حمله مستأصلانه رجوی به منتقدان همزمان با درخواست سلاح
سازمان مجاهدین (فرقه رجوی) در هفته های اخیر و بعد از سخنرانی خشونت بار مسعود رجوی در یازدهم آبان سال جاری علیه جداشدگان و معترضان و منتقدان، حملات شدیدی را به جداشدگان از فرقه آغاز نموده اند. این حملات شنیع که ناشی از درماندگی و استیصال رجوی است از یکسو چهره نقاب افتاده این زوج را به نمایش می گذارد و از سوی دیگر نشانگر موثر بودن افشاگری ها و تلاش های روشنگرانه منتقدان و جداشدگان از فرقه در راستای آگاهی بخشی به جوانان کشور می باشد که اجازه نداده اند نسل دیگری به قربانگاه رفته و اسیر سیاست های ضدایرانی مسعود رجوی شوند.
پرده برداری از خوی تروریستی رجوی
خانم مریم رجوی! به چه علت با آن نقاب دمکراتیک و مدرن خود در پی کشتار این عده افراد بی پناه هستید؟ تهدیدهای شوهر شما خطاب به ساکنان لیبرتی و منتقدان و جداشدگان چه ارتباطی با دعوت به تسلیح امروز شما دارد؟ چرا خود به عراق نمی روید و در کنار نیروهای خود سلاح به دست نمی گیرید؟ چرا شوهر شما در نقطه امن مخفی شده و هر دو می خواهید از راه دور برای نیروها”حماسه عاشورا” تولید کنید؟ چرا شما در این عاشورا! و در عاشورای! سال ۱۳۸۲ که نیروهایتان در زیر بمباران بودند حضور ندارید و نداشتید؟ چرا در آن یکی عاشورای! سی خرداد ۶۰ که هزاران نفر را به قتلگاه فرستادید حضور نداشتید؟
خانم رجوی، روضه خوانی آمریکایی ها یا تکدی گری از آمریکایی ها؟
شما به این هم بسنده نکرده و درخواست داده اید که حداقل ده درصد سلاح های شما را بازگردانند تا در برابر مهاجمین ایستادگی کنید!!! البته اینرا از قول خودتان نمی گویید بلکه از اسیران می خواهید چنین کنند. شما در امن و امان فرنگ هستید. از یک طرف از نیروها می خواهید که هویت مجاهد بودن خود را نفی نکنند و از طرف دیگر سلاح می خواهید که در داخل عراق با آن، مشتی پیرزن و پیرمرد جلوی نیروهای تروریست مهاجم را بگیرند!. یعنی دقیقاً جهت به کشتن دادن آنان… این اوج بی وجدانی شماست. چرا رهبران فرقه را با نفی هویت و حتی با تغییر اسم به اروپا منتقل می کنی اما زمینه را برای ماندن اعضای ساده در عراق مهیا می کنی و می خواهی آنها را به جنگ بکشانی که همگی کشته شوند؟
خانم قجرعضدانلو، حقوق”بشر” و حقوق”زنان ایرانی” پیشکش!، مادران چشم انتظار را دریاب!
خوب نگاه کن، چرا دلت برای این مادر نمی سوزد که از درد دوری عزیزانش دچار مشکل قلبی شده و چشم انتظار فرزندانش است؟ ای ریاکار چرا برای او پیام تسلی بخش نمی فرستی؟ چرا دخترش را در لیبرتی اسیر کرده و اجازه نمی دهی با مادر چشم انتظار خود گفتگو کند؟ آیا بویی از انسانیت برده ای؟
مادر من، مادر مریم قجرعضدانلو و مادرهای دیگر
خانم رجوی چرا باید برای مادر خودش اینگونه مراسم های بزرگ برگزار کند و چرا باید برای مسئولین فرقه اش اینگونه عمل کند اما برای دیگر اعضای خود پشیزی ارزش قائل نمی شود؟ مادر من و دیگر مجاهدین نیازی به اشک تمساح مریم رجوی ها نداشته و ندارند، اما چطور زنی که مدعی است رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایرانیان است اینگونه تبعیض قائل می شود و تنها به خودش می رسد و برای خود اهمیت و ارزش قائل است؟
مریم رجوی: دیروز گروگانگیری، امروز خوشرقصی جلوی امپریالیسم!
درج چنین اخباری بعد از گذشت سی و پنج سال چه چیزی را اثبات می کند جز اینکه مریم رجوی برای خوشرقصی جلوی اربابانی که ایشان را مدتهاست طرد کرده اند، از آنان می خواهد که دوباره ایشان را به خدمت گرفته و مثل دیگر تروریست های موجود در خاورمیانه زیر پر و بال بگیرند و مورد حمایت قرار دهند؟
فلسفه تبدیل”شورای رهبری” به”شورای مرکزی” به دستور مریم رجوی
آنچه امروز باید بر آن متمرکز شد، بازی جدیدی است که مریم قجرعضدانلو با همفکری مسعود رجوی بدان متوسل شده تا خود را از فاجعه ای فروپاشنده حفظ نمایند. مسلماً طرح مسئله انتخاب”شورای مرکزی” در فرقه، برای چندین ماه افراد معترض و متناقض را سرگرم می کند تا به مسائل سیاسی-منطقه ای فکر نکنند (همانگونه که در سال ۱۳۸۰، مسعود رجوی با برگزاری نشست های سرکوب موسوم به”طعمه” موفق شد افکار معترض و متناقض اعضای فرقه را از مسائل سیاسی-منطقه ای، به سمت دعواهای درونی منحرف نماید). اما آنچه که برای مریم در چشم اندازی دورتر ترسیم شده، خطر بزرگی است که تمامیت تشکیلات مافیایی وی را تهدید می کند.
مرگ میر یعقوب ترابی، ننگ دیگری برای مریم قجرعضدانلو و سرکوب های درون فرقه ای
شب قبل از فرار ما از اشرف وی را مطلع کرده بودیم و از این مسئله آگاه بود اما آنگونه که خودش می گفت هنوز منتظر بود تا از طریق سازمان ملل به خارج منتقل شود چرا که شهروند کانادا محسوب می شد لذا جدایی را برای روزی که بتواند از این طریق از عراق خارج شود موکول کرده بود. زندگی در اسارت آمریکایی ها در این سن و سال برای او راحت نبود اما چنین روزی که انتظارش را می کشید بسیار طولانی شد. روزی که متاسفانه در واپسین روزهای مرگ فرارسید.
مرگ”فریده ونایی” و اشک سوزناک مریم رجوی
خانم”فریده ونایی” قربانی جدید سرکوب زوج رجوی است. این زوج خونخوار، اعضای بیمار و مضطرب خود را بیش از ده سال است در عراق رها کرده و به اسم”امام حسین” در میان آتش و خون به صورت زجرکش نگه داشته و یکی یکی به کشتن می دهند و از مرگ آنها نیز برای خود مشروعیت و خوراک تبلیغی تولید می کنند… به نظر می رسد اکثر کسانی که سابقه تشکیلاتی طولانی در تشکل مافیایی مجاهدین دارند، جز چند نفر که جهت کنترل دیگر افراد به خارج ارسال می شوند
نفیسه بادامچی پزشک یا شکنجه گر؟
این خانم دکتر مسئولیت یک بخش از همان بیمارستان را برعهده داشت… بلافاصله بعد از اینکه عمل دیسک من در بیمارستان خصوصی بغداد پایان یافت، دوباره به بیمارستان طباطبایی منتقل شدم که در آنجا به مدت یکماه تحت مراقب باشم… نفیسه بادامچی که احتمالاً از همان ایام مثله کردن زنان را استارت زده بود دیگر آن مهربانی سابق را نداشت، زنی خشن و بی رحم شده بود که اولین ضربه را بعد از عمل به من وارد آورد، به این ترتیب که دستور داد از شب دوم حضورم در بیمارستان به نشست عملیات جاری که خودش در اتاق دیگر برگزار می کرد بروم و فکت نویسی کنم و زیر ضرب توهین و افترا قرار گیرم!
انتخاب”شورای مرکزی” بازی جدید مریم رجوی برای سرگرم کردن ساکنان لیبرتی
همانطور که در پیام مریم قجر می توان دید، نگاه اصلی در این انتخاب بسوی زنان دربند ساکن لیبرتی است و هدف نهایی انتخاب آنان به عنوان شورای مرکزی می باشد. علت این امر نیز چیزی جز دلداری دادن به زنان اسیر و جلوگیری از جدا شدن این افراد نیست. برای مسعود و مریم رجوی مرز سرخ، جدا شدن زنان از تشکل فرقه ای مجاهدین است و پیش از این نیز برخی از اعضای سابق شورای رهبری افشا کرده بودند که مهوش سپهری که سال ها ریاست شورای رهبری مجاهدین را برعهده داشت، به صراحت اخطار داده بوده که هر زن شورای رهبری که بخواهد جدا شود را کنار باغچه سر خواهد برید
گرمازدگی ساکنان لیبرتی، یا بهانه های مریم رجوی برای بازی های جدید سیاسی؟
یازدهم سال ۱۳۸۸ را به یاد آورید که چگونه در میانه تابستان (۷-۸ مرداد) به فرمان مسعود رجوی صدها نفر از نیروهای شما به بخش شمالی اشرف فرستاده شدند تا به عمد با نیروهای عراقی درگیر شده و دهها تن از آنان کشته و مجروح شوند. در آن روز هوا بشدت گرم بود و خطر فراتر از گرمازدگی افراد را تهدید می کرد. نیروهای عراقی هیچ خطری برای اشرف و مجاهدین نداشتند، آنها همانند سالهای قبل و همچون نیروهای آمریکایی مشغول حفاظت از اشرف بوده و قصد داشتند در همان محلی مستقر شوند که نیروهای آمریکایی محافظ شما مستقر بودند، اما مسعود رجوی به عمد اعضای مجاهدین را با چماق و سپرهای چوبی روانه جنگ با آنها نمود