پیام شادی آفرین مادر عظیم راد علیزاده عضو اسیر رجوی
عظیم جان خوبی پسرم برات بمیرم من. خیلی دلتنگت بودم و مریض احوال روی تخت استراحت میکردم. خوابت را دیدم همین دیشب که در آغوشت گرفته بودم و زار زار البته از سر شوق گریه میکردم. تا اینکه برادرت آقا رضا بیدارم کرد و پرسید چی شده مادر تو خواب با خودت حرف میزدی. اشک […]
عظیم جان، پسرم دوری از تو برایم رمقی باقی نگذاشته
عظیم جان سلام. عزیزم سلام. دلبندم سلام که خیلی خیلی دلتنگتم . عظیم جان مادرت هستم آمنه خاتون مرغی فومنی. اگر بگویم خوب و سلامت هستم دروغ گفتم. نه! خوب و سلامت نیستم و مگرمیشود با وجود نزدیک به چهار دهه دوری و بیخبری از تو رمقی برایم مانده باشد. آره مادر جان مریض احوال […]
نامه مادر عظیم راد محمد علیزاده به فرزند اسیرش در کمپ آلبانی
تنها آرزویم در آغوش کشیدنت هست عظیم جان عظیم جان سلام . عزیزدلم خوبی سلامتی ما هم به لطف خدا خوب هستیم و دعاگوی شما که بتوانید از شر رجویها رها شوید و به نزد ما برگردید. عظیم جان حقیقت امر از روزی که همسایه مان محمود دهقان از رجویها جداشده و چند بار هم […]
دیدار و گفتگو انجمن نجات گیلان با خانواده عظیم راد محمد علیزاده شالکوهی
خانم آمنه خاتون مرغی فومنی مادر دردمند عضو اسیر رجوی عظیم راد محمد علیزاده که به اتفاق فرزندش کاظم در جلسه مشترک سه شنبه 1 شهریور ماه ۱۴۰۱ در دفتر انجمن نجات به اتفاق تنی چند از دیگر خانواده ها شرکت کرده بود، در خصوص دلتنگیهایش میگوید: “محمود دهقان که بتازگی از رجویها جداشده بطور […]
مادر شهیدی که از رجوی رنجور و ناراضی است
عظیم راد محمدعلی زاده در هنگامه خدمت سربازی برای مقابله با دشمن متجاوز (صدام معدوم) ، به اسارت دشمن درآمد و تاکنون بالغ بر 35 سال است که در یک دستگاه دروغ و اغفال و مغزشویی بدور از خانه و کاشانه و خانواده چشم انتظار خود در اسارت رجوی خائن و وطن فروش قرار دارد. […]
از مجاهدین خلق و دولت آلبانی شاکی هستم و نمی بخشم
عظیم راد محمدعلی زاده در هنگامه خدمت سربازی برای مقابله با دشمن متجاوز صدام معدوم، به اسارت دشمن درآمد و تاکنون بالغ بر 30 سال تمام است که در یک دستگاه دروغ و اغفال و مغزشویی بدور از خانه و کاشانه و خانواده چشم انتظار خود در اسارت رجوی خائن و وطن فروش قرار دارد. […]
یک فرزندم را درراه خدا دادم ولی فرزند دیگرم را ازاسارت رجوی خواهم گرفت
پسرم من مادرشهیدم ویک فرزندم را که دردفاع از وطن خود عازم جبهه های جنگ شده بود را درراه خدا دادم وعمیقا بدان افتخارهم میکنم ولی دیگرفرزندم نیزکه عظیم باشد اوهم برای وطنش درمقابل صدام متجاوز بسا گردن فرازی کرد وبه اسارتش درآمد ودریک معامله ننگین به رجوی وطن فروش تحویل داده شد وازچاله به چاه عمیق رجوی افتاد وبیش ازربع قرن است که اغفال شده وراه برون رفتی برای خودش نمی بیند ولیکن عزم جزم دارم که جگرگوشه ام را ازاسارت رجوی برهانم البته اگرخدا بخواهد وعمرم کفاف بدهد.
درد دل یک خواهردل شکسته با برادراسیرش عظیم راد محمد علیزاده
تورا ندیدم اما بعضی ازدوستان شما را دیدم. دلم میگرفت وقتی که ازجانب آنها بی احترامی به افرادی مسن ودل شکسته، دوستانت برای خانواده ها تف می انداختند وحرفهای بی معنی میزدند که آن حرفها هیچ ربطی به ما خانواده ها نداشت.وقتی که برای آخرین روزبه پشت دراشرف (درب اسد) آمدیم همه درسکوت به سرمیبردیم هیچ کدام ازما طاقت حرف زدن با یکدیگررا نداشتیم. وقتی که میخواستیم برگردیم همه ما بی اختیاراشک میریختیم وبا دلی شکسته برگشتیم. هرکداممان تکه از وجودمان را درآن پادگان لعنتی جا گذاشتیم وبرگشتیم.