نامه خانم حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در آلبانی

سلام!

این چندمین نامه ایست که برای شما ارسال می کنم که شاید به من مادر دل شکسته جوابی بدهی نا سلامتی من مادرت هستم و به گردنت حق دارم این چه ظلمیست که نصیب من شده تاوان چه کسی را دارم پس می دهم حق ندارم با دخترم صحبتی داشته باشم زمانی که در عراق بودی با کلی مشکلات جسمی و روحی به عراق سفر می کردم که شاید بعد از چندین سال با شما دیداری داشته باشم ولی متاسفانه یک سری آدمهای سنگ دل مانع دیدار ما می شدند این آدمهای سنگ دل ذره ای از عواطف انسانی در وجودشان حاکم نبود خیلی دلم برای شما تنگ شده چکار کنم دست خودم نیست آخه من یک مادرم.

از زمانی که به آلبانی رفتی منتظر یک تماس تلفنی از طرف شما هستم زمانی که به آلبانی رفتی خوشحال شدم و می گفتم عراق امکان تماس نبود ولی آلبانی امکان تماس است و حتما پروانه با من تماس می گیرد راهی که برای خودت انتخاب کردی راه درستی نبود فقط مرا داغون کردی و از طرفی عمر خودت را به تباهی کشیدی. به نظر شما صحبت کردن مادر با فرزند جرم است؟ کمی دلت به حال من مادر بسوزد خودت را اسیر کسانی کردی که ذره ای دلشان به حال شما نمی سوزد واقعا پروانه دل من به حالت می سوزد از این می سوزد که بزرگترین ظلم را در حق شما می کنند من فقط برای شما دعا می کنم که خودت را از چاهی که در آن افتادی نجات دهی و زندگی آزادی داشته باشی هنوز هم دیر نشده هر لحظه اراده کنی می توانی تصمیم عاقلانه ای برای خودت بگیری و خودت را نجات دهی. یک آرزو دارم تا در قید حیات هستم تو را ببینم و در آغوش بگیرم.

به امید روزی که خبر به من برسد که پروانه بدنبال زندگی آزاد خود رفته.

قربانت مادرت مهین حبیبی.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا