روز دوشنبه مورخه 28/10/88 بار دیگر انجمن نجات شیراز با کمال افتخار پذیرای یکی ازاعضای رها شده از تشکیلات فریبنده و مافیایی فرقه تروریستی رجوی به نام محمود دشتستانی فرزند احمد بود که مورد استقبال شدید خانواده خود قرارگرفت. انجمن نجات شیراز ضمن تبریک و تهنیت بمناسبت بازگشت مسرت بخش آقای محمود دشتستانی به وطن و آغوش پر مهر خانواده، برای ایشان آرزوی سلامت و موفقیت و کامیابی در زندگی جدید، فارغ از سایه شوم تشکیلات رجوی و دیگرسران خائن پادگان اشرف را دارد.
روز دوشنبه مورخه 28/10/88 بار دیگر انجمن نجات شیراز با کمال افتخار پذیرای یکی ازاعضای رها شده از تشکیلات فریبنده و مافیایی فرقه تروریستی رجوی به نام محمود دشتستانی فرزند احمد بود که مورد استقبال گرم خانواده خود قرارگرفت.
وی از سال 59 توسط نیروهای عراقی در جنگ بین ایران و عراق اسیر و در سال 68 با ترفند و حیله مجاهدین جذب این فرقه می شود و نزدیک به 20 سال در ارتش به اصطلاح آزادیبخش عضویت داشته است.
پدر و مادر محمود از اعضاء فعال انجمن نجات هستند و برای رهایی فرزندشان از این فرقه مخرب در کنار دیگر اعضاء تلاش زیادی کردند.
انجمن نجات شیراز ضمن تبریک و تهنیت بمناسبت بازگشت مسرت بخش آقای محمود دشتستانی به وطن و آغوش پر مهر خانواده، برای ایشان آرزوی سلامت و موفقیت و کامیابی در زندگی جدید، فارغ از سایه شوم تشکیلات رجوی و دیگرسران خائن پادگان اشرف را دارد. آرزومندیم که شاهد بازگشت دیگراعضای دربند و فریب خورده فرقه رجوی به کانون گرم خانواده باشیم.
برچسب ها
هدف اصلی حمله به انجمن نجات و جدا شده ها ما نه مأموریم و نه عامل دولت ها!
بازجویی نرم مادرانه خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم
ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟ پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی
ما نه مأموریم و نه عامل دولت ها!
بهعنوان کسی که سالها در درون تشکیلات مجاهدین زندگی کردهام و امروز آزادانه در کنار انجمن نجات آلبانی فعالیت میکنم، لازم میدانم به سلسله مطالبی که سایتهای وابسته به فرقه طی روزهای اخیر علیه انجمن منتشر کردهاند پاسخ بدهم. آنچه منتشر میکنند نه افشاگری است، نه تحلیل امنیتی، این مطالب فقط نشاندهنده هراس و سردرگمی […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم
گفتوگوی نهچندان بیخطر با پروین چند روز بعد از نشست معروف “پاسدار فتحی”، من را صدا زدند. به جای اتاق جلسات، اینبار رفتم به ساختمان غذاخوری، جایی که برای ملاقاتهای خاص سفره پهن میکردند. غذا آماده بود. بشقاب برنج با زرشک و تکهای مرغ که نشانهای روشن بود: اینجا قرار است کسی را “باز” کنند، […]
پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی
با سلامی گرم و آرزوی سلامتی برای شما که خاطرات ایام گذشته موجب می شود شما همیشه در ذهن و یاد من آمده و مسرور از دوستی با شما باشم . نجف جان نمیدانم یادت می آید شبی که عابدین جانباز فرار کرد و فرار وی بنام پرش شیر معروف شد و همان شب برای […]
