شاید کمتر از یکسال از بازرسی اماکن انجمن آسیلا می گذرد، که نیروهای پلیس آلبانی بعد از وصول گزارشات غیر واقعی از سازمان مجاهدین خلق و با تحریکات شیطانی ، تقریبا همه جداشدگان را درگیر بازی کثیف سازمان مجاهدین کرد. جداشدگان از سازمان، بی هیچ گناهی، اما با پاپوش درست کردن های مریم رجوی ، منازل و دفاترشان مورد تفتیش پلیس قرار گرفت و خیلی زود برای نیروهای امنیتی آلبانی محرز شد که انجمن آسیلا ، انجمن زندگی و آزادی است و بی درنگ همه، بعد از سئوال و جواب های معمول و کوتاه امنیتی ، آزاد شده و به روال عادی زندگی خود برگشتند.
بازرسی اخیر پلیس آلبانی از مقر اشرف 3 نیز از همین دست است اما در ابعادی بزرگتر. فرقی که بود این بار جداشدگان عامل این تفتیش های پلیس نبودند. تفاوت دیگر در نحوه برخوردها بود. اعضای جدا شده عضو آسیلا که از فعالیت های بشر دوستانه خود مطمئن بودند، با پلیس همکاری کردند و این بازرسی ها خیلی زود به اتمام رسید. اما سازمان مجاهدین که خود بهتر از هر کس دیگری به فعالیت های غیرقانونی و تروریستی خود آگاه بودند می خواستند تا آنجا که ممکن است شواهد و مدارک را از بین ببرند و به همین دلیل با پلیس آلبانی درگیر شدند.
متاسفانه مریم رجوی از گذشته سیاه سازمان درس نگرفته است و البته که به آیات قران نیز اعتقادی ندارد که خداوند فرموده است:
فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ
پس هر کس به وزن ذره ای نیکی کرده باشد آن را می بیند.
وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
هر کس به وزن ذره ای بدی کرده باشد آن را می بیند.
یادم می آید که دریکی از روزهای بعد از سرنگونی صدام حسین که ما در عراق و در پادگان مخوف اشرف به سر می بردیم، برای ماموریت های مختلف از اشرف خارج می شدیم، هنوز سلاح در دست داشتیم و توسط آمریکائی ها خلع سلاح نشده بودیم. مردم عراق نیز اکثرا اسلحه داشتند و هر قبیله ای سعی داشت منطقه قرقی برای خود داشته باشد و نیروهای مسلح مردمی این مهم را انجام می دادند. درگیری های پراکنده وجود داشت و ما بدلیل کثرت نیروئی و انسجام نظامی، همیشه دست بالا را داشتیم، یادم می آید یکی از بچه ها، در منطقه بعقوبه ، یکی از اهالی را که حدود 30 سال داشت و مرد جوانی بود، در زیر پل بعقوبه و در درون نیزارهای پل ، به رگبار بست و جنازه غرق در خون آن جوان روی دست های دوستانش از زیر پل بیرون آورده شد. این قضیه خیلی ادامه دار شد و حتی بعد از تحت کنترل گرفته شدن پادگان اشرف، اهالی بعقوبه به جلوی درب اشرف می آمدند و خونخواهی آن جوان را خواستار می شدند. در همان روزهای بعد از مرگ آن جوان ما در یک ایست بازرسی مستقر بودیم. بحث های متفاوتی نیز حول مرگ آن جوان در بین ما 12 نفر وجود داشت، یک نفر قدیمی تر از من یک شب سر پست نگهبانی که تنها بودیم، نصیحتی پندآموز به من کرد، او گفت: من هم مثل تو شرایط مشابهی در سازمان دارم که نمی خواهم دراینجا به آن بپردازم، اما از من یک نصیحت را آویزه گوشت بکن، قانون این دنیا این است که اگر خون کسی را بریزی ، خونت در همین دنیا ریخته خواهد شد، پس سعی کن در این شلوغی عراق ، دستت به خون کسی آلوده نشود. من چون آن دوستم را خیلی قبول داشتم، این نصیحت او را نصب العین خود قرار دادم و اگر هم تا این لحظه زنده هستم ، شاید به شکرانه همان نصیحت دوستانه باشد.
الغرض، سازمان مجاهدین که در ابتدا ایدئولوژی درستی داشت (سال های 1350) ، به مرور زمان و بالاخص با در صدر قرار گرفتن مسعود رجوی و به دنبال آن مریم رجوی، آن سازمان انقلابی را بسرعت به فرقه ای مخرب مبدل ساختند که اعضای خودش را زندان و شکنجه می کند. اگر امروز با سازمانی مواجه هستیم که در حضیض ذلت بسر می برد و رهبرش غیب شده است و زمام امور به دست زنی افتاده است که هیچ نمی داند، همه از نتایج جنایات همین سازمان است.
ما جداشدگان، از وقتی زندگی خصوصی خود را آغاز کردیم، یک روز از شر تهمت های این سازمان در امان نبودیم، آنها نمی خواهند ما زندگی آرامی داشته باشیم، مریم رجوی از هر کسی که از سازمان جداشده است ، کینه ای حیوانی به دل دارد، گویا ما باید تا به ابد در سازمانی می ماندیم که ما را زندان و شکنجه می کرد و لابد هر روز هم باید از مریم رجوی تشکر می کردیم که ما را شکنجه می کند!!!
امروز جداشدگان در آلبانی هم هر روز اسیر توطئه های کثیف سازمان هستند، یک دم آسایش ندارند، اگر کاری هم به سازمان نداشته باشند، سازمان با آنها کار دارد و هر روز یک توطئه جدید ، رو می کند. اگر امروز شاهد هستیم پلیس آلبانی برای تجسس های امنیتی وارد مقر اشرف 3 می شود، اگر مسئولین سازمان ریگی به کفش ندارند، چرا با پلیس آلبانی درگیر می شوند؟ اگر در اشرف 3 خبری از توطئه چینی و آشوب افکنی و کارهای تروریستی و خشن نیست، چرا مسئولین سازمان دستور درگیری عمدی با نیروهای پلیس را صادر می کنند؟
پس عقل سلیم می گوید که: در اشرف 3 ، کاسه ای زیر نیم کاسه است، دنیا دار مکافات است، وقتی می گوئیم از هر دست بدهی ، از همان دست می گیری، منظورمان همین است، آینده نیروهای سازمان به یک کمپ کارچ بزرگتر که دیگر رهبران سازمان ، هیچ کنترلی روی اعضاء نخواهند داشت منجر خواهد شد. امروز که مریم رجوی به سختی نفس می کشد ، بهترین روزهای سازمان در آلبانی است، هنوز آنطور که باید، مریم رجوی مکافات ندیده است، سیاه ترین روزهای مریم رجوی در راه است، بی شک آن که باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد. . .
محمدرضا مبین، عضو نجات یافته از فرقه ی شیطانی رجوی ها