یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
به خاطر آرامش پدر یک تماس بگیر 25 مهر 1398

به خاطر آرامش پدر یک تماس بگیر

دلنوشته خانم اعظم قهرمانی به برادرش حسین قهرمانی در اسارتگاه آلبانی حسین جان سلام امیدوارم درهر شرایطی که هستی شاد و سلامت باشی. خواهرت اعظم هستم. مرا به خاطر داری؟ خاطره ای برایت تعریف می کنم که بیشتر درذهنت تداعی بشوم. حسین جان یادت هست مهمان داشتیم من و داداشی شیطونی می کردیم. شما آمدی […]

نامه خانم مدینه کریمی به برادرش محمد کریمی ساکن در آلبانی 23 مهر 1398

نامه خانم مدینه کریمی به برادرش محمد کریمی ساکن در آلبانی

تقدیم به محمد کریمی برادر دور از وطنم محمد جان سلام ما را بعد از سالهای طولانی و از فرسنگها راه دور پذیرا باش. محمد جان کل خانواده وبویژه مادر بیمارمان با دلتنگی ونگرانی شدید چشم انتظارتماسی ازتو هستیم.سالهاست به جز اینکه می دانیم در آلبانی هستی خبری از وضعیت تو نداریم. امیدوارم که دلتنگی […]

برای برادری که هرگز ندیدمش 23 مهر 1398

برای برادری که هرگز ندیدمش

نامه حسن زارع زاده بغداد آبادی به برادرش برادر عزیزم! محمد جان سلام برادر عزیز و یار سفر کرده من، برای تو می نویسم، برای تو که هرگز ندیدمت! امیدوارم حالت خوب باشد. دوریت برایم طاقت فرسا و سنگین است. نه تنها برای من بلکه برای مادر پیر و فرتوتی که حالا بیشتر از همیشه […]

روزشماری می کنم تا با من تماس بگیری 14 مهر 1398

روزشماری می کنم تا با من تماس بگیری

نامه آقای حسین مملوکی به برادرش جعفر مملوکی اسیر در فرقه رجوی جعفر جان سلام! خیلی وقت است خبری از شما ندارم با خودم روز شماری می کنم که شاید تماسی با من بگیری و از احوالت با خبر شوم. گاه گاهی من برای شما نامه ارسال می کنم که شاید جواب مرا بدهی و […]

بوی مهر مادری 06 مهر 1398

بوی مهر مادری

نامه مرضیه بقایی، به برادرش محمدبقایی برادر عزیزم سلام بازهم بوی مهر آمد، اما نه آن بوی مهر مدرسه، صحبت از بوی مهر مادری است، مادری که به دنبال نشانه ای از دلبندش می گردد. محمد بقایی، برادر خوبم سالهاست که چشم انتظار دیدنت هستیم و به دنبال نشانه ای ازتو می گردیم. در اواسط […]

آنقدر برایت می نویسم تا نقشه های شوم شان نقش بر آب شود 03 مهر 1398

آنقدر برایت می نویسم تا نقشه های شوم شان نقش بر آب شود

پیام به علی قلیزاده عضو اسیر رجوی سلام علی جان خوبی برادر؟ امیدوارم هرکجاهستی تنت سلامت باشد. ما همه خوبیم خداروشکر. حتما باخودت میگی چه عجب خواهر کوچولوی من یادی از من کرده است. حق داری غیبت داشتم به بزرگی خودت ببخش. اما این غیبت من دلیل فراموش کردن داداش خوبم نبوده. از برادرم بابت […]

نامه محمد سلامی به برادرش رضا، اسیر در فرقه رجوی 30 شهریور 1398

نامه محمد سلامی به برادرش رضا، اسیر در فرقه رجوی

رضا جان سلام امیدوارم احوال شما خوب باشد. قبلا چند تا نامه برای شما ارسال کردم ولی متاسفانه شما جوابی به من ندادی حتی یک تماس هم با من نگرفتی! الان که در کشور آلبانی هستی یک کشور اروپایی تماس گرفتن برای شما کاری ندارد! چرا به شما اجازه نمی دهند با خانواده خود تماسی […]

نامه آقای محمود حسینی به برادرش خلیل حسینی 28 شهریور 1398

نامه آقای محمود حسینی به برادرش خلیل حسینی

اسیر در فرقه رجوی خلیل جان سلام! امیدوارم حال شما خوب باشد چندین سال است خبری از شما ندارم و تا به حال چند نامه برای شما ارسال کردم ولی متاسفانه تا به حال جواب نامه های مرا نداده ای. من و خانواده نگران شما هستیم همه ما دلمان برای شما تنگ شده این همه […]

دلنوشته ای برای ولیرضا اکبری کهنه سری 26 شهریور 1398

دلنوشته ای برای ولیرضا اکبری کهنه سری

با تصمیم قاطع وبا یک” نه” بزرگ به رجویها به نزد ما برگرد برادر عزیز و گرامیم ولیرضا سلام امیدوارم که سلامت وسرحال بوده باشید وبیشتردرخصوص حال وآینده ات تامل کنید وتصمیم به رهایی خودت ازیک تشکیلات مخرب بی دنباله داشته باشید وبه وطن وجمع بزرگ خانواده ات برگردی. ما نیزخوبیم وخشنود به اعتبارمحقق شدن […]

مجاهدین، حسین ۱۹ ساله من را به اسارت بردند 17 شهریور 1398

مجاهدین، حسین ۱۹ ساله من را به اسارت بردند

قسمتی از مصاحبه با خانم رقیه علی آبادی مادر آقای حسین شجاعی علی آبادی (محل تولد: شهر قزوین – اسیر در فرقه رجوی) پسرم 19 ساله و سرباز بود و یک سال خدمت کرده بود. مجاهدین خلق به مقر آن ها حمله می کنند و آن ها را به اسارت می برند. همشهری ما سرباز […]

رضا جان،همیشه به فکرت هستم 13 شهریور 1398

رضا جان،همیشه به فکرت هستم

نامه آقای مرتضی بلالی به برادرش رضا بلالی اسیر در فرقه رجوی سلام! امیدوارم حالت خوب باشد من قبلا هم نامه برای شما ارسال کردم. هدف من از نوشتن نامه برای شما بعد از چندین سال دوری می خواستم احوال شما را جویا باشم. نمی دانم چرا جواب مرا نمی دهی ناسلامتی من برادر شما […]

داریوش جان تا توان دارم برای آزادیت تلاش می کنم 20 مرداد 1398

داریوش جان تا توان دارم برای آزادیت تلاش می کنم

نامه آقای عزیز ا… رستمی به برادرش داریوش رستمی اسیر در فرقه رجوی داریوش جان سلام! امیدوارم حالت خوب باشد. چندین سال است از شما بی خبرم. تا به حال نه تماسی با من گرفته ای و نه نامه ای برای من ارسال کرده ای که از احوال شما با خبر شوم. معلوم است شما […]

blank
blank
blank