نامه خانواده جلیلیان به فرزند اسیرشان در فرقه رجوی
پس عاجزانه از تو می خواهم که راه رفته را برگردی و این آخر عمری مرا از درد و رنج این حسرت و بیخبری برهانی. فرزندم با تمام وجود دوستت دارم و مشتاقانه چشم به راه بازگشتت هستم. تو را به خدا می سپارم و هر لحظه آزادی و رهاییت را از خداوند رحمان عاجزانه طلب می کنم. قربان تو مادرت
نامه کاظم شهیدی به برادرش لفته اسیر در فرقه رجوی
برادرجان باور کن دراین سالیان هروقت اتفاقی درکشور بحران زده ی عراق افتاده ما با دلشوره شب را به صبح رساندیم بخصوص این روزها که اوضاع عراق با حملات گروه کثیف داعش بحرانی ترشده، نگرانی ما هم ازبابت سرنوشت وسلامتی تو بیشتر شده. که نمی دانم چگونه مسئولین سازمان وشخص رجوی می خواهد جواب این همه نگرانی های مارا بدهند!!.لفته جان هنوز نگذاشتیم مادرمتوجه اوضاع بد عراق شود وگرنه نمی توانستیم یک لحظه هم اورا آرام کنیم.
جبارجان، دلت برای ماسوله تنگ نشده!؟
جبارجان. آن روزگاران که درزندان اشرف بودید شاید برایمان پذیرفتنی بود که به دلایل گستره سیطره اوباشان رجوی امکان فرارنداشتی. قربونت برم الان که باهمت خانواده ها وفشاری که رجوی را واداربه عقب نشینی کرد توانستی به لیبرتی بروی و خیلی راحت میتوانی ازآنجا فرارکنی چونکه امثال توچنین کردند وهمین هفته پیش رضا رجب زاده که مدتی پیشترفرارکرده بود به ایران ونزد خانواده اش بازگشت وخانواده اش را خیلی خوشحال کرد یعنی تونمی خواهی پدرومادرپیرت را ببینی
نامه خانم شهلا کله جوی به پدر اسیرش در فرقه رجوی
پدر، نمی دانم الان درچه وضعیتی بسر می بری اما می دانم پیر وخسته هستی و بیشتر از هر زمان دیگر به مراقبت احتیاج داری. باورکن وقتی این روزها هربار خبرفوت یکی ازشما را براثر بیماری می شنوم من وبقیه خانواده خیلی نگران سلامتی تو می شویم ومی دانیم که اگر خدای ناکرده بیمار شوی کسی نیست که ازتو مراقبت کند چه کسی دست نوازش برسرت بکشد و تو را تیمار کند؟
چرا رهبری مجاهدین از تماس و ملاقات خانواده ها با ساکنین لیبرتی ترس و واهمه شدید دارند؟
باید به مسئولین مجاهدین گوشزد کنم بیش از ۲۵ سال است که پدر و مادر چشم انتظار، پیر و بیمارم و نیز خواهران و برادران مظفر برای یک تماس تلفنی و شنیدن صدای وی لحظه شماری می کنند و انصاف نیست شما رهبران مجاهدین به تقاضای ما و سایر خانواده هایی همچون ما که سالهای طولانی است در انتظار تماس و ملاقات با عزیزانشان در قرارگاه اشرف بوده و حال در کمپ لیبرتی هستند
نامه ای به برادرم سعید عبدی
هر چه فکرش را می کنم که به چه دلیل در فرقه ماندگار شدی عقلم به جایی قد نمی دهد دخترت مستمر سراغ تو را می گیرد جوابی نداریم به آن بدهیم تنها جوابی که به آن می دهیم نگران پدرت نباش بر می گردد در نبود تو تمام خانواده به لحاظ روحی شکسته شده اند. لعنت خدا بر سران فرقه رجوی که تو را به اسارت گرفته اند
نامه ای از شکوفه فروزنده به برادرش شهاب، اسیر در فرقه رجوی
عزیز دلم مطمئنم که موهای تو هم کم وبیش سپید شده موهایی که با رنج دوری از خانواده و وطنت سفید کردی. ما از درد فراغ تو موهایمان را سفید کردیم شهاب جان تو که شجاع تر از تک تک مابودی شجاعتت را اینجا لازم داریم تو دل بزرگ و مردانه ای داری با آن دل دریایی ات باز هم دل مارا شاد کن.اگر زیاد صحبت می کنم دلیلش این است که هفده سال است با برادرم خلوت نکردم و خیلی دلتنگم.
جوابیه خانم حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در فرقه رجوی
من هم به شما می گویم دست شما درد نکند من یک مادرم، از آن ملاقات با شما چند سال می گذرد من هم دلم می خواهد دخترم را باز در بغل بگیرم سعی و تلاش خودم را کردم سختی سفر به عراق را تحمل کردم فقط برای اینکه شما را یک بار دیگر ملاقات کنم متاسفانه به جای اینکه از من استقبال شود فحش های رکیک تحویل من دادند چه انتظاری از من داشتی انتظار داشتی که به تنهایی سفر کنم دولت عراق ویزای انفرادی نمی دهد
برادرم! چه روزهای پر اضطراب و پر التهابی را در بیخبری از تو گذراندهایم
رهبران سازمان و اعضای رده بالای آن که در پناه گاههای امن آرمیده اند؛ توجهی به وضعیت و امنیت شما ندارند. در واقع آنها تمایلی ندارند تا برای انتقال شما بهصورت فردی به کشورهای ثالث همکاری و شرایط را فراهم کنند. چراکه میداند بدین ترتیب ساختاری که قبلاً در اشرف و اکنون در لیبرتی بر شما حاکم کردهاند از هم فرومیپاشد.
نامه صمد رجبی شهرستانی به برادرش
برادرم مجید عزیزم صحبت های زیادی با شما دارم ولی طولانی می شود امیدوارم یه خورده فکرت را به کار بیندازی و تصمیم قاطع بگیری. همان طوری که شنیدم الان که اردوگاه شما تغییر کرده و از زندان اولی و خطرناک یعنی (اشرف) بیرون آمدید راحت تر می توانید خود را به سربازان عراقی برسانید و از آنجا خلاصی یابید. می دانم شما را می ترسانند از اینکه اگر بیاید شما آزار و اذیت می کنند، ولی من به عنوان برادرت به شما اعلام می کنم از این خبرها نیست خیلی ها از اشرف فرار کردند
نامه مادری دردمند به پسرش اسکندر ارجمند
خوب میدانم که دوری از خانواده ات چقدر برایت سخت و طاقت فرساست ؛ خوب میدانم که با خواندن این نامه اکنون تو را دلتنگ تر از قبل می کنم اما اگر نگران حال مادر پیرت هستی باید بگویم که چند وقتی است بیمارم. بیماری که علتش دوری از تو است. قلبی که حال به درد آمده بخاطر ندیدن روی ماه توست. سال هایی که گذشت و تو در کنار ما نبودی اتفاقات خوشایندی در زندگی ما افتاد.
نامه ای به محسن معصومی اسیر در فرقه رجوی
چندین سال است که از شما خبری ندارم و خیلی دلم برای شما تنگ شده طی این چند سال از شما شماره تلفن و صندوق پستی نداشتم که با شما تماس تلفنی و یا نامه ای برای شما ارسال کنم اوضاع شما را از انجمن نجات و نشریه مربوط به آن را دنبال می کنم معلوم می شود که اوضاع وخیمی داری هر چه فکرش را می کنم عقلم به جایی نمی رسد که برای چه هدفی خودت را به این روز انداختی