آقای محمود دشتستانی از کادرهای جداشده مجاهدین درگفتگو با خانواده هایی که عزیزان و بستگانشان دراشرف و هم اکنون درکمپ لیبرتی تحت اسارت و پروسه شسشتشوی مغزی و سیستماتیک سران مجاهدین قرار دارند به نکات مهم و تکاندهنده ای در رابطه با چگونگی و شیوه های مسخ و از خوبیگانگی اعضا و کادرهای تشکیلاتی مجاهدین اشاره می کند. درونمایه ی نقطه نظرات آقای دشتستانی که خود بیش از دو دهه در پایگاهها و مقرهای مجاهدین در دوران حاکمیت صدام درعراق بسر برده است از نقض گسترده حقوق افراد در مناسبات حاکم بر تشکیلات مجاهدین حکایت دارد. اینکه بدیهی ترین نیازهای انسانی در دنیای تاریک و سیاه مجاهدین سرکوب و به امیال و عواطف انسانی کمترین بهایی از سوی سران و سردمداران مجاهدین به خصوص رهبرعقیدتی آن داده نمی شود. عشق و دوست داشتن و سایر اله مان های عاطفی و احساسی در دنیای آزاردهنده مجاهدین به سخره گرفته می شد و تحت توجیهات مفاهیم انقلابی و آرمانگرایانه خشونت کلامی و رفتاری در مجاهدین نهادینه شده است. آقای دشتستانی پس از آغاز تناقض های ذهنی خویش و روند رو به رشد بیگانگی و دوری از تفکردگم و خشن مجاهدین، بتدریج شروع به فاصله گذاری ذهنی و احساسی از مجاهدین نمود تا سرانجام جسورانه از قرارگاه اشرف که ظرف استراتژیک و ایدئولوژیک مجاهدین بشمار می آمد فرار نمود. فرارآقای دشتستانی که یکی از اعضای فعال و تشکیلاتی مجاهدین بشمار می آمد گویای واقعیت مشخص و روشنی است اینکه ذهن بیمار رهبرعقیدتی مجاهدین و ایدئولوژی فاشیستی فرقه مجاهدین هیچ جذابیت و سمپاتی برای انسان مجذوب آزادی و دموکراسی ندارد و حتی اگر مجاهدین موفق شوند که انسانها را برای مدتی با فریبکاری و شیوه های خاص روانشناسانه مورد تحمیق و فریب قرار دهند سرانجام دوگانگی ذاتی دراندامواره فکری و رفتار ستیزه جویانه مجاهدین موجب عصیان پیروان و اعضا خواهد گردید چرا که آدمی برای همیشه و همواره فریب نخواهد خورد و سرانجام راه راست از ناراست و زشتی و زیبایی خود را نمایان خواهد نمود. طرح قسمتی از نقطه نظرات، دیدگاه و مشاهدات آقای دشتستانی درجمع خانواده هایی که عزیزان و بستگانشان هم اکنون در کمپ لیبرتی بسر می برند و از هرگونه ارتباط با دنیای مدرن و خارج از فضای فرقه ای محروم هستند مطمئنا در روشنگری اذهان و افکارعمومی و شناخت هر چه بیشتر زوایای پنهان مناسبات فاشیستی مجاهدین موثر و مفید واقع خواهد شد. تیم مدیریت سایت نیم نگاه با باور و اعتقاد عمیق به ضرورت تبادل و تعامل آراء امیدوار است که با درج و انتشار قسمت هایی از سخنان و دیدگاههای آقای دشتستانی که برای اولین بار در معرض دید مخاطبان و افکار عمومی قرار داده می شود با کنکاش و واکاوی شیوه ها و ترفندهای بازدارنده و محدودیت آمیز فرقه مجاهدین، گستره تفکر و زاویه دید هموطنان ایرانی را به مسائل و خطوط عقیدتی و تشکیلاتی مجاهدین عمق بخشیده تا باردیگر شاهد بازتولید سکت های سیاسی و مذهبی همچون مجاهدین خلق در جامعه ایرانی نباشیم. تیم مدیریت سایت نیم نگاه نقطه نظرات و دیدگاههای آقای محمود دشتستانی طی دیدار با خانواده ها در ارومیه (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق) در باره ماهیت فاشیستی مجاهدین خلق ـ قسمت دوم آقای محمود دشتستانی: یا بحث روزمره گی در مناسبات مجاهدین، هر روز یک کاری را از صبح شروع کردن تا وقت خواب درشب به صورتی تکراری. اینها همه سوال برانگیز است اصلا اینکه ما چرا این همه سال در اشرف بودیم سوال در ذهن ما ایجاد می کرد؟ ولی کسی در تشکیلات مجاهدین سوال نمی کند. آنجا راجع به سه چیز هیچ کس سوال نمی کند جرات هم ندارد سوال کند یکی اینکه سازمان مجاهدین پول از کجا می آورد؟ دوم اینکه آقای رجوی کجاست؟ سوم اینکه انقلاب مریم که گفتید تهش (سرانجامش) کجاست؟ این سه سوال را کسی جرئت نمی کند با مسئولین مجاهدین و دیگر همرزمان خود درمیان بگذارد. یعنی اینکه همه از همدیگر به نوعی می ترسند. من در یکی از شب ها سر پست بودم با یکی از همین هم پست هایم صحبتی کردم که پیش مسئولین سازمان رفت و برای من گزارش نوشت و گفت محمود از مادرش تعریف کرد!! خب ما را به خاطر این گزارش سه روز زیر تیغ بردند به من گفتند برو پروسه بنویس، تناقضاتت را در نشست باید بخوانی، چرا وابسته به دنیای سابقی، چرا وابسته به پدر و مادرتی و واقعا مرا کشتند خیلی آزارم دادند آخرش گفتم: بابا ما یک جمله گفتیم و شما دست از سر من بر نمی دارید. شرایط اینطوری است در مناسبات مجاهدین. یک روز دو، سه تا سوال سیاسی از مسئولین سازمان کردم آنها جواب ندادند. تا اینکه تناقض های ذهنی من نسبت به مجاهدین به نقطه ای رسید که ماندن در سازمان برایم دیگر معنا نداشت. وقتی در آن شرایط خانواده ام به ملاقاتم آمدند و از وضعیت ایران اطلاع یافتم اینکه اگربه ایران برگردم مشکلی برایم پیش نخواهد آمد به خودم گفتم باید هر چه سریعتر از جهنم مجاهدین رها شوم. خانم مهناز (یکی از اعضای خانواده ها): قبلاً نقشه فرار نکشیده بودید آقای محمود دشتستانی: نه خانم مهناز: فرارتان راحت بود؟ آقای محمود دشتستانی: شاید باور نکنید این بحث فرارم را، سه روز قبل از فرارم اکبر سراغم آمد و حرفهایی در باره جدایی از سازمان زد و اینکه فکر می کند دیگر در میان مجاهدین زمان را بیهوده از دست می دهد بعد شنیدم اکبرمعظی با محمد و دو تا از دوستانم که از سال شصت باهم بودیم فرار کردند از بچه ها پرسیدم کجا فرار کردند آنها گفتند که اکبر و بقیه پیش عراقی ها رفتند این موضوع باعث شد عزمم را جزم کنم سه شب بعد دل به دریا زدم نقشه فرار را عملی کردم و موفق شدم به پیش عراقی ها بروم. خانم مهناز: عراقی ها راحت شما را پذیرفتند؟ آقای محمود دشتستانی: خب میدونید بچه هایی که الان آنجا هستند در ذهنشان پنج تا تابلو است. آنها به لحاظ انگیزه چیزی کم ندارند فقط سازمان آنها را از بازگشت به ایران ترسانده است. آقای سهراب واعظی (یکی از اعضای خانواده ها): خب در باره تابلوی ذهنی بچه ها می گفتید. آقای محمود دشستانی: آن پنج تابلوی ذهنی را که گفتم کمی باز می کنم. یک تابلو این است که اگر ما فرار کنیم عراقی ها ما را خواهند گرفت و ما را می کشند. تابلوی ذهنی دوم این است که ممکن است عراقی ها ما را تحویل مجاهدین بدهند و باید به جمع دوستات برگردی که در آن صورت برای مدتها دمار از روزگار آدم در خواهند آورد و تحت فشار قرار خواهی گرفت. تابلوی ذهنی بعدی این بود که پس از فرار، عراقی ها ما را تحویل سفارت ایران بدهند تابلوی بعدی اینکه ممکن است عراقی ها ما را به زندان ابوغریب انتقال بدهند یک تابلوی ذهنی هم این بود وقتی فرار کنیم به ایران خواهیم رفت مورد محبت و عطوفت خانواده و مقامات ایرانی قرار خواهیم گرفت این چهار تابلوی ذهنی را اگر افراد بتوانند برای خودشان حل کنند و دلهره نداشته باشند بچه ها همین طوری موج موج از مجاهدین جدا خواهند شد ولی موضوعی هم است که باید عرض کنم بچه ها قبل از هر چیز تو ذهنشان خواهند گفت آقا اگر ایران رفتم اولاً ممکن است مثل دستمال مچالت کنند، پرتت کنند تو سطل زباله دونی، فک و فامیل و دوست و آشنا و رفیق های گذشتت همه بهت خواهند گفت مزدور، منافق، خائن و … در ذهن همه در ذهن خود ما هم تا آن شب که فرار کردیم این مسائل بود اما وقتی فرار کردیم و از حصارهای ذهنی و القائات مسئولین سازمان رها شدیم واقعیت چیز دیگری بود وقتی به ایران بازگشتیم دیگه شوکه شدیم از این همه محبت و عطوفتی که نثارمان شد. خانم مهناز: یعنی حالا در ایران با خیال راحت زندگی می کنید؟ آقای محمود دشتستانی: بله، کاملا راحت و آزادیم. اما تا وقتی بچه ها در مناسبات سازمان هستند آن فضایی که برای آنها درست شده است بچه ها در ذهنشان می گویند اگر فرار کنیم به ایران برویم به ما خواهند گفت خائن، مزدور و … در ذهن بچه ها این مسائل است خب این موارد باعث می شود بچه هایی که آنجا هستند سخت بتوانند برای خودشان تناقض ها را حل کنند و به ایران بازگردند. خانم مهناز: من سوالم این است حالا همه ما که اینجا نشستیم بالاخره ممکن است تماس هایی دوباره با بستگانمان درعراق داشته باشیم شما یک نمونه هستید که برگشتید به ایران، از زندگی تان راضی هستید یعنی ما در تماس تلفنی بگوییم نگران نباشید شما هم مثل آقای دشتستانی می توانید فرار کنید مشکلی هم در ایران نخواهید داشت و این پوئن مثبتی برای آنها خواهد بود تا بتوانند این تابلوهای ذهنی منفی خودشان را از بین ببرند و راحت تصمیم به جدایی از مجاهدین بگیرند؟ آقای محمود دشتستانی: شما باور کنید هرتماسی با بستگانتان، برادرها و خواهرهایتان بگیرید و بگویید محمود دشتستانی به ایران آمده است با خیال راحت زندگیش را می کند خیلی تاثیر خواهد گذاشت مطمئن باشید. خانم مهناز: خب آنجا که بچه ها را مغزشویی می کنند آنها خواهند گفت ما دروغ می گوئیم. آقای محمود دشتستانی: نه، الان تو این شرایط دیگر بچه ها چنین افکار موهومی نخواهند داشت حالا دیگر مثل سابق نیست حالا همه بچه ها در سازمان این سوال را دارند که شش ماه، شش ماه گفتن های رجوی چی شد؟ چرا رژیم سرنگون نشد؟ چرا ما به این وضعیت اسفبار افتادیم؟ این سوال تو ذهن همه است اغلب آنها متزلزل شده اند. ادامه دارد …