این همولایتی ما (علی اصغر کرمی) ظاهرا که اطلاع ندارد که صدها نفر ازدوستان او سالهاست که ازباند رجوی جدا شده و دهها هزار صفحه خاطره درباره ی این مناسبات ضدانسانی منتشر کرده وهزاران بار دست به مصاحبه زده وتقریبا چیز خاصی را فرو نگذاشته اند که او اینقدر ساده لوحانه ویا شریرانه دست به طرح ادعا هایی بزند که ذیلا موارد برجسته تر وغیر شعاری تر آن – که این قسمت براکثر کثرت استعمال تهوع آور شده- مورد بررسی قرار میگیرد. البته با این گمان که نوشته ی " دروغ هرچند چرب تر!، بهتر! " واقعا مال اوباشد و کار سازمان نباشد؟!
توصیه ام باین همولایتی این است که اگر اینکار، کار خود اوست ودیگران برایش ننوشته اند، پدر مرادتان رجوی را بیشتر درمیاورد و صلاح نیست که با طرح دروغ های باین بزرگی، کار را بیشتر ازآنچه که هست خرابتر کنید!
او دراین نوشته که رسانه های رجوی منتشرش کرده، نوشته است:
" از دوران کودکی، دروغ و دغلکاری زیادی از آخوند جماعت دیده بودم ولی در تصور کودکانهام این بود که چون کسبوکاری ندارند، یا به عبارت امروزی نقشی در تولید ندارند، به همین خاطر انگل وار امرارمعاش میکنند. همان موقع یادم هست یکی از دوستانم که پدرش آخوند بود، گاهوبیگاه که باهم وارد صحبت دوستانه و خصوصی میشدیم، میگفت آخوند را تا بچة آخوند نباشی نمیشناسی ".
آخوند جماعت کسب وکار که دارند و آیا معلم علوم مذهبی بودن کسب وکار نیست؟! بعضی از روحانیون درامور تولیدی هم شرکت دارند ومخصوصا نوع روستا نشین این قشر، اکثرا زحمتکش وکشاورزند!
آیا شما درایام کودکی، میتوانستید تصوری از " تولید ومناسبات مربوطه اش " داشته باشید بدانید فلان قشر بخاطر این بد است که نقشی درتولید ندارد؟!
اگر جوابتان مثبت است، دراین صورت باید گفت که نابغه بوده اید و درایام کودکی سری از مسائل اقتصادی بغایت پیچیده در میآوردید که بزرگانت در ان گیر کرده وهوائی شده اند!!
این قاعده بر شماها هم که نقشی درتولید ندارید، میشود یانه؟؟
او جریان اسیر شدن خود بدست نیروهای رجوی را که خشاب بر سلاح های دشمن متجاوز میگذاشتند، چنین نقل میکند:
" در تاریخ 1/9/66 دریکی از عملیات ارتش آزادیبخش که در منطقه پیرانشهر- حاج عمران انجام داد خودم را تسلیم برادران مجاهد کردم. لازم به یادآوری است که نزدیک به 15 ماه در همین جبهههای جنگ بودم و از نزدیک باپوست و گوشتم حس میکردم که این جنگ ضد میهنی است. میدیدم چگونه جوانان این میهن به تنور جنگ ریخته میشوند. در همان اولین تماس که با رزمندگان ارتش آزادیبخش داشتم چیزی که از آنها در همان ابتدا چشمم را گرفت نوع تنظیم رابطهای بود که با ما میکردند و ما را میهمان خودشان خواندند و به آن وفادار بودند و در نقطه مقابل، این رژیم بود که ما را زیر آتشباری گرفته بود که همه را قتلعام کند تا مجاهدین نتوانند ما را به پشت جبهه منتقل کنند و در هنگام آتشباری چندین نفر کشته و یا مجروح شدند ".
با این حساب شما طی درگیری با نیروهای رجوی اسیر شده بودید والبته منطقه پیرانشهر و… جزو اراضی آذربایجان غربی است ونه عراق که حضور سربازان ایرانی ازجمله شما درآنجا، دلیلی بر تجاوز به خاک دیگران باشد.
بطور خیلی طبیعی، شما درمرزهای کشور خود حضور داشتید و نیروهای رجوی با کمک صدام بشما حمله کرده اند و اگر تجاوزی درکار بود، مربوط به رژیم وقت عراق و رجوی بعنوان دنبالچه ی آن بود.
به قطعنامه ی سازمان ملل متحد هم که میرسیم، مشاهده میکنیم که این عراق است که تجاوزگر شناخته شده ونه ایران!
کرمی در توجیه کارهای ضدبشری وضد ملی رجوی مینویسد:
" آن موقع سنت و روش مجاهدین این بود که بعد از انجام کارهای قانونی و ثبت و ربط اسامی در ارگانهای بینالمللی و دولت وقت عراق، نفرات را گروهگروه در اکیپهای چند صدنفره طی مراسمی و با دادن هزینه سفر تا مقصد نهایی آزاد میکردند که به دنبال زندگی خود بروند. بعد از چند ماه که نوبت من شد و حکم آزادی را به من ابلاغ کردند، به همراه تعدادی از دوستانم، با شناختی که از رژیم جنایتکار آخوندی داشتیم و آشنایی که نسبت به مجاهدین و آرمان آزادیخواهانه آنها پیداکرده بودیم آگاهانه این مسیر را انتخاب کرده و بهار آزادیبخش پیوستیم تا در آزادی خلق و میهنمان از دست این آخوندهای کثیف سهیم باشیم ".
البته این روش یک نتیجه ی خوبی هم برای رجوی داشت که تعداد زیادی از اسرای اردوگاه های اشرف، بادیدن این پذیرائی های سالوسانه ازطرف رجوی، بسوی اردوگاه او روی آوردند تا بابودن درکنار رجوی، زودتر آزاد خواهند شد، که تعدادی ازآنها برای نزدیک به سه دهه خود را گرفتار مناسبات فرقه کرده ویا درعملیات مختلف کشته شوند.
حالا دیگر روشن شده که رجوی میپنداشته که جنگی دوباره بین ایران وعراق روی خواهد داد و دست به حاتم بخشی میزد. ولی زمانی که جدی بودن عراق درتصمیم برای صلح با ایران را دریافت، بصورت عجولانه عملیات احمقانه " فروغ جاویدان" را ترتیب داد ودیگر اسرایی ازقبیل شما، فرصت و رخصت خروج نیافتند!
آقای کرمی درنفی خیانت های رجوی درمورد خود ودوستان وهمبندانش مینویسد:
" تا 17 ژوئن و فروپاشی نرم و بعد هم تیر و تبر و گلوله و موشک…، لحظهبهلحظه باید انتخاب میکردم مگر میتوان یک نفر را در چنین شرایطی حتی یک روز هم بدون اختیار خودش نگه داشت؟ بنابراین مزخرفات و یاوههایی که این روزها از دهان مشتی مزدور و خائن و نادم درپوش خانواده علیه مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادیبخش بیرون میریزد، نشان میدهد این ادعاها تا کجا بیپایه و اساس است ".
البته درست تر آن بود که مطرح میکردید با وجود تبلیغات سازمان دایر براینکه اگر ازرجوی جدا شوید، میمیرید، فرار برای شما یک امر تقریبا دست نیافتنی بود و تازمانی که درب های این جهنم لیبرتی (بعضا رزمگه؟!) وشما به دنیای آزاد قدم نگذاشته وبه کتب ورسانه دسترسی پیدا نکرده و باانسان هایی دمخور نشده اید که مثل رجوی نیستند، صحت این ادعای شما ازآنجا که محک تجربه نخورده، فاقد هرنوع اعتبار منطقی است وفعلا درستتر آنست که بگوییم ترس و واهمه شما ازیک سو و نبود امکانات ازطرف دیگر است که شما را به رجوی متصل میکند و وبنابراین، بیجهت درماندگی خود را بحساب قهرمانی خود نگذارید!
این هموطن، یکی از دردهای اصلی رجوی را چنین مطرح میکند:
" سایتهای نجاستی این روزها بوق به دست گرفتهاند که بهاصطلاح خانوادة! من از جوامع بینالمللی خواستار دیدار و ملاقات با من شدهاند و از من خبر ندارند و یا اینکه سازمان مجاهدین خلق من را زندانی کرده و نمیگذارد با خانوادهام تماس بگیرم یا ملاقات کنم درحالیکه من همیشه در تماس با خانوادهام بودهام و ادعای اینکه از من خبری ندارند دروغ محض آخوند ساخته است، نمایندگان سازمان ملل هرلحظه در دسترس من و تمام ساکنین لیبرتی است. آخر در کدام منطقی قابلباور است که تحت چنین شرایطی و زیر تهدید موشک و تروریسم رژیم آخوندی امکان نگهداشتن کسی بهزور و اجبار هست "؟
تماس همیشه با خانواده ات؟! شما واقعا جزو استثنائات مناسبات رجوی هستید که ازاین امکانات برخوردارید. درحالی که تمامی خانواده ها میدانند که عده ی بسیار معدودی در سازمان وجود دارند که برای کسب اطلاعات با داخل کشور تماس پیدا میکنند وگرنه ارتباط عاطفی و… درکارنیست واگر واقعا هم درکار باشد، این اصل خدشه ناپذیر درباند رجوی که شما متعلق باو هستید و طبق نظر اوخانواده ای ندارید واگر دارید بخاطر بیدار کردن عواطف درشما دشمن اوبحساب میآیند، به ضد خود تبدیل شده وتشکیلات رجوی که برروی پایه های نفرت از همه بنا شده، ازهم خواهد پاشید!
پس دروغ نگویید همولایتی وسفسطه نکنید که مچ تان را نگیرند!!
دوباره میخوانیم:
"… بعد از اشغال عراق، شخصاً خودم بارها نامه نوشتم و از خانواده دعوت کردم که برای دیدن من به عراق و به قرارگاه مجاهدین در اشرف بیایند که به من جواب دادند چون در عراق جنگ هست میترسیم که به عراق مسافرت کنیم و از دیدار با من به دلیل ترس خودداری کردند لازم به یادآوری است که امسال هم در تاریخ 14 فروردین 1394 در تماسی که با خانوادهام داشتم، با همه برادران و خواهرانم صحبت کردم آنها هم خیلی خوشحال شدند و من هم به مدت یک ساعت با آنها صحبت کردم درحالیکه همه میدانند به دلیل محاصره ما با مشکلات و محدودیتهای بسیار زیادی منجمله در زمینة ارتباطات روبرو هستیم ولی بازهم بخشی از همین امکانات محدود هم به خانوادة من تعلق گرفت… مثلاً به خانواده یکی از دوستانم گفته بودند که در اثر موشکباران دستهای او قطعشده که خانواده مدتها بههمریخته و نگران بود تا اینکه سازمان تماس او را حل کرد و این نگرانیها برطرف شد…".
برادر بزرگتر شما ازوجود این الطاف وعاطفه ازطرف رجوی نسبت بخودش اظهار بی اطلاعی میکند و ظاهرا شما یکبار به خانواده ی خود زنگ زده و خواسته اید که ازامضای طومار یا مراجعه به کمپ لیبرتی خودداری کنند وبقیه ی حرف هایتان کشک است.
بعضا این نامه ها با ایمیل هایی که بزودی قطع شد، دراوایل سقوط صدام وبمنظور جلوگیری از مراجعه ی دسته جمعی خانواده ها، فرستاده شد که اخاذی ومغز شویی خانواده ها هم ازاهداف این دعوت کردن ها بود!!
اما زمانی که حتی خانواده ها بصورت فردی آمده و کمک مالی نداده وحاضر به قبول تئوری های رجوی نشدند، این نامه ها فی الفور قطع شد وزمانی که خانواده ها بصورت منفرد خواستند که توسط این ایمیل ها نامه ها یی به فرزندان اشرف نشین خود بفرستند، این ایمیل ها را ازکار افتاده یافتند!!
به زخمی ها که میرسیم، اتفاقا این یکی ازموارد مسبب درگیری بین خانواده ها و باند رجوی است که چرا نام زخمی ها اعلام نمیشود؟ این دوست تو که بوده که دودستش قطع شده بوده وسازمان به خانواده اش رحم کرد وگفت که این خبر دروغ بوده است.؟!
ما که عضو خانواده های دربند رجوی و یا رهاشدگان ازاین مناسبات مافیایی هستیم، هرگز چنین خبری را نشنیده ایم وبنظر میرسد ذکر کننده وتکذیب کننده ی آن خود باند رجوی است!!
ادعای کذائی اخیر که پاتکی است به مراجعه ی خانواده ها، درنوشته ی کرمی هم مطرح شده است:
" از طرفی برای خودم این سؤال هست که بارها سازمان مجاهدین از مجامع بینالمللی درخواست کرده که به دولت عراق فشار بیاورند که اجازه دیدار با خانوادهها داده شود حتی خیلی از خانوادههای مجاهدین که از ظلم و جور رژیم آخوندی به خارج از ایران پناه بردهاند به سفارت عراق مراجعه نموده و درخواست ویزا کردهاند اما متأسفانه هیچگونه همکاری از جانب دولت عراق برای دیدار خانوادهها با فرزندانشان در کمپ لیبرتی یا بهتر بگویم زندان لیبرتی، صورت نگرفته است و در این رابطه همه ارگانهای حقوق بشری هم در جریان هستند. حال چطور شده که رژیم مفلوک آخوندی بعد از مدتها با توجه به اینکه خانوادهام از حضورم در سازمان مجاهدین اطلاع کافی داشتند دست به این عمل کثیف و شرمآور زده است "؟
ما ازجریان نامه ی کذائی 400نفر ازخانواده ها اطلاع داریم وبارها جواب داده ایم وداده اند که مشخصات این خانواده های موهوم چیست که جوابی دریافت نکرده ایم.
چگونه است که اعزامیون ازایران تمامی مشخصات خود را اعلام میکنند تا بعنوان یک خانواده هویت شان مورد تحقیق قرار گیرد، اما این 400نفر فضائی هیچ هویت ومشخصاتی ندارند؟!
شما عملا چه مدرکی را میتوانید ارائه دهید که سازمان این خبر را برای بازی دادن شما ها ومخصوصا مجامع جهانی منتشر کرده وواقعی است؟
ما یکبار ازسازمان خواسته ایم که حاضریم درکنار این 400نفر عضو خانواده مستقر درخارج، در کمپ لیبرتی حاضر شده و پای صحبت همدیگر بنشینیم واصلا دست به ابداع زده وزمانی که مسائلی مانند کنگره و… درسازمان ناشناخته است، کنگره ی خانواده های داخل وخارج کشور درعراق ودرجوار فرزندانمان تشکیل شود.
آیا جرات طرح این درخواست ما درداخل مناسبات رادارید؟؟!!
همچنین
" تا جاییکه که برادرم را میشناسم در مسائل سیاسی وارد نمیشد و دنبال زندگی فردی خودش بود حتی ذرهای هم با رژیم رابطهای نداشت به دلیل اینکه مردم ایران از این رژیم متنفرند و حاضر نیستند که حتی چهره کثیف مهرهها و نیروهای سرکوبگر این رژیم که هرروز جوانان بیگناه را به چوبه دار درملأعام آویزان میکنند ببینند ".
درخواست یک ملاقات ساده ویااقدام به نامه نگاری برای یک برادر، کار عاطفی وبنوعی استفاده ازحقوق شهروندی است ولازم نیست که برادرت درانجام این کارها سیاسی یاغیر سیاسی باشد، به حکومت وصل باشد ویا منفصل و متنفر ازآن!
ونیز:
"… بنا به توصیههای خانم جین لوت، خود افراد سازمان ملل سفره و دام پهن میکردند که مرا از مبارزه دور کنند ولی هیهات چون شرف ما فروخته شدنی نیست حتی وقتیکه برای مصاحبه رفته بودم نفر کمیساریا به من گفت که یک نامه داری، من چون اشراف داشتم نامه از طرف وزارت اطلاعات است و دوستان قبلی که برای مصاحبه رفته بودند با این عمل شرمآور که سازمان ملل نامهرسان وزارت اطلاعات شده، از گرفتن نامه خودداری کردم و گفتم من با خانوادهام تماس دارم و هیچ نامهای را تحویل نمیگیرم و نسبت به این عملکرد کمیساریا اعتراض کردم که چرا در خدمت پیشبرد رذالتهای وزارت بدنام رژیم آخوندی قرارگرفتهاند "؟
خوب خواننده ی عزیز!
کینه ی این نوچه ی رجوی را به سازمان های بین المللی – که اتفاقا ما هم ازآنها گلایه داریم که بیشتر توصیه های سیاسی آمریکا را میپذیرند تا درخواست های قانونی ما- مشاهده میفرمایید ومیبینید که اقدامات نصف ونیمه ی آنها چقدر مورد تنفر رجوی است؟؟!!
میبنید که این آقا علم غیب داشته ونامه ی مربوطه را بدون آنکه بخواند، فهمیده که ازآن وزارت اطلاعات است؟!
یا مانند ما فکر میکنید که رجوی اینقدر به حرف وکلام خانواده ها حساس است و ازآن واهمه دارد، که اجازه ی مروریک نامه ی خانوادگی را هم به برده های لیبرتی نشین خود نمیدهد؟!
وخنده دارتر اینکه:
" ما مسئولیت داریم که با سرنگونی رژیم پلید آخوندی مهر تابان آزادی خواهر مریم را به تهران ببریم و مردم ایران را برای همیشه از ظلم و ستم آخوندی رهاسازیم ".
وشما میدانید که آزاد شدن درقاموس مریم چیست:
سپردن جان ومال وناموس ومغز خود به رجوی که باما آن کند که با همرزمانش کرد.
نه آقای کرمی!
مردم ایران گنجایش پذیرش سیستم ارتجاعی تر ازبرده داری رجوی را ندارند وبه ننگی که سبب شود، مردان برده ی فیزیکی او وزنان برده ی فیزیکی وجنسی او باشند، تن نخواهند داد!!
گروهی ازخانواده های بردگان رجوی درلیبرتی عراق
آذربایجان شرقی
ایران