جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
به دنبال سراب، خاطرات احسان بیدی ـ قسمت دوم 13 تیر 1394

به دنبال سراب، خاطرات احسان بیدی ـ قسمت دوم

بعد از یک چرخ به اطراف و یک کافه خوردن در یکی از خیابان های استانبول، محسن به من گفت که از این به بعد اسم من بابک کوروش میباشد و می رویم به یک خانه تیمی و کسی نباید تورا بشناسد این برای من قابل درک بود چون به گفته محسن دراین خانه نفرات مختلفی هستند که میخواهند بروند عراق و وضعیت انها مشخص نیست.

خاطرات احسان بیدی ـ قسمت اول 10 خرداد 1394

خاطرات احسان بیدی ـ قسمت اول

اگر چه هنوز در ذهنم سوالاتی بود که هنوز پاسخ نگرفته بودم و همواره با خودم درجنگ بودم. تا اینکه بعد از مدتی رابط سازمان امد و دوباره ارتباطم شکل گرفت ولی وقتی با افراد سازمان چهره به چهره می شدم و به چشم های آنها نگاه میکردم، عدم صداقت می دیدم. دلم قرص نبود که بروم و میگفتم احسان اینها همه اش دروغ است ولی باز میگفتم اگر یک لحظه درست باشه چی؟

پاسخ آقای احسان بیدی از نجات یافتگان فرقه رجوی به اطلاعیه وحشت آلود باند مجاهدین 18 آذر 1392

پاسخ آقای احسان بیدی از نجات یافتگان فرقه رجوی به اطلاعیه وحشت آلود باند مجاهدین

جهت اطلاع خوانندگان رجوی و فرقه اش خیلی تلاش کرد که من به آلبانی نرسم ولی برخلاف کارشکنیهایی که با خرج پولهای هنگفت کرد من به آلبانی رسیدم و به دوستان هم محفلی ام که در آلبانی از سازمان جداشده اند وصل شدم و جاتون خالی دلی از عزا در آوردیم چیزی که اصلا وی یعنی رجوی نمیخواست و این اطلاعیه تنها و تنها برای ممانعت از رابطه این دوستان با من است از جزئیات بگذریم چون همگی آنها با فاکت و مورد به پلیس آلبانی و نمایندگان کمیساریا گزارش شده

blank
blank
blank