شب یلدا بلندترین شب سال ، نه شبی برای تاریکی بلکه شبی برای روشنایی و نگه داشتن چراغ دلهاست. در این شب ایرانیان گرد هم می نشینند تا بیاد بیاورند که هر تاریکی هر قدر طولانی باشد سرانجام به سپیده دم می رسد. یلدا آیینی است کهن، پلی میان نسل ها، صدای خنده کودکان با […]
شب یلدا بلندترین شب سال ، نه شبی برای تاریکی بلکه شبی برای روشنایی و نگه داشتن چراغ دلهاست. در این شب ایرانیان گرد هم می نشینند تا بیاد بیاورند که هر تاریکی هر قدر طولانی باشد سرانجام به سپیده دم می رسد.
یلدا آیینی است کهن، پلی میان نسل ها، صدای خنده کودکان با خاطرات بزرگترها و قصه های کهن که دوباره جان میگیرد. انار با دانه های سرخ نماد دل هایی است که در کنار یکدیگر می تپند، هندوانه گرمای تابستان را در دل زنده می کند و خواندن غزل های حافظ ما را به سفری از عشق و عرفان و شکر گذاری می برد.
یلدا به ما میگوید کنار هم از هر تاریکی گذر خواهیم کرد و باید با هم باشیم و مهربان. اما گروه هایی همچون مجاهدین خلق تلاش میکنند این آیین ملی را برای اهداف تبلیغاتی و قدرت طلبانه خود به کار بگیرند آن هم بوسیله همان کسانی که فرزندان همین خاک و مردم هستند و سالها با این سنت بزرگ شده و خاطراتی از آن دارند.
خود من که سالها در این گروه بسر بردم شاهد بودم که چگونه سازمان از همین افراد نگون بخت استفاده ابزاری نموده و همین نفرات دعا میکردند که ایکاش این چنین شبی فرا نرسد و یا زودتر خاتمه یابد تا از این همه فشار روحی و جسمی که به مدت چندین هفته به درازا می کشید رهایی یابند.
سازمان برای تبلیغات خود و وانمود کردن به اینکه ما هم این سنت را گرامی میداریم و یا برای سرگرم نمودن اعضای خود بیشترین فشار را بر روی اعضا اجرا کننده می آورد تا نهایت بهره را ببرد.
این اعضا خود اسیر دست سران فاشیست تشکیلات بودند و سازمان با این ترفند ذهنشان را از دنیای آزاد و خانواده دور و به نوعی به بیگاری کشانده و در آخر الامر خواهر مسئول اظهار میکرد کارتان بد نبود!
مثلا اول تعدادی را بعنوان برگزار کننده این مراسم انتخاب و سپس تعدادی را تحت الامر آنها قرار میدادند و در اولین قدم موضوع حسادت پیش میامد و بدنبال آن انتقاد از نفرات و اظهار کم کاری برای نفرات و فشار روحی و روانی به آنان و این در حالی بود که هنوز هیچ امکاناتی در نظر گرفته نشده بود، حال بعد از چند بار مراجعه و بردن طرح ها برای جشن یلدا بایستی توسط خواهر فلانی اوکی شود و همیشه طرح ها رد و باید چندین مرتبه طرح جدید می دادی تا خواهر اوکی بدهد و بعد اتفاق می افتاد که چند بار نفرات تغییر میکردند و از قبلی ها در نشست انتقاد می شد که شما اصلا ضد هستید و زمان سازمان را هدر دادید و این یعنی همان عقب انداختن سرنگونی!
و این نشست ها و انتقاد ها موجب اختلاف بین نفرات و بنفع تشکیلات تمام میشد زیرا نفرات با هم محفل نداشته و به هم اعتماد نمی کردند و مضحک تر این بود که در آخر سر همان طرح اولیه با مقداری جابجایی بنام خواهر( ایکس ) تمام میشد.
در کلیات اگر بخواهم در یک جمله خلاصه کنم نفرات حاضر بودند هیچ جشنی در کار نباشد چون بقول معروف هم چوب را میخوردند و هم پیاز را و شب یلدا به پایان میرسید در حالی که عده ای با تحمل این همه فشار روحی و جسمی آن را اجرا و منتظر بودند تا در نشست بعدی چه پیش خواهد آمد.
غلامعلی میرزایی

