بیست و پنج سال اسارت در فرقه رجوی – قسمت چهارم
سازمان 25 سال از بهترین سالهای عمرم را از من گرفت و تازه طلبکار ما نیز توسط مسئولین هست و میگفتند که شماها مسعود و مریم رجوی را پیر کرده اید. کسی نبود که از آنها بپرسد پس عمر تلف شده ما در این مدت چه میشود. ما بهترین سالهای عمرمان را برای هیچ و پوچ در اشرف تلف کرده ایم. اگر من در بیرون بودم در این بیست و پنج سال میتوانستم به درجات بالای تحصیلات برسم و برای خودم زندگی آبرومندی داشته باشم
فرقه رجوی و سراب سرنگونی
استراتژی مسعود رجوی دیگر جواب ندارد. ای رفقا از همین جا شما را مورد خطاب قرار میدهم که گول حرفهای او را نخورید و جسارت به خرج داده و حصارهای ذهنی که مسعود رجوی برای شما ایجاد کرده است را کنار بزنید و پا به دنیای آزاد بگذارید. از هیچ چیز نترسید. از توهین و افترای مسعود رجوی که به نفراتیکه خارج میشوند میزند نترسید. هر کار و اقدامی بهای خود را دارد بنابراین به خود آئید و پا به میدان بگذارید و از زندان تشکیلات خلاص شوید و خود را باز یابید.
فرقه رجوی و زندان خود ساخته
وقتی از زندان رجوی رها شده و خود را در دنیای آزاد یافتم فکر میکردم که همه چیز را پشت سر گذاشته و دیگر آزاد هستم و مشکلی نخواهم داشت ولی این خیالی واهی بود چرا که در مواجه شدن با واقعیت های بیرون کماکان خود را در زندان رجوی و در تشکیلات او می دیدم و این او بود که به من میگفت که چه بکنم و چه نکنم. در واقع من در زندان خود ساخته و ساخته شده توسط تشکیلات اسیر بودم و اگر تنظیمات درست نفراتیکه با آنها در ارتباط بودم نبود نمیتوانستم به واقعیات بیرون پی ببرم و کماکان در زندان خود ساخته و زندانی که رجوی برایم ساخته بود اسیر باقی میماندم.
پیوستن و گسستن از سازمان مجاهدین خلق
سازمان روی پاشنه آشیل آدمها و روی نقاط ضعف آنها انگشت میگذارد و میداند که آدمها نیاز به محبت دارند و از این درب وارد میشود. البته با نفرات بسته به احوال و اوضاع آنها برخورد میکند ولی در برخورد اولیه با همه با این سلاح وارد میشود.در این پروسه چند ماهه در آلمان تشکیلات مسعود رجوی آنچنان بر روح و پیکر من مسلط شده بود که کم کم جای خانواده را در قلب من میگرفت به نحوی که پدرم که خدا او را رحمت کند و امیدوارم مرا ببخشد برای آمدن به آلمان بلیط گرفته بود و میخواست با من دیداری داشته باشد که من به او گفتم من عازم عراق هستم و بلیط خود را پس بدهد.
آقای علی عینکیان پس از سال ها با خانواده خود صحبت کرد
علی عینکیان فکر می کرد پدر و مادرش هر دو به رحمت خدا رفته اند. اما با تلاش هائی که صورت گرفت متوجه شد که مادر گرامی وی بحمدالله زنده است. او توانست با مادرش ارتباط تلفنی برقرار نماید. در طول صحبت های آنان این مادر بود که یک لحظه از گریستن دست بر نمی داشت.اعضای خانواده علی در طول یک شبانه روز بیش از20 بار با ایشان تماس گرفته و بصورت تلفنی صحبت کردند.
مصاحبه با آقای علیرضا عینکیان عضو جدا شده از مجاهدین
برای جلوگیری از فرار افراد از اشرف اول اینکه در مجموعه آسایشگاه هر شب نفرات هوشیار وجود دارد و ورود و خروج نفرات را از مجموعه در هنگام شب کنترل میکنند و به راحتی نمیتوان از مجموعه خارج شد. از طرف دیگر سیستمهای کنترلی فرماندهان روی نفرات بخصوص نفرات پائین تر وجود دارد. این کنترل بویژه در مراسم جمعی بیشتر میشود. از طرف دیگر گشتهایی وجود دارند و شب ها گشتهای سواره براه می افتند و ترددات را کنترل میکنند.