آیا تو چنان که مینمایی هستی؟

اراجیف نشخوار شده جرثومه بدنام محمد اقبال

سایت رسوای موسوم به ایران افشاگر فرقه رجوی روز سه شنبه 16 فوریه 2021 اقدام به انتشار مطلبی به نقل از محمد اقبال نموده است که در طی آن وی با بافتن مشتی خزعبلات برعلیه منتقدین مجاهدین اراجیف صدبار نشخوار شده از طرف رجوی را البته به بیانی ابلهانه تر تکرار کرده است.

در اینجا به هیچ وجه درصدد پاسخ گویی به اراجیف او نیستم و بیشتر هدف من از نگارش این مطلب افشای ذات و ماهیت پلید این جرثومه فساد است که برای اظهار وجود و تطهیر سابقه ننگین و تاریک خود و ادامه ارتزاق مالی از آخور رجوی هر از چند گاهی به شغل نا شریف گرفتن پاچه دیگران و پارس کردن خود را مشغول تا درقبال این دم تکان دادن ها به زندگی خفیف و خائنانه خود چند صباح دیگر ادامه دهد.

محمد اقبال

من برای اولین بار محمد اقبال را در سال 68 در پایگاه جلال زاده بغداد که دفتر اصلی مجاهدین بود دیدم و از نزدیک با او آشنا شدم. وی مترجم روزنامه های عربی زبان القادسیه، الجمهوریه و رادیو بغداد بود که مطالب استخراج شده را هر روز صبح با پیک سازمان به اشرف و قرارگاه بدیع جهت اطلاع بخش ها و ستادهای مختلف می فرستاد.

از همان روزهای اول حضورم در پایگاه جلال زاده به عینه احساس کردم بخاطر لمپنیزم و فردیت منحصر بفردش هیچ یک از پرسنل دفتر دل خوشی از او ندارند و صرفا براساس دستور تشکیلات تحملش می کنند به همین دلیل در مناسبات در انزوای مطلق بود. در طبقه دوم دفتر جلال زاده یک اتاق که دریک گوشه پرت قرار داشت به او داده بودند و به جز یکی دو نفر که پیک سازمان بودند و از قرارگاههای دیگر به جلال زاده مراجعه داشتند کسی دمخور او نبود.

وضعیت ظاهری شلخته، سر و موی درهم و بوی متعفن سیگار از مهم ترین ویژگی ها و کاراکتر شخصی او بود. عمدتا در زمانبدی نهار و شام در سالن تنها می نشست. بلحاظ رعایت نظم و نظام تشکیلاتی وچهارچوب های مناسباتی و اخلاقی بارها و بخصوص در برخورد با اعضای زن عضو پایگاه تحت برخورد قرار می گرفت. به غایت فردی دروغگو وغیر قابل اعتماد بود و اعضا در برخورد و صحبت با وی رعایت جنبه های اختصار در گفتار و رفتار را می کردند. چون هیچ تضمینی نبود که صحبت های تبادل شده با وی و البته با اضافه کردن شاخ و برگ های بسیار سر از اتاق مسئولین در نمی اوردند.

نفس حضور او در آن مناسبات منزجر کننده و زجر اور می نمود. بارها بخاطر وضعیت شلخته ظاهری وعدم پایبندی به جنبه های اخلاقی از طرف عباس داوری و مهدی ابریشم چی و مسئول مستقیمش احمد افشار تحت برخورد قرار می گرفت. در جریان نشست های انتخاب مریم قجر بعنوان مسئول اولی سوژه اصلی نشست ها بود.

یکی از ویژگی های بارز او چاپلوسی و تملق گویی مسئولین بود. در اکثر نشست های رجوی پشت میکروفن قرار می گرفت تا تایید کننده بحث های رجوی باشد. ولی صحبت هایش از بس فرمالیستی وتملق گویانه بود حتی توجه رجوی را هم بر نمی انگیخت و از طرف دیگر برای حاضرین درنشست بشدت دافعه آور بود. جزء اولین نفراتی بود که به هنگام تجاوز عراق به کویت و بعد شرایط سخت زندگی سنگری و افزایش تهدیدات جانی بخصوص بعد از حمله نظامی امریکا و عقب نشینی ارتش عراق از کویت اعلام بریدگی و جدایی از سازمان را نمود و به پاریس اعزام شد.

حال این فرد با چنین سوابق مشعشعی در پاریس و البته به یمن حمایت های مالی سران فرقه برای دیگر اعضا که سخت ترین شرایط عراق را تحمل کردند، لغز مبارزه می خواند و آنها را مزدور و بریده از مبارزه خطاب می کند. این فرد بلحاظ پایبندی به اصول اخلاقی و حرمت ها و ارزش های خانوادگی آنچنان حقیر است که حتی خواهران خودش را با زننده ترین الفاظ صرفا بدلیل انتخاب حق آزاد زندگی و جدایی از فرقه تبهکار رجوی مورد هتک حرمت قرار داد تا قدری بیشتر در اصطبل رجوی به اب و کاهش اضافه شود!

اخیرا هم که گند رابطه های ضداخلاقی اش با برخی از زنان درفرانسه بیرون زد. البته هرکس حق دارد زندگی شخصی خودش را داشته باشد وچهارچوب های خصوصی افراد به دیگران ربطی ندارد ولی نکته قابل توجه که من را به نوشتن این مطلب واداشت پشتک وارونه زدن های جناب محمد اقبال است. گندم نمایی و جو فروشی و تظاهر به انچه اصلا در قاموسش نمی گنجد! یعنی فداکاری ومبارزه واصول وپرنسیب های اخلاقی و مرزبندی های مبارزاتی و از همه مهم تر شخصیت انسانی.

در اخر خطاب به اقای اقبال این رباعی 86 خیام را یاداوری می کنم که.

گفت ای شیخ هر انچه گویی هستم، ایا تو چنان که مینمایی هستی؟
اکرامی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا