تو در آن شهر و در آن جمع غریبی

سلام بر معصومه معصوم…
سلامی از طرف مادر چشم انتظار و خواهران و برادرانت و سلامی اختصاصی از طرف خودم حال که مشغول نوشتن این نامه هستم چشمانم پر از اشک و بغض عجیبی که نشانه دلتنگی فراوان است راه گلویم را سد نموده، معصومه جان من می دانم آنجا جای تو نیست تو در آن شهر و در آن جمع غریبی! نمیدانم به کدامین گناه باعث شد که تو درآنجا اسیر و گرفتار شوی. در دلنوشته های قبلی عکس خود وفرزندانم را برایت فرستادم امیدوارم آنها را خوانده ودیده باشید میخواستم بگویم همه ما تشکیل خانواده داده ایم وصاحب کار وزندگی وفرزند هستیم ودر کمال آرامش وامنیت زندگی میکنیم.


معصومه جان گاهی اوقات با خودم فکر می کنم که چرا تو بهترین سالهای عمرت را گوش به فرمان گروه و فرقه ای شده ای که آنها جز اسارت وبردگی وتباهی عمرت تا کنون ثمری برای تو نداشته اند. خواهر عزیزم یاد آوری میکنم با توجه به تغییر وتحولات کنونی در آلبانی دیدی که سرانتان تحمل وظرفیت این را نداشتن که شما در فضای آزاد زندگی کنید هرچند آنجا هم شدیدا ٌ تحت نظر بودید با این حال بازآنها احساس خطر کردند چون در آن دنیا و فضای آزاد شما به واقعیت ها و دروغ هایی که تاکنون به شما گفته اند پی میبردید و همانطوریکه تعداد زیادی جدا شده اند بقیه هم جدا می شدند. به خاطر همین همه شما را به اصطلاح خودشان به اشرف سه یا بهتر بگوییم زندان مدرن جدید منتقل نمودند تا هیچ گونه ارتباطی با دنیای آزاد نداشته باشید.

blank
خواهرم 13 سال ازعمرت را از خانواده ات دور بودی اکنون کجایی و به کجا رسیده ای!؟ عزیزم تودختر باهوشی بوده ای فکر نمیکنی حالا زمان بازگشت به خانه ودر جمع خانواده ات باشد اینجا همه چیز برای بازگشت تو به خانه مهیاست فقط کافیست یک تصمیم قاطعانه بگیری وعزم خود را جزم کنی از خداوند میخواهم و امیدوارم که این اتفاق و این کار مهم را هر چه زودتر انجام دهی وبه جاییکه به آن تعلق داری برگردی و به دلتنگیها و چشم انتظاری خانواده خاتمه دهی! در پایان میخواهم بگویم رفتن تو از خانه دلیل نبودنت نیست ما عاشقانه تورا دوست داریم ومنتظر بازگشت تو به خانه هستیم پیشاپیش سال نو را به شما تبریک میگوییم.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا