سوگ خاموش مردانی که پدر نشدند

روز مرد و روز پدر، برای بسیاری روز افتخار است؛ روزی برای بوسیدن دست پدر، برای شنیدن صدای کودکانه‌ای که می‌گوید «بابا»، برای مردانی که ستون خانه‌اند و معناشان را در خانواده پیدا کرده‌اند. اما برای مردانی که سال‌هاست در اسارت سازمان تروریستی مجاهدین خلق به‌سر می‌برند، این روزها نه مناسبت‌اند و نه یادبود؛ این […]

روز مرد و روز پدر، برای بسیاری روز افتخار است؛ روزی برای بوسیدن دست پدر، برای شنیدن صدای کودکانه‌ای که می‌گوید «بابا»، برای مردانی که ستون خانه‌اند و معناشان را در خانواده پیدا کرده‌اند.

اما برای مردانی که سال‌هاست در اسارت سازمان تروریستی مجاهدین خلق به‌سر می‌برند، این روزها نه مناسبت‌اند و نه یادبود؛ این روزها یادآور فقدان‌اند، سوگ‌اند، و زخم‌هایی که هر سال تازه می‌شوند.

آن‌ها می‌توانستند امروز پدر باشند. می‌توانستند کنار سفره‌ای ساده بنشینند، خستگی کار را با خنده فرزند فراموش کنند، نگران آینده بچه‌هایشان باشند، و معنای واقعی مرد بودن را زندگی کنند. اما سرنوشتشان در تشکیلات ضد خانواده و مخوف رجوی به شکلی دیگر رقم خورد؛ جایی که خانواده دشمن است، عاطفه ضعف تلقی می‌شود و پدر شدن، گناه ایدئولوژیک.

در این تشکیلات، مردان را از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی‌شان محروم کردند. ازدواج ممنوع شد، عشق سرکوب شد، و رابطه با خانواده به “خیانت” تعبیر گردید. به‌جای ساختن زندگی، آن‌ها را وادار کردند گذشته خود را انکار کنند و آینده‌ای نداشته باشند. نتیجه، عقیم‌سازی ذهنی بود؛ ذهنی که اجازه فکر مستقل ندارد و احساسی که باید دفن شود.

سال‌ها گذشت. روزها شبیه هم شدند. کمپ‌ها عوض شدند، اما اسارت نه. جسم‌ها فرسوده شد، استخوان‌ها درد گرفت، موها سفید شد، اما هیچ کودکی نبود که این مردان پیر را «بابای من» صدا بزند. هیچ دستی نبود که به احترام روز پدر فشرده شود. هیچ عکسی روی دیوار نبود که معنای خانواده را یادآوری کند.

دردناک‌تر از همه این است که این مردان زنده‌اند، اما از زندگی حذف شده‌اند.

آن‌ها نه مردان شکست‌خورده، بلکه قربانیان یک تروریسم خاموش هستند؛ تروریسمی که به‌جای گلوله، با شست‌وشوی مغزی می‌کشد، با انزوا نابود می‌کند و با بریدن انسان از خانواده، هویت او را می‌سوزاند.

روز مرد و روز پدر که می‌رسد، در سکوت اردوگاه‌ها و تشکیلات بسته، حسرت مثل باری سنگین روی سینه‌شان می‌نشیند. حسرت فرزندی که هرگز متولد نشد. حسرت واژه‌ای که هیچ‌وقت شنیده نشد: «بابا». حسرت شبی که هیچ‌گاه با قصه‌گویی برای کودکشان به پایان نرسید.

تشکیلات رجوی مردان را از مرد بودن تهی کرد.

آن‌ها را از نقش پدر، همسر، پشتیبان و تکیه‌گاه بودن جدا کرد و به ابزارهایی بی‌روح در یک ساختار بسته تبدیل نمود. مردانی که امروز می‌توانستند شمع خانه‌ای باشند، سال‌هاست در تاریکی نگه داشته شده‌اند.

روز مرد و روز پدر، برای این اسیران، روز جشن نیست؛ روز سوگواری برای زندگی‌ای است که از آن‌ها دزدیده شد.

سالاری