مشتری خون – قسمت دوم

مسعود رجوی ، بدنبال خون و نفس اعضاء!

تنها چیزی که از اعضای سازمان برای شخص مسعود رجوی مهم است ، خون این اعضاست که در جیب رجوی ریخته شود و رجوی از این سرمایه در مسیر سوءاستفاده های خود ، بهره ببرد.
کم ارزش ترین متاع ، در بازار رجوی ها ، خون به زمین ریخته شده ی اعضاست ، نحوه ی آن هم مهم نیست. رجوی فقد بدنبال ریخته شدن خون است .
همه ی شعر و شعارهای و “گوهرهای بی بدیل ” نامیده شدن نیز، از همین آبشخور نشات می گیرد.

بخصوص بعد از نشست های معروف به ” طعمه ” در اواخر سال 1379 ، مسعود رجوی به این نتیجه رسید که اگر کسی هم بقول او ” طعمه ” می شود، همان بهتر که بجای آزاد کردنش ، خون او به زمین ریخته شود، از نظر شخص رجوی ، مجاهد مرده از مجاهد بریده و جداشده ، بهتر و باارزش تر است !
البته جای افسوس دارد که ” جان ” ، باارزش ترین سرمایه ی هر کس ، اینچنین در فرقه ی رجوی بی ارزش شده است .
تا بحال کسی ندیده است که مسعود رجوی بعد از مرگ یک عضو ، ماتم گرفته و اشک بریزد!
دبیر دوم سفارت آمریکا در بغداد نوشته بود که رجوی برای دست یافتن به برخی از زنان و بانوان در این سازمان، همسران آنها را به ماموریت‌های مرگبار می‌ فرستاد و به شیوه «ناپلئون» زنان آنها را تصاحب می‌ کرد و در اسناد موجود در پادگان اشرف نیز به این موضوع بر می‌ خوریم که تعدادی از مرگ‌ های اعضای این گروه تصادفی نبوده بلکه از قبل برنامه ‌ریزی شده است .
رجوی تا زنده بود در اندرونی اشرف می زیست، وقتی كه عرصه بر او تنگ شد و قافیه را باخت به سوراخ نشینی و مخفیکاری روی آورد!
الحق رهبر فرقه ای بدبخت تر از مسعود رجوی نبوده و نیست، منفور دهر و محکوم اهل زمین بود، تنها مور و میتی که آفتابی نشد و نور به خود ندید! بازیگر و سیرک گردانی که نه صدا داشت و نه تصویر، زنده بودنش مصیبت مضاعف و مرگش دردسر ساز مردم ، تنها مرده و میتی که بی کفن رفت، از چند متر چلوار و چاله و حوضی دومتری محروم شد، نه گورستانی، نه قبری، نه مزاری … تنها رهبر ایدئولوژی مدار و انقلاب نوین باری که جسدش خوراک لاشخوران سیاست شد، خانواده ای بی خانه، همسری بی همسر، عاقبت عیال غصبی!
هر بار هم که در فرقه ی رجوی ، کسی از دوستان در عملیات یا حادثه ای کشته می شد، ما همه به فدای بیشتر و مرگ در راه رجوی ، تشویق می شدیم . بهترین مثال خودسوزی ها اروپا ، بعد از دستگیری مریم رجوی در فرانسه بود، تمامی اعضای سازمان مجبور به نوشتن درخواست خودسوزی شدیم ! مرگی بی ثمر برای ما ، اما دستاوردی بزرگ برای مسعود رجوی .
در سالهای قبل از ۸۲ که حکومت صدام در عراق برپا بود تقریبا هیچکس اجازه خروج از سازمان را نداشت و بطور رسمی کسی نمیتوانست از سازمان خارج شود و هرکس هم که بعد از ماه ها طی مراحل وحشتناک جلسات جمعی تحقیر و خرد کردن شخصیت فرد بالاخره اجازه خروج می یافت به زندان ابوغریب منتقل می گشت!
به همین دلیل یکسری افراد ازترس رفتن به زندان ابوغریب، برای خروج ازتشکیلات اقدام به فرار می کردند. بعنوان مثال خانم مینو فتحعلی بخاطر رها شدن از فشارهای جلسات تحقیر وکتک و ناسزاها چون راهی برای خروج نداشت فرار کرد. بلافاصله پس از فرار او ، حدود ۳۰الی۴۰ گشت با دستور رجوی و انبوهی نیروهای عراقی برای پیدا کردنش بسیج شدند و سرانجام پس از دو سه روز توسط گشت های سازمان و عراقی ها او و همراهش را در بغداد دستگیر کرده و به کمپ باز گرداندند !سپس او را چند ماهی زندانی کرده و در زیر شدیدترین فشارها بود. در آن زمان یکی از سران سازمان بنام مهوش سپهری (نسرین ) رسما درجلسه ای اعلام کرد حکم فرار مینو از تشکیلات مرگ است و بایستی کشته می شد. هم چنین در جلسه ای در حضور رجوی حکم مرگش اعلام شد و فردی که او را دستگیر کرده بود(زهره شفایی) مورد بازخواست رجوی قرار گرفت و رجوی خشمگینانه فریاد می زد : “تو که دستور تیر داشتی چرا همانجا وی را نکشتی و او را آوردی؟”… چند ماه بعد در جلسات جمعی و محاکمه اعضای متمرد شورای رهبری ، مینو فتحعلی از زندان به جلسه آورده می شود و توسط شخص رجوی و در حضور ۶۰۰الی ۷۰۰ تن از اعضای شورای رهبری محاکمه می شود. در آن جلسه در طی ساعت های متمادی سیلی از فحش و ناسزا و تحقیر و حکم اعدام به سمت وی روانه شده و به او اعلام می شود که سزای فرار از تشکیلات رجوی مرگ است!

سرانجام چندماه بعد همزمان با ورود نیروهای امریکایی به کمپ اشرف از ترس اینکه او مجددا فرارنکند و به نزد نیروهای آمریکایی نرود او را  به قتل رسانده و اعلام کردند که در بمباران نیروهای ائتلاف در اشرف کشته شده است. و این درحالی بود چنین کسی در جریان بمباران های اشرف کشته نشد و هنگام بمباران، کمپ اشرف تخلیه شده و هیچکس در بمباران مقرها و ساختمان های کمپ اشرف کشته نشد. جسد مینو فتحعلی هم توسط کسی دیده نشد. و البته همه می دانستند که حکم قتل وی اجرا شده است!
صدور فرمان قتل برای مسعود رجوی ، از آب خوردن هم راحتتر و سهل تر بود !
در تاریخ معاصر ایران ، هیچ جنبش مدعی انقلابی گری را سراغ نداریم که در این ابعاد گسترده دست به چنین جنایاتی زده باشد !
ادامه دارد…
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا