جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
سفر به اشرف؛ کشتارگاه عاطفه ها 09 مهر 1388

سفر به اشرف؛ کشتارگاه عاطفه ها

سالها پیش برادرم اسماعیل در جنگ تحمیلی به دست گرگ صفتانی به اسارت درآمد که اسم خود را مجاهد و آرمان خود را مثلا آزادی خلق گذاشته بودند. من، پدر و مادرم در نبود او روزگار بسیارسختی را گذراندیم آنگونه سخت برما گذشت که من حاضر شدم با همه خطرات موجود برای دیدنش به عراق سفر کنم و تلاش کنم او را به زندگی برگردانم.برادرم قیافه ای رنجور، زرد و لاغر پیدا کرده بود که نشان می داد چقدر سختی در عراق می کشد.

دردنامه ای از یک خواهر رنج کشیده 14 اردیبهشت 1388

دردنامه ای از یک خواهر رنج کشیده

وسران اشرف منافع شخصی شان از همه مهمتراست. شما به عنوان طعمه ای برای رسیدن به آمال های شومشان هدف قرارداده اند ازتوعزیزدلمان میخواهیم خوب وعاقلانه فکر کنی وبه وطن بازگردی وبدان که هنوز دیر نشده است وراه موفقیت باز است. همه ما منتظر برگشتن تو به منزل هستیم…

سران مجاهدین از انسانیت بویی نبرده اند 09 اردیبهشت 1388

سران مجاهدین از انسانیت بویی نبرده اند

من زمانی که اینها می گویند ما برای آزادی می جنگیم تعجب می کنم. همان جا از سران سازمان سئوال کردم که شما برای چه هدفی در عراق هستید؟ جواب دادند برای آزادی. به آنها گفتم کدام آزادی مگر برادر من درپادگان شما آزاد است برادر من که معنی ومفهوم آزادی را نمی فهمد بحث کردن با سران سازمان بی نتیجه بود یعنی می خواهم بگویم سران سازمان از انسانیت بویی نبردند به آنها گفتم شما هیچ وقت وهیچ زمانی به هدفتان نمی رسید.

همه ما همچنان چشم به راهت خواهیم ماند 28 تیر 1386

همه ما همچنان چشم به راهت خواهیم ماند

اگر واقعاً از دیدن خانواده ات بیزاری و دوست نداری برگردی ولی همه ما همچنان چشم به راهت خواهیم ماند و هیچ وقت از خاطرات ما بیرون نخواهی رفت و در همه حال و همه لحظات برای سلامتیت دعا خواهیم کرد. برای کسانی که باعث و بانی دوری این عزیزان از خانواده هایشان شده اند نفرین خواهیم کرد. نمی دانیم هم اکنون که این نامه را می خوانی کجایی و چه می کنی.

نامه خانواده اسماعیل ونکی 28 تیر 1386

نامه خانواده اسماعیل ونکی

به : اسماعیل ونکی (اهل اراک) بسم الله الرحمان الرحیم با عرض سلام و خسته نباشید حضور تو ای عزیزترین عزیزانمان، ای انکه به روح خسته ما جان می دهی. ای کسی که حضور تو در جمع ما، صفا و محبت می بخشد. ای نور چشمان حالت چطور است. ای امید ما چگونه در طی […]

آیا یک انسان می تواند اینقدر بی احساس باشد 29 فروردین 1386

آیا یک انسان می تواند اینقدر بی احساس باشد

ای نور چشمان حالت چطور است. ای امید ما چگونه در طی این سالها در کشور غریب بدون عزیزانت شب و روزت را سپری می کنی. در حالی که این چند سال برای خانواده ات به مثال قرن بوده است. آیا یک انسان می تواند آنچنان بی احساس باشد که عزیزانش به خصوص پدر و مادرش را به فراموشی بسپارد. در حالی که هر شب و روز دوری شما برای خانواده ات به خصوص برای پدر و مادرت بسیار بد و با ناراحتی سپری شده است. ما همیشه از خداوند منان می خواهیم که یک روز از عمرمان هم اگر کفاف داد روی گلت را ببینیم و در کنار وجودت اندکی احساس آرامش بکنیم. آیا می شود روزی برسد که یوسف کنعان آید و غم ما هم به پایان رسد؟

blank
blank
blank