سه شنبه, ۹ دی , ۱۴۰۴
نامه مادری نگران به فرزند اسیرش 10 تیر 1386

نامه مادری نگران به فرزند اسیرش

تو را از جواب نامه ای که برای من میفرستی بشنوم و بدانم که فرزند دلبندم درحیات میباشد. چون من که هیچج خبری از تو ندارم و از تو خواهش میکنم خبر سلامتی خودت را به من بدهی. اگر میتوانی یک عکس هم برای من بفرست تا با دیدن عکست حداقل مقداری از دوری تو برای من سهل و آسان شود.

معصومه جان خیلی دلم برایت تنگ شده است 23 خرداد 1386

معصومه جان خیلی دلم برایت تنگ شده است

سردمداران فرقه تروریستی به اصطلاح مجاهدین تا چه حد به مفهوم آزادی و انتخاب آزادانه انسان پایبندند؟ اگر آنان در عصر تحولات دموکراتیک و انفجار اطلاعات به حقوق بشر معتقدند، چرا علیرغم خواست، اراده و تمایل خانم ها انیس و مونس خواهران خانم معصومه اولادی (فرد مستقر در قرارگاه اشرف) که در نامه خویش در فروردین ماه سالجاری(درج شده در سایت انجمن نجات) از خواهرشان خواسته بودند تا با آنها تماس تلفنی بگیرد

حمیدجان حالت چطور است. 16 خرداد 1386

حمیدجان حالت چطور است.

با عرض سلام خدمت برادر عزیزتر از جانم. حمیدجان حالت چطور است. الان چندین سال است که ما خبری از عزیزمان نداریم و همیشه انتظار می کشیم که هرچه زودتر تو را ببینیم. حمید جان اگر از حال خانواده، پدر و مادر، خواهران و برادرانت خواسته باشی، همگی خوب هستند و برای تو سلام گرم و فراوان می رسانند. حمید جان از پدر و مادر برایت بگویم. پدر بر اثر ناراحتی قندی فلج شده و چشم به راه توست و دوست دارد هرچه زودتر تو را ببیند

اینجا درختها کاملاً سرسبز شده اند 12 خرداد 1386

اینجا درختها کاملاً سرسبز شده اند

اینجا اگر یادت باشد اریبهشت ماه خیلی قشنگ تر از همه سال است درختها کاملاً سرسبز شده اند و محصولات باغها سبز شده و خیلی دیدنی است. همه خانواده خیلی خیلی به تو سلام میرسانند و منتظرت هستند. بابا وصیت نامه اش را تنظیم کرده و قسمتی از زمینهایش را به نام تو کرده تا هر وقت آمدی آنجا خانه بسازی. مامان همه جا نذر کرده که دوباره تو را ببیند از آقا میر محمد و چنگ مزار گرفته تا مشهد و کربلا که خودت نزدیک آنجایی.

به عشق دیدارت زنده ام 09 خرداد 1386

به عشق دیدارت زنده ام

امیدوارم که سالم و سرزنده باشی. پسر عزیزم سالها از رفتنت میگذرد،من و مادرت و خواهران و برادرانت هنوز چشم انتظار دیدن و بودنت در کنارمان هستیم، چشم به راهت که بیایی و این چشم های به راه مانده را روشن کنی، نوری که از چشمان من و مادرت رفته را بازگردانی

زود ای بابا سوی ایران بیا… 09 خرداد 1386

زود ای بابا سوی ایران بیا…

تو از آن روزی که بنمودی فرار حال ما را کرده ای بسیار زار ما در ایران از غم هجران تو از فراق آن دل لرزان تو روز و شب با غصه گشتیم همنشین چشم ما هر روز میباشد نمین تو چرا رفتی به سوی دشمنان روی صحبت با تو باشد ای جوان

وقت است که بیدار شوی تا همره ما یار شوی 08 خرداد 1386

وقت است که بیدار شوی تا همره ما یار شوی

در ایران اصلاً کسی سازمان را نمیشناسد انها هم که میشناسند از آن به بدی و خیانتکاری و ستون پنجم دشمن یاد میکنند بله زمانی که ما در آنجا بودیم فکر میکردیم ما رزمندگانی مقدس هستیم که چشم امید مردم به ماست و منتظر ما هستند و آرزوی ما را دارند. اما همه اینها پوچ بود واقعیت ها چیز دیگری را میگویند که نتیجه عملکرد رهبری فاسد و خیانتکاری است که ما را به بیراهه کشاند و البته که خدا پاسخ تمام خیانتهای او را بدون جواب نخواهد گذاشت.

خواهشمندیم که چشمانت را به روی حقایق بازکنی 30 اردیبهشت 1386

خواهشمندیم که چشمانت را به روی حقایق بازکنی

با عرض سلام و آرزوی توفیق و سربلندی خدمت برادر عزیز و بزرگوارم اکبر جان امیدوارم در هر جا و مکانی که هستی سالم و سلامت باشی و عید نوروز و فرارسیدن سال جدید را هم از طرف پدر و مادر و خودم (قاسم)، زیبا، زهرا، جعفر، مهدی، حجت و میلاد برایت تبریک عرض مینمایم و همه، به یمن این سال جدید آرزومندیم که هر چه زودتر جدایی ها و دوری از تو به اتمام رسیده و امسال سال وصل و برگشتن تو نزد خانواده ات باشد.

اصلاً نباید نگران هیچ چیزی باشی. گذشته ها گذشت. 27 اردیبهشت 1386

اصلاً نباید نگران هیچ چیزی باشی. گذشته ها گذشت.

فقط مختصراً بگویم همه اهل خانواده در سلامت کامل بسر میبرند و از هرنظر همگی شرایط بسیار خوب و ایده آلی دارند. هیچ ناراحتی در زندگی حس نمیکنند. الّا دوری تو و انتظار دیدار تو که دقیقاً بستگی به تصمیم خودت دارد. یعنی اگر هر زمان تصمیم گرفتی به آغوش گرم خانواده ات برگردی همگی به گرمی از تو استقبال میکنند. و اصلاً نباید نگران هیچ چیزی باشی. گذشته ها گذشت.

به بازگشت بیندیش 26 اردیبهشت 1386

به بازگشت بیندیش

نمی دانم از چه بگویم. مدتهاست که با تو حرف نزده ام. مدتهاست که هزاران حرف با تو دارم و هر روز با خود می گویم هر گاه آمدی و بوسه زدی بر این خاک به تو خواهم گفت که در نبودت بر ما چه گذشت. به تو می گویم که غم دوریت بر ما چه کرد. در این سالها و خبرهایی که از زندگی فلاکت بارت می رسید چگونه کمرمان را شکست.

حقیقت درباره رفتار غیر انسانی رهبران فرقه تروریستی رجوی 13 اردیبهشت 1386

حقیقت درباره رفتار غیر انسانی رهبران فرقه تروریستی رجوی

نامه خانم یوسف زاده به پسرش آقای یعقوب یوسف زاده فرد مستقر در قرارگاه اشرف و حکایت آنچه که بر سر وی در مدت بیست سال به علت نداشتن کوچکترین خبری یا تماسی از فرزندش به علت اعمال محدودیت های فرقه رجوی، گذشته است، حاکی از نهایت سنگدلی و بیرحمی رهبران فرقه مذکور می باشد.

فروریختن حصار سنگین تنگ و تاریک فرقه رجوی 13 اردیبهشت 1386

فروریختن حصار سنگین تنگ و تاریک فرقه رجوی

خانم ها انیس و مونس اولادی فرد در نامه خویش خطاب به خواهرشان خانم معصومه اولادی فرد مستقر در قرارگاه اشرف که چند سال پیش در سنین نوجوانی با شیوه و ترفندهای خاص دارو دسته رجوی اغفال شده و به قرارگاه اشرف در خاک عراق انتقال داده شده است، ضمن ابرازتنفر از آدم ربائی مشمئز کننده فرقه منحط رجوی، از خانم معصومه می خواهند تا شجاعانه و با شهامت از فرقه جدا شده و به آغوش خانواده باز گردد

blank
blank
blank