خانواده ها: ما خواهان ملاقات با فرزندانمان در کمپ ترانزیت هستیم – قسمت سوم
پس از اظهارات و درخواست هر یک از خانواده ها برای ملاقات در کمپ جدید از جمله آقایان عبدالمناف شعبانی برادر اسیر محسن شعبانی و مصطفی فرد برادر اسیر مهدی فرد و حسین و عسکر شعبانپور، میرگل موسوی برادر اسیر یعقوب موسوی و خانم نسیبه آهنگر طبقی فرزند اسیر عبدالحسین آهنگر طبقی و آقای کرمعلی شعبانپور برادر اسیر حسن شعبانپور درخواست کردند تا تلاش شود که، تا قبل از مرحله نهایی گفتگو کمیساریای عالی پناهندگان با بستگان اسیرشان در بغداد ملاقات کنند
خاطرات سفر به اشرف از زبان خانم جلیلیان
گفتم، یک رهبرزمانی ارزش آنرا دارد گوش به فرمانش باشید و برایش فداکاری کنید که پیروان و نیروهایش را به طرف راستی و درستی، به طرف فرهنگ متعالی و انسانی راهنمایی و رهبری نماید نه کسی مثل رجوی که شما رابه غیراخلاقی ترین کارها وادار کرده شما را در مقابل خانواده ها و پدر و مادرهای پیرتان قرار بگیرید
خانواده ها: ما خواهان ملاقات با فرزندانمان در کمپ ترانزیت هستیم – قسمت دوم
یکی از خانواده ها آقای علی اکبر باباپور برادر اسیر علی اصغر باباپور که برادرش در درگیری 19 فروردین سال 90 در اشرف از ناحیه پا زخمی شده بود، پرسید: آیا در این جابجایی اولویتی به مصدومین و مجروحین داده اند یا نه؟ که مسئول انجمن در جواب سئوال ایشان پاسخ دادند: برای سران فرقه اصلا مهم نیست که چه کسی چه مشکلی دارد برای اینکه افراد در مراحل اول فرار نکنند سعی کردند نفرات مسئول و سر موضع را به کمپ موقت بفرستند. برادر شما را هنوز در اشرف نگهداشتند چون می ترسند که او هم قبل از انتقال بقیه نفرات خود را به عراقی ها تسلیم کند ولی نگران نباشید این به طول نخواهد کشید و در آینده نزدیک همه بچه ها به کمپ جدید در بغداد منتقل خواهند شد.
خانواده ها: ما خواهان ملاقات با فرزندانمان در کمپ موقت ترانزیت هستیم
آقای نظری در رابطه با دستاوردهای حضور خانواده ها در جلوی قرارگاه برای حاضرین توضیح داد: از دستاوردهای دیگر حضور خانواده ها در عراق دلگرم شدن افراد اسیر در قرارگاه بود آنها خانواده ها را پشتوانه خود در مقابل تشکیلات فرقه ای می دانستند به همین دلیل در دو سال حضور شما در عراق بیش از 70 نفر از اشرف فرار کردند.در تکمیل بحث مسئول نشست آقای عین الله شعبانی یکی از فراریان جدید از اشرف اظهار داشت: وقتی به هر دلیل یک روز بلندگوها خاموش می شد و خانواده ها پیام نمی دادند وقتی افراد در اشرف به هم می رسیدند با نگرانی از هم می پرسیدند”چی شد یعنی رفتند؟”
نامه تعدادی از جداشدگان از فرقه رجوی به آقای مارتین کوپلر
ما جمعی از جدا شدگان سازمان مجاهدین خلق که برای رهایی از مناسبات ضد دموکراتیک و فرقه ای این گروه با تحمل سختی ها و مشقات فراوان در سال 2004 میلادی و بعد از قرارگاه اشرف خارج شده و از طریق مقامات ارتش امریکا و مساعدت مقامات محترم کمیته بین الملی صلیب سرخ به کشور خویش بازگشته ایم، برای هر آنچه که با ما رفته است و بی شک مغایرت تام و تمام با موازین مسلم و شناخته شده ی حقوق بشری از جمله حق انتخاب روش و شیوه ی زندگی آدمی دارد، قصد داریم علیه رهبران سازمان مجاهدین خلق در دادگاههای بین المللی اقامه دعوی کرده و شکایت کنیم تا حقوق مادی و معنوی از دست رفته ی خود را باز ستانیم.
نامه جمعی از خانواده های خوزستانی متحصن خطاب به آقای نوری المالکی
ما جمعی از خانواده های خوزستانی که عزیزانمان طی سالیان تحت اسارت سازمان تروریستی و ضد دموکراتیک موسوم به مجاهدین خلق می باشند و بر خلاف تمامی قوانین و عرف بین المللی مندرج در منشور حقوق بشر جهانی تاکنون موفق به ملاقات با آنها نشده ایم، ما خواهان برخورداری از حق مسلم ملاقات حضوری و خارج از کنترل امنیتی فرماندهان سازمان تروریستی مجاهدین می باشیم. تا عزیزان ما بتوانند بدور از هر گونه نگرانی از عواقب احتمالی، سرنوشت آینده خود را تعیین کنند.
نگرانی خانواده های چشم انتظارگیلک و اعلام آمادگی اعزام به کمپ ترانزیت
شماری ازخانواده ها که هریک عضوی از خود را در اسارتگاه رجوی دارند خواستار آن شدند که هر چه سریعتر با ایجاد تسهیلات لازم اینبار به ترانزیت اعزام شوند و خاطرنشان کردند که لاجرم در مکان جدید کنترل تشکیلات روی اعضای نگون بخت و از دنیا بی خبر کمتر و یا به صفر رسیده و میتوان با یک ملاقات حضوری با زنده و احیاء شدن عواطف به قربانگاه رفته عزیزان خود، آنان را برای همیشه از شر رجوی راحت کرده و به کانون گرم و پر مهر خانواده بکشانند و خانواده ها بر این باور خود مصر بوده و از خدا خواستند که خواسته هایشان محقق شود.
نامه زیبا به پدر اسیرت در فرقه رجوی دلم را به درد آورد
آقای میلاد طوسی بخش، در نشریه خواندم که روز بیست و نهم مهر ماه سال گذشته (29/7/90)، روز خجسته عروسی و داماد شدنت بود و از پدرت” مسعود” خواسته بودی خودش را به عروسیت برساند! بله آرزوی هر پدری است که پسرش را داماد کند و پسرش را در لباس دامادی ببیند! اما حیف که رجوی خائن خیلی از آرزوهای نسل ما را به قربانگاه برد و قربانی کرد، نامه زیبایت به مسعود، پدرت، دلم را بدرد آورد و چشمانم را بیاد روزهای اسارتم در اشرف و در کنار پدرت پر از اشک کرد.
نامه جمعی از خانواده های اعضای مجاهدین به آقای مارتین کوپلر
با توجه به سخنرانی اخیرآقای رجوی که علنا مشخص گردید که ایشان ودیگرسرکردگان این فرقه تروریستی درنظردارند مجددا شرایط اعمال حاکمیت خفقان را به شیوه های شستشوی مغزی وبه اسارت گرفتن ذهن وجسم اعضا را درکمپ ترانزیت بدست گیرند. وازکمپ ترانزیت اسارتگاه اشرف دیگری بسازند.لازم میدانیم که ازشما درخواست نماییم که دراین خصوص برخورد قاطع تری بعمل آورید.
حضور خانواده های استان مرکزی در دفتر انجمن نجات
مورخ 26/11/90 خانواده های عضو انجمن نجات استان مرکزی در دفتر انجمن نجات حضور یافتند و ضمن ابراز نگرانی در رابطه با فرزندانشان بدنبال راه حلی برای آزادی فرزندانشان از چنگال فرقه رجوی شدند. خانواده های درد کشیده تا به حال چند بار به عراق سفر کرده بودند که شاید بتوانند با فرزندانشان ملاقات کنند ولی متاسفانه سران پادگان اشرف مانع ملاقات شده بودند.
ایستادگی خانواده ها رجوی را مجبور به پذیرش انحلال اشرف کرد – قسمت سوم
همه ما می دانیم که اشرف یعنی همه چیز سازمان، بنابراین بسیار طبیعی است که پذیرش این موضوع که روزی اشرف وجود نداشته باشد برای رجوی ها بسیار سخت و غیر ممکن است. به همین دلیل سعی دارد تا جائی که امکان دارد با بازی های سیاسی و بهره برداری از وضعیت کشور عراق زمان را خریده و آن را به عقب بیاندازد تا شاید بقول معروف از این ستون به آن ستون برای فرقه او فرجی حاصل شود. علی رغم این خانواده ها هم چنان که تا به حال مقاومت و ایستادگی کردند بایستی تا محو کامل فرقه رجوی در اشرف پی گیر کار فرزندان خودشان باشند
ایستادگی خانواده ها رجوی را مجبور به پذیرش انحلال اشرف کرد – قسمت دوم
اکثر افراد از ته دل سنگ نمی زدند بلکه تحت فشارهای تشکیلاتی مجبور به انجام این کار هستند. نمونه های زیادی وجود داشت که وقتی در اطراف این افراد کسی از فرقه نبود، آنها شروع به برقراری ارتباط با خانواده ها نموده و با آنها درد و دل می کردند. بسیاری از آنها آنقدر سنگ را آرام پرت می کردند که چند متر هم آن طرف تر نمی رفت. اما بهر حال از ترس تشکیلات مجبور به این کار بودند.