جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
قتل های درون سازمانی مجاهدین در اشرف 28 آذر 1389

قتل های درون سازمانی مجاهدین در اشرف

من علی رضا نقاش زاده هستم.اتفاق اخیر واز دست رفتن دوست خوبم احمد رازانی مرا به یاد سلسله قتل هایی که به نام خودکشی توسط سازمان اعلام شدند، می اندازد. این مشاهدات من از اولین روزهای ورود من به فضای سازمان و به عنوان یک کودک در این دنیای مخوف شروع می شود

نامه سرگشاده علیرضا نقاش زاده به وزیر امور خارجه آمریکا 15 آبان 1389

نامه سرگشاده علیرضا نقاش زاده به وزیر امور خارجه آمریکا

این جانب که از دوران کودکی در این فرقه زندگی کرده بودم، پس از شناخت ماهیت تروریستی و ضد انسانی این فرقه تصمیم به جدایی از مناسبات گرفتم. ولی بنا به قوانین رهبر فرقه که دستورات وی به مثابه دستورات خداست جدایی از این فرقه حکم اعدام داشت و یا این که سالیان متمادی فرد مربوطه که خواهان جدایی بود میبایست در زندان فرقه میماند. شیوه دیگرهم تحویل دادن ناراضیان به زندان مخوف ابوغریب بود. زندانی که اسم آن و خاطره آن وجدان هرانسانی را آزرده میکند.

نامه علیرضا نقاش زاده به مادرش در قرارگاه اشرف 30 اردیبهشت 1388

نامه علیرضا نقاش زاده به مادرش در قرارگاه اشرف

می دونم که برای تماس گرفتن باید از هفت خان رستم رد بشی و به استقبال تهدیدات، توهین ها و تحقیرهای بعد از تماس بری. در هر حال متشکرم از این که به ما زنگ زدی و اثبات کردی حس مادری را خدای فرقه ای نمی تونه از بین ببره. نمیدونی که ساسان و موسی چه حالی داشتن وقتی با تو تماس گرفتن، از طرفی خوشحال که سلامتی، و از طرفی اندوهگین که کاری از دستشان برای رهایی تو بر نمی آید.

منافع فرقه یا پر کردن جیب خدای فرقه 22 دی 1387

منافع فرقه یا پر کردن جیب خدای فرقه

خالق فرقه خود در ناز و نعمت مالی و رفاهی است و خرجهای چنین و چنانش برای جشن ها و مهمانی هایش که البته برای گسترش و حمایت از فرقه است و چشم هر حاتم بخشی را خیره می کند و از آنطرف هم خرجهای میلیونی برای سیر کردن شکم عراقیان که بلکه بتواند به بهانه فسنجان و قیمه آنها را به اشرف بکشاند برای کسی پوشیده نیست و این در حالی است که خود قربانیان اشرف از این بذل و بخشش ها محرومند.

در بلاد طعمه 19 دی 1387

در بلاد طعمه

در عرض 10 ثانیه خاک قرارگاه شخم زده شد و انفجار و صدای وحشت آور آن ما را در کف سنگرها به مثال تخته ای باریک بر کف زمین میخکوب کرده بود ولی شنیدن این خبر که مریم رجوی به اروپا رفته است برایم سنگین تر از شنیدن صدای بمبهای هواپیمای B52 آمریکایی بود. نباید باور می کردیم، به بخاطر اینکه واقعیت داشت یا نداشت، بلکه بخاطر اینکه روحیه فردی خودمان را نبازیم…

blank
blank
blank