مصاحبه با آقای علی مرادی یک عضو جداشده از فرقه رجوی – قسمت دوم

– با توجه به  توضیحات افشاگری شما درباره ی فضای بسته و دیکتاتوری فرقه ی رجوی چه عواملی باعث می شود که نفرات خود را ازتشکیلات جدا نکنند و هنوز در حصارهای فکری و ذهنی تشکیلات اسیر بمانند؟
عوامل متعددی وجود دارد اولین عاملی که در آن سالهای اولیه بود آن سیاه نمایی که در خصوص ایران انجام داده بودند که بالاخره ایران را مخوف وسیاه و یک پرده سیاهی از ظلمت وتباهی و فقر نشان داده بودند که عامل اصلی بود. اینکه اگر به ایران بروید اعدام می شوید یا شکنجه یا از گرسنگی می میرید فکر می کنم این پارامتر اصلی یا بازگشت تعداد زیادی از بچه ها که زندگی می کنند وآزاد هستند تا حدود زیادی مرتفع شده اما این تنها مانع نبود مانع بعدی که باز هم درموانع بسیار اصلی است همان شستشوی مغزی است که اینها دریک اسارت ذهنی هستند اسارت فقط فیزیکی نیست اگر چه  به لحاظ فیزیکی اینها  نگهبان دارند بسیار کنترل می شوند هرکدام جاسوس همدیگر هستند دو نفر به هیچ عنوان به هم اعتماد ندارند که با هم مشورت کنند وحصارهای فیزیکی بسیار شدید بود. مثلا ً افراد نمی توانند به تنهایی 200 متر از محل زندگی فاصله بگیرند اما مهم تر از همه  اسارت ذهنی هست که خود آن هم زنجیرهای بسیارقطوری به دست و پای این بچه ها و بدنبال این موانع برای هرکدام افراد سئوالاتی پیش می آید من الان سن وسال بالا بدون تخصص بدون سواد بدون درآمد درمقابل خانواده احساس شرمندگی دارم بروم آنجا چکار کنم به خانواده چی دارم بگویم هرکدام مشکلات متعددی بدنبال تفکر معیشتی چه طور زندگی کنم این موانعی است که برسر راه بازگشت این افراد وجود دارد که من  فکرمی کنم تلاش انجمن ها وتلاش خانواده ها می تواند بخشی از این موانع را بردارد با روشنگری با بچه هایشان ارتباط بگیرند.
– آقای مرادی درخصوص مارکسیسم شدن در سال 59- 58 لطفا ً توضیح دهید؟
درآن سالها مصادف بود با پیروزی انقلاب و آزاد شدن پتانسیل های انقلابی جوان ها که عمدتا ً جذب جریان انقلابی می شدند بخش عمده ی در واقع امروز هوادارنظام هستند جوان هایی وابسته به نظام شدند گروههای دیگه مثل مجاهدین پیکار، چریک های فدایی پیکارتوی همه ی جاها فعالیت بود ان موقع موضع گیریها صف بندی علیه دولت در واقع جریان داخلی خیلی نبود بیشتر بحث های روشنگری مطالعه کتاب بودند ما هم در جمع این جوان ها که یکی از دلایل وضعیت شهر خود ما به خاطر یک سری چهره هایی که در واقع مارکسیسم بودند ودر سالهای زمان شاه اعدام شدند سابقه ی خوبی داشتند از جمله دکتر هوشنگ اعظمی، احمد خرم آبادی، همایون کتیرایی اینها چهره های مؤثر بودند. سمت گیری جوانها به سمت جریانهای انقلابی غلظت تفکرات انقلابی توی شهر ما تقریبا ً بعد از وابستگان به حزب جمهوری اسلامی وجریان وابسته به دولت نظام بعد از آن   مارکسیستها بودند که من هم درآن دوران گرایش پیدا کردم به سمت سازمان چریکهای فدایی خلق توی این مدت ارتباط داشتیم تا  اسیر شدیم دیگه ارتباط قطع شد به این شکل تا وقتیکه از این تشکیلات جدا شدیم رفتیم داخل تشکیلات مجاهدین که در ابتدا با قراداد کتبی اعلام کردیم که ما مارکسیسم هستیم وابسته ی ایدوئولوژیک  وتشکیلات به این سازمان نیستیم عضو مجاهدین نیستیم مارا به عنوان رزمنده پذیرفتن واز آنها جدا شدیم وبعد یک مقداری وضعیت سران خود این  تشکیلات مارکسیسم را دیدم تو کشورهای اروپایی که اساساً تو دامن خیانت وخوش گذرانی خلاصه شعارهای کارگری دفاع از پروساریا فقط یک  شعاردهن پرکنی بیشتر نبود. تصمیم گرفتم بیام ایران وکلا ً ازاین تفکرات ایدئولوژی ها دست کشیدم وبه زندگی عادی رو آوردم که الان توی جامعه ایران مشغول زندگی هستم.
– آقای مرادی  علت همراهی شما با گروههای اسلامی با توجه به آن ارتباطی که داشتید ومشکلاتی که  برایتان بوجود آمد چه بود؟
عرض کنم من 9 سالی که تو اردوگاه اسرای جنگی بودم دیگه ارتباطی با تشکیلات چپ مارکسیستی  نداشتم و به طورواقعی  نمی دانستم درچه وضعیتی هستند که بالاخره میدانید.                                                                                                                                                               بعد از آن انشعاباتی  پشت سرهم بوجود آمد که ما در حد خبر شنیدیم علت چی بوده چه کسانی این جریان را رهبری می کنند نمی دانستیم در طول 9 سال اسارت من دیگه تلاش کردم در حد توانم به عنوان یک مارکسیست باقی بمانم دیگه علاقه ذاتی و درونی نداشتم جریان سازمانی و تشکیلاتی نداشتم از آن پیروی کنم در این اواخر اطلاعات پراکنده توسط همین سازمان مجاهدین رسید یک جریانی به اسم سازمان چریکهای فدایی خلق پیرو برنامه هویت که وابسته بود به همین تشکیلات شورای ملی مقاومت و مجاهدین ماهم می خواستیم از اردوگاه نجات پیدا کنیم که دنیای بیرون چی هست چه خبر تا آن موقع سمت و سو مشخص کنیم که عرض کردم خدمتتان به مجاهدین نه به عنوان وابستگی ایدوئولوژیک نظام جمهوری اسلامی را سرزنش می کردند که اینها زن ستیز هستند اینها زنها را ازمردها را ایزوله می کنند خیابان زنانه ومردانه دارند من نمی دانستم آن موقع داخل ایران چه طوری هست ولی دیدم آنها خیلی خیلی بدتر از اونیکه علیه نظام جمهوری اسلامی شعار می دهند خودشان خیلی بد هستند مثلا یکبار توی محیط یا محوطه مردها نشسته بودند من تصورم این بود بالاخره یک سازمان انقلابی است اومدم نشستم لب حوضی  درجمع مسئولین بود جوراب پام نبود وزنی هم نبود بادمپایی بودم لباسهایم مشکلی نداشت به لحاظ حجاب وپوشش سرموضوع دمپایی مرا گرفتند تذکرات خیلی جدی دادند فرض کن زنی مرا بدون جوراب در دمپایی ببیند اینها چه تفکرات عقب افتاده ای دارند بامن یک هفته برخورد داشتند وسراین موضوع بحث داشتیم  نمونه های بسیار زیادی بود مثلا ً شما به هم می گویید  خواهر وبرادر چه طوریکه نزدیک هم نباید باشید توی ماشین با هم نباشید باید کیلومترها با هم فاصله داشته باشند توی سالن غذا خوری باید جدا باشند توی خیابان باید آن طرف واین طرف باشند این همه جدایی فیزیکی می خواهید چه چیزی را نشان بدهید با یک جریان پیش تاز انقلابی به آن ادعایی که می کنید خلاصه می  گفتند نه به این خاطر ما محدویت ایجاد می کنیم چونکه در پادگان بسته هستیم برای جلوگیری از مسائل ومشکلات اخلاقی واینهاست آنها را وادار به جدایی می کنند یکدفعه دیدیم وقتی آمریکایی ها آمدند همه چیز راکنارو زیر پا  گذاشتند.  حجاب رابطه ی مرد وزن اینها در سمت وسوی جذب آمریکاییها هدایت می شد که من همواره با اینها اختلاف داشتم وسازش کامل با اینها نداشتم نوارها ونشریات وخلاصه دوستان جدا شده هستند شاهد بودند که من توی همه ی جلسات ونشست ها درست درمقابل اینها موضع می گرفتم.
– آقای مرادی درمورد روابط خانوادگی و طلاق قبل از آزادی و بعداز آن توضیح دهید؟
عرض کنم درباره ی روابط خانوادگی که اصلاًیک تئوری دارند که خانواده مساوی است با کانون فساد ازدواج تشکیلاتی بوده شب دستور می دادند آقای فلانی  امشب  ساعت 9 در فلان سالن حضور داشته باش میگفت باشه برای چی می گفتند امشب ازدواج شماست.شب می رفت با زن یا دختری مواجه می شد که اصلا ً همدیگر را نمی شناختند وقبلا ً هم صحبتی نداشتند اصلا اینها هیچ حقی برای زن یا مرد قائل نبودند که بگویند من ایشان را دوست ندارم. اخلاق، قیافه بالاخره معیارهایی که توی جوامع عادی درانتخاب زن وشوهر هست بالاخره شریک زندگی می خواهند انتخاب کنند. مثلاً یک کت وشلوار یا یک جنسی نیست که کهنه بشود بیندازند دور یا هر وقت خواستند بفروشند شریک زندگیه ولذا حساسیت خاص خودش را می طلبه توی جوامع آزاد بالاخره یک سری معیارهایی هرکسی با هر عقیده ای یا مذهبی معیاری برای ازدواج دارد.  ونهایتا ً تا سال 67، 68 بصورت  قطعی و رسمی طلاق اجباری  اعلام کردند که درآن جلسه ای که در پادگان اشرف گذاشتند با حضور مریم و مسعود خود مریم رجوی در جمع حدود 4000 نفر ا ز مردان و زنان هوادار خودشان اعلام کردند همه ی زنانتان برای شما  حرام و بر خود  رهبری مسعود رجوی حلال می باشد وزنانتان را به سوی رهبری پرتاب کنید. از این پس مردان باید زنان خودرا به عنوان افریته نگاه کنند و زنان باید شوهران خود را به عنوان استفراغ  نگاه کنند عذر می خواهم این عبارت را بیان می کنم. استفراغی  که نمی شود دوباره خورد! وخانواده  به این شکل پاشیده شد بعداز یک مدتی بچه ها یشان بدون صلاح و مشورت خانواد ه هایشان بدون اینکه بدانند  به کجا می روند به نقاط نامعلوم کشورهای اروپایی فرستادند پس خانواده در درون تشکیلات اصلا ً موضوعیتی ندارد. درست به همین  دلیل هست همینطور که میدانید تلاش آخر خانواده ها برای آزادی بچه هاشون باچه پاسخی از طرف این تشکیلات مواجه بود خود رجوی در اوج وقاحت و درید گی در تلویزیون خودشان اعلام کردند ننگ ما فامیل الدنگ ما  یعنی خانواده ها را مزدور می دانستند مادرانی که دنبال بچه هایشان یک سال دوسال دم پادگان  پشت سیم خاردار می ماندند بچه هایشان را یکساعت ببینند بچه ها را می آوردند دیکته می کردند که به مادرت بگو مزدور برو گمشو این کلا ً مفهوم خانواده در قاموس رجوی است. خیلی متشکرم از اینکه وقت ارزشمند تان را در اختیار ما گذاشتید و روشنگری کردید تا این فرقه را بیشتر بشناسیم ممنونم.
تهیه وتنظیم: محمد اکبرزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا