به بهانه سالگرد فرار رجوی از ایران

ششم مرداد سالگرد فرار رجوی از ایران است. او در مردادماه سال 1360 در شرایطی از ایران فرار کرد که یک ماه قبل رسماً جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را در حالی اعلام کرده بود که کلیه هواداران و اعضای پایین مجاهدین خلق تا قبل از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر همان […]

ششم مرداد سالگرد فرار رجوی از ایران است. او در مردادماه سال 1360 در شرایطی از ایران فرار کرد که یک ماه قبل رسماً جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را در حالی اعلام کرده بود که کلیه هواداران و اعضای پایین مجاهدین خلق تا قبل از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر همان سال، نسبت به قصد رجوی برای شروع جنگ مسلحانه مطلع نبودند. موضوعی که موجب شد بسیاری از آنان دستگیر شوند. اما رجوی در شرایط خطر در ایران نماند آن هم در حالی که مدعی بود جمهوری اسلامی ظرف چند ماه سرنگون خواهد شد!!! او برخلاف وعده های دروغین اولیه خود هیچگاه به ایران برنگشت زیرا برای او مهمترین چیز حفظ جانش بود.

این اولین و آخرین مورد فرار رجوی از خطر و قال گذاشتن نیروهای مجاهدین خلق نبود. او قبلاً در سال 50 پس از دستگیری برای جان بدر بردن از اعدام تن به همکاری با ساواک داده بود. این امر هم در مدارک ساواک بعد از سرنگونی رژیم پهلوی افشا شد و هم آن که چند دهه بعد توسط «پرویز ثابتی» یکی از مسئولین ارشد ساواک مورد تاکید قرار گرفت. ثابتی در قسمتی از کتابش به نام «دامگه حادثه» درباره لغو حکم اعدام رجوی، همکاری او با ساواک و درخواست برادرش کاظم که عامل ساواک بوده است را افشا نمود. رجوی تنها عضو مرکزیت 16 نفره مجاهدین خلق تا آن زمان بود که زنده ماند.

چند دهه گذشته نیز رجوی بارها اعضای مجاهدین خلق را به کام مرگ فرستاد اما خودش به همراه مریم رجوی از خطر گریخت. در زیر به برخی از این موارد اشاره می کنم.

بعد از پذیرش آتش بس از سوی ایران در سال 1367 رجوی فرمان انجام عملیات جنون آمیز و شکسته خورده فروغ جاویدان را به اعضا اعلام نمود. او در نشست توجیهی این عملیات آن را حرکتی عاشوراگونه توصیف کرد، اما نه تنها خودش بلکه مریم قجر هم در حالی که مدعی بودند رهبر مجاهدین خلق هستند، حاضر نشدند در آن به اصطلاح عاشورا در کنار اعضا حضور داشته باشند و در حالی که نیروها را گوشت دم گلوله توپ کرده بودند خودشان از سنگرهای مخصوص صدام در پشت جبهه این عملیات شکست خورده را فرماندهی کردند.

در سال 1370 آمریکا و متحدینش برای آزاد کردن کویت به عراق حمله کردند و مدت های مدیدی مناطق مختلف عراق را بمباران نمودند. از لحاظ سیاسی مشخص بود که وقتی عراق به کویت حمله نظامی کرده دیگر قصد جنگ با ایران را ندارد و حتی مدتی بعد قرارداد الجزایر که پاره کرده بود را رسماً دوباره پذیرفت. بنابراین حضور مجاهدین خلق در عراق تحت عنوان ارتش آزادیبخش هیچ توجیهی نداشت اما رجوی خیرسرانه نیروهای مجاهدین را از عراق خارج نکرد و آنها را در معرض خطر قرار داد. بعدها مشخص شد که خودش و مریم برای در امان بودن از خطر بمباران ها از عراق گریخته و به اردن رفته بودند. بعد از پایان جنگ مریم رجوی در یکی از نشست های عمومی گفت “یکبار یک بمب به فاصله چهارصد متری مقر مسعود اصابت کرد و من مسعود را مجبور کردم که با هم به اردن برویم.” این اعتراف مریم رجوی به این دلیل بود که در بین نیروهای مجاهدین خلق تعدادی شاهد فرار رجوی ها از عراق بودند و کتمان کردن آن غیر ممکن بود و بی شک روزی این حقیقت رو می شد. به همین دلیل مریم رجوی پیش دستی کرد، تلاش کرد تا فرارشان را توجیه کند.

در سال 1380 و مدت کوتاهی قبل از حمله دوباره آمریکا به عراق، رجوی نشستی با نیروهای مجاهدین برگزار کرد.

تا قبل از آن رجوی مدعی بود که آمریکا به عراق حمله نخواهد کرد این در حالی بود که شواهد عکس این موضوع را ثابت می کردند. اما رجوی می دانست اگر بگوید که آمریکا حمله خواهد کرد باید نیروها را از قراگاه های مجاهدین خارج و دستور پراکندگی بدهد. او می ترسید که نیروها در شرایط پراکندگی قابل کنترل نباشند و اقدام به فرار بکنند، به همین دلیل تا روزی که وزیر خارجه آمریکا صراحتاً در جلسه سازمان ملل اعلام نمود که به عراق حمله خواهند کرد، رجوی تحلیلش این بود که آمریکا حمله نخواهد کرد و تنها چند روز قبل از حمله این حقیقت را پذیرفت و شب حمله آمریکا اجازه خروج نیروها از قرارگاه اشرف را داد!

رجوی در نشستی که چند روز قبل از حمله آمریکا در اشرف برگزار کرده بود در بخشی از صحبت هایش گفت: “چون ممکن است در آن شرایط ارتباط بی سیمی ما قطع شود، اینجا اعلام می کنم که هرگونه حمله به نیروها و قرارگاه های مجاهدین توسط آمریکا و متحدینش به منزله فرمان حمله و پیشروی به سوی خاک ایران خواهد بود.” در واقع او می خواست با این نیرنگ نیروها را به هیجان بیاورد و با دادن امید واهی برای رفتن به ایران مانع از فرار نیروها در شرایط پراکندگی که ناچار از اجرای آن شده بود بشود. او همچنین با نشان دادن نقشه ی ایران گفت که راه سنتی ما به سمت ایران از مسیر سرپل ذهاب است و در حالی که دستش را داخل جیب شلوارش گذاشته بود با ژست صحبت هایش را اینگونه ادامه داد “اگر در مسیر آمریکایی ها جلوی ما را گرفتند به آنها می گویییم we go home و به حرکت مان ادامه میدهیم”!

در ادامه مریم رجوی وارد بحث شد و با نشان دادن نقشه گفت “آنچه مسعود می گوید بسیار واقعی است و من آنقدر به آن ایمان دارم که می خواهم در جلوی ستون باشم تا به تهران برسیم.” بلافاصله بعد از صحبت های مریم رجوی تعدادی چاپلوس که معمولاً در نشست ها صحبت می کردند پشت میکروفون رفته و شروع به اعتراض کردند. حرف شان این بود بخاطر تهدید جنگ رجوی و مریم باید از عراق خارج شوند. در مقابل مریم رجوی بر حضور خودش در پیشاپیش ستون مجاهدین که قرار است به سمت ایران برود و تهران را فتح کند! تاکید می کرد و از دقیق بودن طرح مسعود و ایمانش به آن می گفت! اصرار او باعث شد تا تعداد دیگری پشت میکروفون رفته و درخواست کنند که او و رجوی از عراق خارج شوند. این اصرارها و انکارها زمان زیادی گرفت و مریم رجوی وانمود می کرد که بر ماندن در عراق تاکید دارد. در نهایت رجوی وارد شد و در جواب کسانی که می گفتند او و مریم باید زودتر از عراق خارج شوند گفت:”چکار می شود کرد، مریم اصرار دارد که حتماً در عملیات سرنگونی حضور داشته باشد و هرچه می گویم به فرانسه برود قبول نمی کند”.

بعدها مشخص شد که حرف های رجوی و مریم تماماً دروغ و یک سناریوی از پیش طراحی شده بود. آنها طرح فرار از عراق به همراه تعدادی از مسئولین بالای مجاهدین را از قبل چیده بودند و به عمد داشتند این بحث ها را در نشست عنوان می کردند که بعدها وقتی نیروها از فرار آنها مطلع شدند، بگویند که خودتان گفته بودید ما برویم!

مریم رجوی نه تنها قبل از شروع جنگ از عراق فرار کرد و نیروها را تنها گذاشت، بلکه تا زمان دستگیریش در فرانسه که حضورش در آنجا مشخص شد، به نیروهای سازمان گفته نشده بود که او از عراق خارج شده است. خود رجوی هم که دیگر بعد از آن نشست نه دیده شد و نه پیام تصویری داد و مشخص بود که قبل از حمله آمریکا او هم فرار کرده است.

ایرج صالحی