نامه علی رضا قادری به برادرش غلامرضا قادری در آلبانی

برادر عزیزم سلام. امیدوارم که حالت خوب باشد و سالم باشی. نمی‌دانی چقدر دلم برایت تنگ شده است؟! چند روزی است که مدام به یادت می اُفتم و تصمیم گرفتم که نامه ای برای شما بنویسم. ای کاش زمان به عقب برگردد و مثل گذشته دور هم جمع شویم. همیشه خاطرات گذشته را با خود مرور می کنم و آرزو می کنم که یک روز تو برگردی و دوباره دور هم جمع شویم.

من نمی توانم شما را فراموش کنم. ای کاش راهی برای من باز می شد و می آمدم از نزدیک شما را می دیدم. من نگران شما هستم و نمی دانم در چه وضعیتی هستی! چرا تلاش نمی کنی تماسی با من بگیری و مرا از نگرانی در بیاوری. من دوست دارم شما از آن کمپ بسته و قطع با دنیای آزاد، نجات یابی. شما فقط عمر خودت را در آن کمپ برای هیچ و پوچ تلف می کنی. آیا غیر از این است؟! خودت را از کمپ خلاص کن و یک زندگی آزاد داشته باش.

غلامرضا من منتظر آن روزهستم. پس آن روز را محقق کن .

برادرت علی رضا قادری

برادر غلامرضا قادری

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا