اعتراف مقامات آمریکایی به دست داشتن سازمان مجاهدین (فرقه رجوی) در ترور دانشمندان هسته ای ایرانی و همکاری تنگاتنگ با موساد و سرویس جاسوسی رژیم اشغالگر اسرائیل، پرسش های زیادی را برای افکار عمومی در ایران و منطقه خاورمیانه به خصوص فلسطینی ها مطرح می کند. پر واضح است شعار حمایت از الفتح و سازمان […]
اعتراف مقامات آمریکایی به دست داشتن سازمان مجاهدین (فرقه رجوی) در ترور دانشمندان هسته ای ایرانی و همکاری تنگاتنگ با موساد و سرویس جاسوسی رژیم اشغالگر اسرائیل، پرسش های زیادی را برای افکار عمومی در ایران و منطقه خاورمیانه به خصوص فلسطینی ها مطرح می کند.
پر واضح است شعار حمایت از الفتح و سازمان آزادی بخش فلسطین از سوی سازمان مجاهدین در تضاد آشکار با جاسوسی و پادوئی برای موساد و سرویس جاسوسی صهیونیست هاست.
دریوزگی جریان فرقه رجوی، خود فروختگان و جاسوسان، 25 خرداد 1404 در تهران به حد اعلای خود رسید و در چند نقطه از شهر تهران بمب هایی منفجر شد که امنیت و آرامش هموطنان را به خطر انداخت و خاطره ای از اقدامات سازمان مجاهدین در سال 1360 را در اذهان زنده کرد.
بدیهی است که تشکیلات سازمان مجاهدین ( فرقه مخرب رجوی ) که با تکرار مفاهیمی چون کانون های شورشی و قیام موفق به جلب حمایت ایران نشده اند، ناچار خود را دست آویز ابرقدرت ها و جنگ طلبان می کنند، چنان که روزی صدام حسین را ارباب و صاحب خانه خویش می دانستند. از این رو ، رد پای سازمان مجاهدین در فجایعی که امروز در ایران رخ می دهد، محرز است.
همکاری فرقه رجوی با موساد و سرویس های جاسوسی دشمنان ملت شریف ایران از چند روز بعد از انقلاب اسلامی ایران آغاز شد ، واکاوی و بازنگری عملکرد سازمان مجاهدین در چهار دهه اخیر نشانگر موضوع تکان دهنده ای است، این که سازمان به اصول و مبانی اعتقادی و سیاسی خود نیز باور ندارد.
آنان در جزوه ها و کتب ایدئولوژیکی خود، پراگماتیسم و عمل زدگی محض را ندیدن اصول و مبانی اعتقادی و سیاسی و اصالت دادن به شرایط و موقعیت (کسب قدرت) تعریف کردند اما در حیطه پراتیک و عمل سیاسی خود را نادیده انگاشتند.
ارزیابی و بررسی این حکایت تلخ ، گزنده و در خور را باید در تحلیل ساخت روانی و ذهنی مسعود رجوی رهبر عقیدتی فرقه جست و جو کرد ، کسی که بنا به شهادت عناصر و کادرهای جدا شده مجاهدین ، در واقع تصمیم گیرنده نهایی تمامی مواضع و استراتژی سازمان مجاهدین در مقاطع گوناگون تاریخی است.
بی شبهه از منظر تحلیل روانی، مسعود رجوی و مریم رجوی دچار خود شیفتگی از نوع حاد آن هستند. هم چنین با لحاظ پارامترهای متعددی چون عدم درک واقعیت حمایت توده ای جمهوری اسلامی ایران، توهم برخورداری سازمان مجاهدین از پایگاه و ملاء اجتماعی ، تحلیل کودکانه و چپ روانه از ماهیت نظام سیاسی حاکم در بعد از انقلاب، اتخاذ مشی سکتاریستی، تروریستی و مسلحانه ، ندیدن اصول مبارزه و بهاءندادن به علم مبارزه که ناشی از فقدان و عجز در تحلیل و ارزیابی صحیح از منظر جامعه شناسی سیاسی از اندامواره و ساختار اجتماعی بود که باعث شد تا رهبر عقیدتی فرقه رجوی علی رغم همه ژست های روشنفکرانه سیاسی و انقلابی متوجه این امر ساده ، بدیهی و مشهود نشود که « مبارزه برای آزادی یک امر فراگیر داوطلبانه ، اجتماعی و در میان مردم است و رابطه ای تنگاتنگ با مردم دارد مثل تنفس ماهی در دریاست.»
اما مبارزه از سوی فرقه رجوی به خارج از مرزها کشیده می شود چرا که از ملاء اجتماعی خود عاری و تهی است.
در نتیجه وسوسه کسب قدرت به هر طریقی در ذهنیت جمعی سران سازمان مجاهدین شکل می گیرد و تاکتیک مقطعی در “اتکاء به بیگانگان” مبدل به یک استراتژی و خصلتی همیشگی می شود که پیامد آنی و سریع چنین رابطه ای، بی شک جاسوسی به نفع بیگانگان و علیه منافع ملی است. مشخص است که سران فرقه رجوی در شرایط و وضعیت بـغرنجی بسر می برند.
در پی موج اول حمله به دانشمندان هسته ای ایران و شهید شدن چند تن از آن ها، مقامات امریکایی با تأیید اتهامات مطرح شده توسط رهبران ایران ، به MBC NEWS گفتند که حملات مرگبار علیه دانشمندان هسته ای ایران توسط یک گروه مخالف ایرانی ( سازمان مجاهدین خلق ) انجام می شود که توسط سرویس مخفی اسرائیل تأمین مالی، آموزشی و تسلیحاتی می شود.
اکنون هم جریان فرقه در موج جدید حملات خود با بمبگذاری دست به کشتار مردم عادی در ایران می زنند.
در حقیقت اعضای تروریست سازمان مجاهدین خلق ( فرقه رجوی ، به عنوان یک نیروی مخالف با ملیت ایرانی و آشنایی با زبان و فرهنگ ایرانی و تجربه کار عملیاتی سازمان یافته بهترین گزینه برای موساد در راستای اجرای عملیات هایی مانند آنچه در تهران به وقوع پیوست ، هستند.
نقش تشکیلات سازمان مجاهدین خلق در جاسوسی درباره برنامه هسته ای و ترور دانشمندان هسته ای ایران ، بعدها در گزارشات دیگر روزنامه نگاران محقق نیز تأیید شد.
کوین جان هلر Kevin Jon Heller استاد حقوق و امنیت بین الملل در دانشگاه کپنهاک در تحلیل مقاله ان بی سی نیوز نوشت:
« طبق کنوانسیون بمبگذاری تروریستی،”دولت ها نمی توانند تروریست باشند”. تنها تا جایی که بمبگذاری ها توسط “نیروهای نظامی” یک دولت انجام شود؛ بمبگذاری های انجام شده توسط یک سرویس اطلاعاتی غیر نظامی مانند موساد از تعریف تروریسم در کنوانسیون مستثنی نیستند.
بنابراین، اقدامات موساد در استفاده از سازمان مجاهدین خلق برای کشتن دانشمندان هسته ای ایران، واجد شرایط تروریسم هستند.»
اعترافات مقامات آمریکایی به دست داشتن سازمان مجاهدین در ترور دانشمندان ایرانی و همکاری تنگاتنگ با موساد و سرویس جاسوسی رژیم اشغالگر اسرائیل، پرسش های زیادی را برای افکار عمومی در ایران و منطقه خاورمیانه به خصوص فلسطینی ها مطرح می کند.
پرواضح است شعار حمایت از الفتح و سازمان آزادی بخش فلسطین از سوی مجاهدین در تضاد آشکار با جاسوسی و پادوئی برای موساد و سرویس های صهیونیست هاست.
بعد از خیزش ضد استبدادی ملت شریف ایران در 22 بهمن ماه سال 1357 تا کنون تضاد اصلی و عمده نظام سیاسی برآمده از انقلاب مردمی ایران در منطقه خاورمیانه، رژیم اشغالگر قدس در اشل جهانی طیف های میلیتاریست و نئومحافظه کار آمریکایی بوده و است.
حال فرقه تروریستی رجوی در تحلیل شرایط و تحولات سیاسی منطقه در طی چهل سال اخیر در کدام جبهه قرار دارد؟ خشونت و ترور افسار گسیخته سازمان مجاهدین در بیش از چهار دهه در نهایت چه پیامدهایی برای سازمان و رهبر عقیدتی آن داشته است؟ آیا فرقه رجوی با اتخاذ استراتژی ترور و اقدامات خشونت آمیز برای براندازی حاکمیت سیاسی ایران در سال های گذشته آب به آسیاب امپریالیسم جهانی و رژیم اشغالگر اسرائیل نریخته است؟ نتایج و تأثیر عینی استراتژی جنگ مسلحانه و چپ روی کودکانه سازمان به کجا انجامیده است؟ جز راست روی و افتادن در دام سرویس های جاسوسی بیگانگان، سودی برای سازمان مجاهدین داشته است؟ جز این که فرقه مخرب رجوی گام به گام در مسیر منافع امپریالیست ها، صهیونیزم بین المللی و رژیم مستبد و ضد مردمی چون صدام و پادشاه اردن گام برداشته اند؟
ادامه دارد
مراد زارعی


































