغگویی به افرادی که در داخل زندان بزرگ رجوی ساخته به اسم «اشرف ۳» چیست؟ چرا مریم رجوی از دیدار خانواده ها با فرزندانشان بیم و هراس دارد؟ چه رازی در این ممانعت از دیدار خانواده ها با فرزندانشان وجود دارد؟
بنا بر تجارب خودم این مطالب را می نویسم، ممکن است که هر کسی متناسب با تجارب خودش و از زوایایی مختلف به این سوال پاسخ بدهد. به نظرم باید همه پاسخ ها به این سوال را خواند و اگر خودمان هم تجربه ای داریم و یا تحلیلی به نظرمان می رسد را مطرح نمائیم تا بقیه هم از آن استفاده نمایند و آگاه شوند.
بنده به عنوان کسی که سال های زیادی در داخل مناسبات این فرقه منحط زندگی کرده ام و با اغلب مسائل فکری آن آشنایی نسبی دارم فکر می کنم که هراس مریم رجوی درست است؛ از اینکه فکر می کند اگر خانواده ای با فرزندش دیدار نماید باعث ضربه به تشکیلات سست عنصرش خواهد خورد. چه رازی در این هراس وجود دارد که حاضر هستند تمام آبروی نداشته شان را پای این موضوع بگذارند؟
مقداری به عقب برگردیم، به اواسط دهه ۸۰ که خانواده ها به اشرف آمدند تا بعد که جلوی قرارگاه اشرف خانواده ها تحصن کردند و خواهان دیدار با فرزندانشان شدند. در آن زمان این موضوع در قرارگاه اشرف برای همگان ثابت کرد رجوی آن طور که از خانواده ها هراس دارد از ارتش آمریکا هراس ندارد. ثابت شد که فقط بردن نام خانواده در تشکیلات رجوی به مثابه ریختن آب به لانه مورچه است. ثابت شد که رجوی علیرغم قدرت نمایی های کاذبی که داشت به شدت از عنصر خانواده ترس دارد.
چرا؟ به خاطر اینکه تفکرات فرقه ای رجوی اجازه ندارد عنصر خانواده را وارد مناسبات و تشکیلات بسته خودش بکند، زیرا خانواده اولین و قدرتمندترین عنصری است که فرقه رجوی را زیر ضرب می گیرد و آنتی تز فرقه محسوب می شود. نه تنها فرقه رجوی بلکه هر طرز تفکر فرقه ای را هدف قرار می دهد و به ریشه های آن می زند.
لذا ترس و بیم آل رجوی از خانواده ها بسیار درست و واقعی است. آنها نمی توانند بپذیرند که تشکیلات سرکوبگر آنان به دست چند تا پدر و مادر پیر از هم بپاشد. بله، پدر و مادرهای آرزو به دلی که سالهاست در حسرت دیدار عزیزانشان هستند؛ بدون هیچ سلاح جنگی سرد و گرم؛ بدون هیچ تجهیزاتی که نگران کننده باشد؛ بدون کوچکترین امکانات مدرن و پیشرفته؛ کاملا ساده و بی شیله پیله تنها سلاحی که آنان دارند اشک چشمان کم نورشان است و قلب های بشدت مهربانشان.
باور می کنید فرقه رجوی با آن همه گزافه گویی و عرض و طولی که مدعی آن است از نام خانواده رعشه مرگ به جانشان می افتد، بیشترین ترسشان از همین اشک ها و قلب های مهربان پدر و مادران پیر است، همین دو عنصر اشک چشمان کم سو و نگاههای مملو از مهربانی کافی است که با سرعت برق و باد یک نفر را از داخل تشکیلات سرکوبگر و استالینیستی و دیکتاتور مؤابانه ی رجوی بیرون کشیده و به دنیای آزاد رهنمون نماید.
به محض اینکه فردی از داخل مناسبات بیرون برود مثل این است که یک خشت از داخل یک دیوار سست بیرون کشیده شده است. ممکن است که یک خشت به نظر مهم نباشد ولی خشت های بعدی که بیرون کشیده می شود باعث سست تر شدن دیوار شده و نهایت باعث فرو ریختن آن می گردد. تشکیلات رجوی هم مانند همان دیوار سست بنیادی است که مثال زدم.
مریم رجوی هر چه تلاش کند و شعر و شعارهای زرق و برق دار سر دهد و مدعی دمکراسی خواهی باشد، نمی تواند از زیر این موضوع مشخص در رابطه با خانواده های اعضای گرفتار در تشکیلاتش در برود. با زدن مارک هایی همچون مزدور و مزخرفاتی همچون این خزئبلات کسی گول این حقه ها و ترفندهای مشمئز کننده اش را نخواهد خورد. دوران عدم آگاهی افراد در تشکیلات زندان گونه رجوی تمام شده است و امواج، خبرهای خوش، به داخل تشکیلات خواهد برد و نیروهای در اسارت بزودی یکی پس از دیگری رها خواهند شد.
یادداشت از: بخشعلی علیزاده