جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
نگاهی به درگیری خشونت آمیز مجاهدین خلق و نظامیان عراقی 21 فروردین 1390

نگاهی به درگیری خشونت آمیز مجاهدین خلق و نظامیان عراقی

محکومیت این گونه وقایع بدون ریشه یابی آن، صرفا به ابزاری برای یک بازی و یارگیری سیاسی بدل می شود که در آن جان انسان ها و قربانیان بمثابه وسیله برای رسیدن به اهداف سیاسی استفاده می شود. جان کلام این است، قبل از اینکه اعضای مجاهدین در این درگیری ها کشته شوند یا خود را به دست رهبری مجاهدین به کشتن بدهند و حقوقشان پایمال شود، در بی حقوقی کامل می زیسته اند و بسیاری از محکوم کنندگان و روضه خوانان امروز، در اصل، ناقضان حقوق، آزادی و رهایی آنان بوده اند.

خنجر مسعود رجوی را تیز نکنید 21 فروردین 1390

خنجر مسعود رجوی را تیز نکنید

گزارش نشست درونی مجاهدین با مسعود رجوی خائن بعد از اولین درگیری در تابستان سال 2009 خوب نشان میدهد که چگونه از یک ماه قبل زمینه چینی ها برای این درگیری و کشته شدن تعدادی را فراهم کرده بودن مثل مانور و ساختن بمبهای دستی موانع فلزی سلاح های سرد و کارگذاری دوربین برای فیلم برداری. در همین نشست درونی بود که مسعود رجوی خائن از فهیمه اروانی بخاطر ادیت کردن فیلم ها و پخش آن به شکلی که فقط ارتش عراق را مقصر بداند تقدیر کرد. و میدانم که الان مسعود رجوی خائن از کشته شدن اسیران اشرف شادی میکند چرا که طرح خائنانه خودش را پیش برده است.

جلسه مشترک نمایندگان انجمن های پیام رهایی و ایران قلم 10 فروردین 1390

جلسه مشترک نمایندگان انجمن های پیام رهایی و ایران قلم

در این جلسه دو انجمن یاد شده، پس از بررسی راهی که طی سال قبل پیموده بودند و تشکر از کلیه عزیزانی که در سال گذشته یار و یاور فعالین حقوق بشر برای آزادی اسیران فرقه رجوی بوده اند، به بررسی انتقادی و اشکالات کاری خود پرداخته تا برای سال جدید شمسی راهکارهای تازه ای بیابند.

گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در پاریس ـ قسمت اول 22 اسفند 1389

گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در پاریس ـ قسمت اول

سازمان دو چهره دارد. یعنی یک چهره در بیرون و یک چهره دیگر. کی نفر شناخت پیدا میکند به آن؟ زمانی که می رود داخل آن. تازه آنموقع می فهمد که کار از کار گذشته است وهیچ کاری از دست نفر بر نمی آید. ولی تا آن زمانی که تو بیرون هستی و وارد نشدی، داری چهره ای را می بینی که واقعی نیست، یعنی نفر فریب این را میخورد. یعنی من میگم آدم میاد به نیت آزادی و میخواهد برود و بجنگد و آزادی را کسب کند. ولی خوب این هم داره شعارش را میدهد.

خاطرات الهه قوام پور – قسمت پنجم 22 اسفند 1389

خاطرات الهه قوام پور – قسمت پنجم

ضمن احوالپرسی خواست که من با آنها بروم. من گفتم سفارش صبحانه داده ام، بعد از صبحانه می آیم. برادر مجاهد گفت وقتیکه قهوه چی بیاد و ببینه که شما نیستید صبحانه را بر میگرداند. گفتم خوب معلوم است که بر میگرداند ولی عمل من یک توهین و بی ادبی است. چون من سفارش صبحانه داده ام. اما برادر مجاهد گویا حرفهای من ارزش یک پاپاسی هم برایش نداشت و از همسرم خواست بچه را بغل بگیرد و برویم. و از همان آغاز، قدرت و اراده را از من و همسرم ربودند و بدون توضیح و خداحافظی بیرون آمدیم.

دوستان و فرزندان ما را از جهنم قرارگاه اشرف نجات دهید 19 اسفند 1389

دوستان و فرزندان ما را از جهنم قرارگاه اشرف نجات دهید

کنفرانسی در شهر کلن آلمان، با حضور نمایندگان انجمن های آوا، پیام رهایی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، ایران سبز و ایران قلم و فعالین سیاسی و حقوق بشری به همراه سه تن از آخرین اعضای گریخته از فرقه مجاهدین برگزار شد. در طی این کنفرانس که چندین ساعت ادامه داشت، آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی مستقر در کشور آلمان افراد به مواردی همچون فریب اعضاء در هنگام جذب و شکار، و انواع و اقسام موانع و سرکوب و زندان پرداختند

دیدار و گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در فرانسه 17 اسفند 1389

دیدار و گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در فرانسه

تعدادی از فعالین حقوق بشر و اعضای سابق فرقه مجاهدین با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه در شهر پاریس، ملاقات و گفت و گو کردند. در این برنامه آقای مهدی خوشحال آزادی رهایافتگان از اسارتگاه اشرف را تبریک گفت و ضمن خوشامدگویی به آقایان جعفر ابراهیمی، محمود سپاهی، سعید ناصری و همایون کهزادی، آرزو کرد که سایر اسیران قرارگاه اشرف نیز به زودی طعم آزادی و رهایی را احساس کنند.

خاطرات الهه قوام پور – قسمت چهارم 10 اسفند 1389

خاطرات الهه قوام پور – قسمت چهارم

هر روز به من زنگ میزنند و مزاحمت ایجاد میکنند و من گفتم سازمان است که میخواهد شما با انها همکاری کنی او هم گفت اصلا میدونی چی میگی؟ و گوشی را قطع کرد من از اتاق بیرون امدم و یک احساس تحقیر و نیرنگ را از طرف این جریان احساس کردم. قبل از تماس برای مسئول ارتباطات توضیح دادم که نتیجه همان خواهد شد که اتفاق افتاد ولی گوش شنوایی نبود که بشنود و درک کند در هر صورت نفرت و بی اعتمادی شدیدی به این جریان از اینجا در درونم شکل گرفت.

مصاحبه آقای مهدی خوشحال با خانم بتول ملکی در مورد سرنوشت مجاهدین 01 اسفند 1389

مصاحبه آقای مهدی خوشحال با خانم بتول ملکی در مورد سرنوشت مجاهدین

از آنجایی که سازمان و خود رجوی میدانند که به محض دیدار خانواده ها با فرزندانشان ریزش نیرو به طور وسیعی صورت خواهد گرفت بنابراین با هر روش از جمله تهمت زدن به خانواده ها اینکه اینها ازعوامل رژیم هستند و محصور کردن فرزندانشان در پادگان اشرف مانع این دیدار می شوند. حتی با این خانواده ها که اکثرآنها افراد مسن هستند بوسیله حمله های فیزیکی می خواهند مانع حضور آنها بشوند.

اعلام جدایی رسمی آقای کریم غلامی از فرقه مجاهدین – قسمت سوم 25 بهمن 1389

اعلام جدایی رسمی آقای کریم غلامی از فرقه مجاهدین – قسمت سوم

ازشون میخوام بیان بیرون فقط یک اراده کوچک یک تصمیم یک لحظه آقا این همشون میدونند که این راه غلطه اونجا غلطه سازمان حرفاش غلطه ولی یک اراده کوچک بکنند میان بیرون و گذشته از این میخوام باز ابراز همدردی بکنم نسبت به خانواده ها و هموطنان عزیزی که توی ضلع شمالی شرقی و غربی که شما گفتید که اونجا تحصن و میخوان عزیزانشان را ببینند باهاشون ابراز همدردی میکنم بهشون قوت قلب میدم ازشون میخوام که پایداریشون رو حفظ کنند

فرقه رجوی و استراتژی تیر کمان 14 بهمن 1389

فرقه رجوی و استراتژی تیر کمان

دیدن فیلم جدیدی از اسارتگاه اشرف از یک مرد در حال پرتاب کردن سنگ به طرف هموطنش بود توجه مرا به خود جلب کرد. همان مرد و مردانیکه بخاطر ازادی و دمکراسی به دنبال اقای رجوی به راه افتادند و بدون انکه بدانند چه سرنوشت غم انگیزی انها را دنبال میکند. عمر خودشان را در کنار ایدئولوژی اقای رجوی فدا کردند و نتیجه کار این شد که اقا با خانمش فرار را بر قرار ترجیح داد و به فرانسه گریختند و بازماندگان را با مشتی سنگ در بیابانهای دور افتاده در کشور عراق با استراتژی جدید سنگ پرانی رها کردند.

اعلام جدایی رسمی آقای کریم غلامی از فرقه مجاهدین – قسمت دوم 14 بهمن 1389

اعلام جدایی رسمی آقای کریم غلامی از فرقه مجاهدین – قسمت دوم

کریم غلامی: مثل من پایش شکست در اثر زمین خوردن او هم مجروح جنگی بود او هم از ناحیه نخاع اصابت کرده بود فلج شده بود پایش شکست بعد همآنجا توسط بیمارستان داخل اشرف عملش کردند و این پایش بشدت عفونت کرد و به این موضوع مثل مال من رسیدگی نشد و این عفونت پایش به خونش منتقل شد و آنقدر وضعیتش حاد شده بود که بردنش زیر عمل که زیر عمل متاسفانه فوت کرد که این موضوع را گفتید واقعا موضوع واقعا خاطره دردناکی که بود.

blank
blank
blank