قصه تلخ خانواده ها و فرقه ویرانگر رجوی – قسمت دوم
مادران مقابل اشرف؛ اینها مثل اینکه گرما و سرما سرشان نمیشود، تابستان گرم و طولانی را پشت سر گذاشتند و حالا به استقبال زمستان سرد و خشک بیابانی عراق میروند، آیا واقعا رجوی می فهمد که آنها چه میخواهند و انگیزه شان چیست؟ نه! او تنها میفهمد که خودش چه میخواهد و حاضر است همه را قربانی خواسته های کودکانه خود کند. گو اینکه مادری میگفت:”شک دارم خودش هم بداند که چه میخواهد”.
خانواده های لرستانی بر آنند تا رهایی فرزندان خود لحظه ای از پای ننشینند
رجوی گوش کن! طنین صدای خانواده ها را، که با سیم خاردار فرزندانشان را از آنان جدا کرده ای، دیری نمیپاید که این فرزندان به آغوش خانواده هایشان باز خواهند گشت، روزها و هفته هاست که خانواده های لرستانی هر روز راسختر از روز قبل به مصاف با زندانبانان و فرمانروایان این قلعه مخوف میروند و بر آنند تا رهایی فرزندان خود لحظه ای از پای ننشینند.
گزارشی از سفر خانواده های گلستانی به درب اشرف
خانواده های استان گلستان که برای دومین بار پیاپی راهی جلوی درب قرارگاه اشرف می شدند مشتاق تر از قبل در پشت میکروفون حاضر می شدند و نسبت به فرزندان خود سخنانی را ایراد می کردند که دل تمامی کسانی را که در آن محوطه بودند به درد می آورد ولی سران از خدا بی خبر فرقه که فقط از طریق شستشوی مغزی که در هیچ جای دنیا سابقه ندارد فرزندان خانواده ها را از آنها دور نگه می داشتند و در برابر سخنانی که از ته دل پدران و مادران بر می آمد این ظالمان فرقه بودند که بلندگوهای خود را که حاوی فحاشی و سخنانی رکیک که شایسته خودشان می باشد را از بلندگوهای خود پخش می کردند.
سیم های خاردار و درب های آهنین اسارتگاه اشرف
براستی پاشنه ی آشیل دارودسته ی رجوی در تاکید خانواده ها بر خواسته های قانونی و مشروع و از طرق مسالمت آمیز است. نامه ی آقای محمد نژاد که حکایت تلخ و گزنده ای ست از رویارویی بیمارگونه سران مجاهدین با خانواده های چشم انتظار و خواهان ملاقات با عزیزانشان در اشرف، در واقع حاکی از ذهن بیمار سران مجاهدین و حماقت رهبر عقیدتی مجاهدین است.
قصه تلخ خانواده ها و فرقه ویرانگر رجوی – قسمت اول
مادران البته راهی جز دست دعا به درگاه خدا بلند کردن و نماز و نیایش به جا آوردن ندارند. آنان نجات فرزندانشان را صرفا از خدا طلب میکنند. نه دولت ایران، نه دولت عراق، نه نیروهای آمریکائی، نه سازمان های بین المللی، و نه هیچکس دیگر نمیتواند یا نمیخواد کاری انجام دهد. براستی چرا این موضوع اینقدر غامض شده است و سازمان مجاهدین خلق منافع چه کسانی را تأمین میکند و چه دست هائی از آن حمایت می نماید؟
خانواده، کابوس رجوی
یکی از خانواده ها پشت میکروفن قرارمیگیرد وبا صدای بلند فریاد میزند:”آیا درخواست ملاقات حضوری با عزیزانمان مزدوری است؟ تا کی میخواهید فریب دروغهای رجوی را خورده و طوطی وار حرفهای او را تکرار کنید؟ ما خانواده اعضا هستیم. رجوی برای فریب شما به ما این مارک را میزند. آیا پدران و مادران پیر مزدورهستند؟ مگر نه اینکه بقول خودش ما مزدور هستیم پس چرا اینقدر روی صدای ما پارازیت پخش میکنند؟
استقامت خانواده ها؛ طناب دار رجوی پلید
رجوی پلید بعد از استقرار خانواده ها در مقابل درب اشرف در سال گذشته، سعی کرد اعضای ناآگاه خود را در مقابل خانواده ها قرار دهد و به همین خاطر در تمام نشست ها این گونه وانمود می کند که انگار خانواده ها مشتی مزدور و… هستند و حالا که دشمن با پای خود به این جا آمده، باید با او مقابله کرد. اگر این حرف درست باشد پس چرا ترس از این دارید که مبادا کسی به دیوارهای چند لایه سیم خاردار نزدیک شود و یا کسی با خانواده ها صحبت کند.
پایداری خانواده ها، آزادی اسیران اشرف را نزدیک تر می کند
عزم جزم این خانواده ها و پایداری شان و آگاهی آنان از این امر که فرزندان و عزیزان شان ناچار و تحت فشار های فیزیکی یا روانی مجبور به شرکت در شوی تلویزیونی شده اند، آنان را به پایداری با شکوهی رهنمون شد. پایداری که همچون طناب مرگ بر گردن تشکیلات فرتوت و قرون وسطایی فرقه رجوی ستم گر افتاده
پیام صوتی آقای مهدی خوشحال به خانواده های قربانیان اسیر در قلعه اشرف
… فرزندان تان در اصل امانتی از جانب پروردگارتان نزد شما بودند، حالا اسیرند. آزادی آنان را از خدا بخواهید، این آرزویتان حتماً مستجاب خواهد شد، چرا این که آزادی بزرگترین نعمتی است که خداوند به بشر زمینی اهداء کرده است. مجدداً عرض می کنم، باور کنید بیشتر از شما فرزندان تان تشنه دیدار خانواده و آزادی اند. ولی چون رهبران سازمان آنان را با سراب و عطش عادت داده اند و هر آن چه مایه و بقاء هستی است از آنان دریغ کرده و آنان را ترسانده اند، فرزندان تان هنوز به این امر مهم باور ندارند که چشمه برای سیراب شدن و آزادی برای حیات در یک قدمی آنان است…
خانواده های اسیران اشرف در نهمین ماه تحصن
حدود اواخر بهمن ماه یا اوایل اسفند ماه سال گذشته تعدادی از خانواده های دردمند و رنج کشیده اعضای فرقه مخرب رجوی همچون روال چندین ساله اخیر به درب پادگان اشرف مراجعه کرده و خواهان دیدار با عزیزان خود شدند. برخورد زشت مسئولین فرقه و اقدام به ضرب و شتم خانواده ها، آنان را نسبت به سرنوشت عزیزان خود فوق العاده نگران کرد و تعدادی تصمیم گرفتند در برابر دروازه پادگان مزبور دست به تحصن بزنند
نامه خانواده ها به نخست وزیر کشور عراق
جناب نخست وزیر، ما خانواده ها از شما که مشکلات زیادی در اداره کشورتان بر دوش می کشید و تحمل می کنید تشکر و قدردانی می کنیم و از تمامی جوامع حقوق بشری که ادعای مبارزه با تروریست را می کنند می خواهیم تا شما را در راه مبارزه با تروریست رجوی و دستگیری و اخراج سران این فرقه از کشورتان حمایت نمایند و از مجامع بین المللی می خواهیم آنگونه که ادعا می کنند به حمایت این خانواده های آسیب دیده از تروریسم رجوی و سران جنایتکار آن در آمده
مادر اسماعیل ونک: درد خودم را به چه کسی بگویم!
هر چه فریاد زدم حنجره خودم را پاره کردم که من بعد از چندین سال می خواهم فرزندم را ملاقات کنم کسی جواب مرا نمی داد. آیا سران سازمان خودشان را جزء انسان می شمارند؟ چگونه اینها دم از آزادی و دفاع از حقوق بشر می زنند؟ به چه کسی درد خودم را بگویم؟ به حقوق بشر، به صلیب سرخ و یا سازمان ملل؟