بمباران خانوادهها
امروز از قول برادر (رجوی) برایتان میخواهم بگویم این است که برادر گفته آمدن خانوادهها از بمباران آمریکا خطرناکتر خواهد بود، اگر تک تک شما از این بحث خوب عبور نکنید و در ادامه آمدن خانوادهها به اشرف، اسمش را گذاشت «بمباران خانوادهها» (از این که رجوی آمدن اولین گروه از خانوادهها که بعد از سقوط صدام انجام شد را «بمباران سازمان توسط خانوادهها» نامید ما تعجب کرده بودیم. اما قلباً خوشحال بودیم)
ماجرای دیدار مادر زخم خورده از مجاهدین با احمد شهید
من احمد شهید را دیدم همه حرفهایم را به او زدم ولی وی به من گفت من فقط نماینده هستم در مورد نقض حقوق بشر در ایران صحبت کنم. من هم در جواب او گفتم من یکی از همان ایرانی ها هستم که 4 سال در کشور عراق ماندم تا بچه ام را ببینم حتی موفق نشدم به مدت یک دقیقه او را ببینم. این حرفها را خانم بهشتی، آقایان آتابای و اکبرزاده نیز زدند.
برای کمک به عزیزانمان در اشرف و لیبرتی چه میتوانیم بکنیم؟
با تقدیم نامه ای به صلیب سرخ منطقه و شهر خود بصورت حضوری از آنها بخواهید که این نامه را که خطاب به عزیز خود نوشته اید به دست او برسانند. نامه خطاب به عزیزتان باشد و به او اطینان دهید که در زمینه هایی میتوانید کمکش کنید, شماره تلفن , ایمیل یا یک راه تماس دیگری برایش بگذارید , کپی این نامه راهم برای سفارت های دولت عراق ارسال و از آنها نیز همین درخواست را داشته باشید.
فرقه رجوی (مجاهدین خلق) منهای خانواده
فرقه رجوی خانواده را قلوس وعامل محفل گرایی و رد وبدل کردن اخبار، اطلاعات و نقطه های کور به دور از دسترس و نفوذ دانسته است و همیشه با خانواده در جنگ و ستیز است که اولین مورد برجسته آن را می توانیم انقلاب ایدئولوژیک سال ۶۴ بنامیم که محافل سیاسی و مخالفین به آن یک حرکت” ضد خانواده” لقب دادند.
نقش بی همتای خانوادهها در رهایی اسرای فرقه رجوی
تمامی جامعه شناسان و فلاسفه در تمامی دورانهای تاریخ بشری بر نقش بی همتای خانواده در تکامل جامعه بشری تأکید داشته و بر تقویت جایگاه خانواده در اجتماعات بشری پافشاری نموده اند،این در حالی است که مسعود رجوی فرمان فروپاشی خانوادهها را صادر کرده و بر آن پافشاری میکند.جریان طلاقهای ایدئولوژیک و وادار کردن عضو یک خانواده به موضع گیری علیه اعضاء خانواده خود،عدم اجازه تماس اسرا با خانوادههایشان از نمونههای جنگ رجوی با بنیان جامعه بشری یعنی خانواده میباشد.
یادی از مرحومه منیر چگنی زاده مادر یونس غیبانی
در کمال بهت و ناباوری امروز باز هم شاهد پر کشیدن مادری رنجدیده و دلشکسته بودیم که با قلبی مالامال از درد و حسرت، به دیار باقی شتافت. مادری که سی و یک سال در فراق فرزند دلبندش یونس غیبانی اشک ریخت و آه و ناله کرد ولی افسوس که رجوی های جنایتکار هرگز اشک ها و ناله های این مادر را که با تنی بیمار و رنجور بارها برای دیدن فرزندش به عراق و اشرف آمد، ندیدند و نشنیدند و با بی رحمی و پستی تمام او را راندند و سنگ باران کردند و دیدار یونس و مادرش همچون سایر یونس ها و مادران داغدارشان را به قیامت واگذار کردند.
مجاهدین و امریکا هر دو مخالف دیدار خانواده ها
مجاهدین و آمریکا هر دو دست در دست هم داده اند تا این سنگر تروریستی حفظ شودو با وجودی که قراگاه اشرف و حالا هم لیبرتی تحت نظر دولت عراق می باشد اما هرگز خانواده ها نتوانستند طی این مدت با عزیزانشان ملاقات کنند جای سئوال است زندانی با زندان بودنش ملاقاتی دارد پس باید گفت چه کسی از آنها حمایت می کند و آنها را پشتیبانی می کند تا آنها مانع از این کار می شوند.خانواده هایی که با شوق و اشتیاق و با تحمل سختی فراوان و کهولت سن باز برای دیدار فرزندانشان این سختی را به جان می خریدند و می رفتند ولی در عوض فالانژهای رجوی مزدور با فحاشی و ناسزا گویی که لایق سران گروه است با خانواده ها برخورد می کردند.
برخورد مجاهدین مغز شویی شده با خانواده های شیرازی مقابل اشرف
برخورد مجاهدین مغز شویی شده با خانواده ها
سنگ پرانی اعضاء مجاهدین به خانواده های شیرازی مقابل اشرف
سنگ پرانی اعضاء مجاهدین به خانواده های شیرازی مقابل اشرف
خاطره ای از عزیمت به اشرف با خانواده ها
ه هر حال ایدئولوژی و استراتژی چندین ساله از فریاد مادران هراسیده است، از روبرو شدن اعضاء با خانواده ها بیم دارد، و ظرفیت شنیدن کلمه عاطفه را ندارد ـ زیرا عدم وجود خودش را در وجود عاطفه در بین اعضاء و حتی در ذهن اعضایش می داند. زیبائی این حماسه در این است که با هر قضاوتی که از آن سو به خانواده ها روا می شود ـ اما خانواده ها ایستاده اند و فریاد می زنند ـ ملاقات ملاقات حق مسلم ماست/ سکوت عاطفه با تیر و سنگ و کمان نمی شه
رنجنامهی سفر به اشرف
سالهاست که عزیزانم پارههای جگرم را ندیدهام؛ پلکهایم از شدت گریهی سالها متورم و سوی چشمانم کم شده است؛ دلم در آرزوی در آغوش کشیدن احــمد و رضــای عزیزمT برادران کوچکترم پر میکشد و قلبم در التهاب میسوزد…پروردگارا! تا کِی رنج آوارگی و چشم انتظاری را قسمت ما نمودهای؟! این دهمین بار است که مادر غمدیده و رنج کشیدهام بهدنبال برادرانم در ده سال گذشته رنج سفر به این دیار نفرین شده را به جان خریده است و فرزندانش را به چشم ندیده..
الله اکبر از بی شرمی رجوی – گزارشی از محمود دشتستانی
خانواده ها با گریه و شیون و جیغ و فریاد حرفهایشان را میزدند که واقعا نمی توان در قالب کلمات توضیح داد و توصیف کرد. صحنه هائی بود که هر بیننده ای را منقلب میکرد. باید بود و دید و حس کرد تا فهمید. در همان فضای عاطفی و پر از گریه و شیون بودیم که ناگهان سنگی که از طرف یکی از نگهبانان پرتاب شده بود به کمر یک مادر 70 ساله برخورد کرد. ناگهان آه از نهادش بر آمد و بعد صدایش قطع شد.

