خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت یازدهم
رجوی دستور داد که تمام پرونده های افراد و پروسه زندگیشان یکبار دیگر مرور شود. و کمیته ای تشکیل شد که کارشان مطالعه و مرور پرونده نفرات تشکیلات بود در پروسه هرکس یک نقطه ابهام داشت و اینکه از فلان سال تا فلان سال کجا بوده سریع او را دستگیر می کردند و به زندان می بردند. حدود چهارصد الی پانصد نفر در این جریان دستگیر شدند و برخی از آنها شکنجه های فراوانی تحمل کردند
گفتگو با آقای جابر مجدمیان عضو جدا شده ی مجاهدین – قسمت سوم
نشست در ساعت سه بعداز ظهر شروع شد همه افراد قرارگاه اشرف بدون استثناء در سالن اجتماعات جمع شدند پس از لحظاتی ناگهان برخی از افراد حاضردر سالن از جای خود بلند شده و کف زدند با صدای بلند شعار دادند در این حین متوجه شدم مژگان پارسایی و صدیقه حسینی از درب سالن وارد شدند به روی سن رفته در جایگاه مخصوص خود نشستند. موضوع نشست در باره”طعمه” و” بریده” بود. علت برگزاری نشست نیز فرارتعدادی از افراد (در حدود پانزده نفر) در دو یا سه روز قبل از نشست بود.
خانواده ها: از تلاش و حضورمان در جلوی اشرف دست بردار نیستیم – قسمت چهارم
اگر الان هم درخواست دارم که مجددا به جلوی درب قرارگاه اشرف بروم به این دلیل است که من مطمئنم برادرم در وضعیت بسیار سخت قرار دارد و از همه و دنیای بیرون ناامید می باشد. با شنیدن صدای من به این موضوع فکر می کند که انگار کسی و برادری و فامیلی را دارد که او را صدا می زند و امیدوار می شود تا راهی را خدا برای رهایی به او نشان بدهد. البته رفتنم به اشرف و مشاهدات وضعیت افراد در آنجا برای خانواده ام خیلی خوب بوده است. بعد از بازگشت در جمع خانوادگی خیلی از مسائل ذهنی آنها را بر طرف کردم در صورتی که آنها قبلا نسبت به سازمان طور دیگری فکر می کردند.
فرقه رجوی و استراتژی تیر کمان
دیدن فیلم جدیدی از اسارتگاه اشرف از یک مرد در حال پرتاب کردن سنگ به طرف هموطنش بود توجه مرا به خود جلب کرد. همان مرد و مردانیکه بخاطر ازادی و دمکراسی به دنبال اقای رجوی به راه افتادند و بدون انکه بدانند چه سرنوشت غم انگیزی انها را دنبال میکند. عمر خودشان را در کنار ایدئولوژی اقای رجوی فدا کردند و نتیجه کار این شد که اقا با خانمش فرار را بر قرار ترجیح داد و به فرانسه گریختند و بازماندگان را با مشتی سنگ در بیابانهای دور افتاده در کشور عراق با استراتژی جدید سنگ پرانی رها کردند.
اعلام جدایی رسمی آقای کریم غلامی از فرقه مجاهدین – قسمت دوم
کریم غلامی: مثل من پایش شکست در اثر زمین خوردن او هم مجروح جنگی بود او هم از ناحیه نخاع اصابت کرده بود فلج شده بود پایش شکست بعد همآنجا توسط بیمارستان داخل اشرف عملش کردند و این پایش بشدت عفونت کرد و به این موضوع مثل مال من رسیدگی نشد و این عفونت پایش به خونش منتقل شد و آنقدر وضعیتش حاد شده بود که بردنش زیر عمل که زیر عمل متاسفانه فوت کرد که این موضوع را گفتید واقعا موضوع واقعا خاطره دردناکی که بود.
چشمهایم را می بندم، برای مهدی فتحی و…
صدای بر هم خوردن در او را بخود آورد. پرستار رفته بود، به زحمت روی تخت نشست. قرص های شبانه را یکجا بلعید و آب لیوان را یک جرعه سر کشید. سینی غذا را از روی میز روبرو کنار زد. دفتر کنار عکس مسعود و مریم را برداشت و روی زانوان جمع شده خود گذاشت و سعی کرد بنویسد. مثل هر روز و درست در همین زمان با لحظاتی پس و پیش. روی جلد دفتر روزانه تصویر شاد و خندان برادر مسعود و جمله ای که برادر عملیات جاری را اولی تر از نمازهای یومیه تلقی کرده حک شده بود.
رجوی ماهیت ضد مردمی خود را هر روز بیشتر بر ملا میکند
رجوی که از صدای بلندگوهای خانواده ها و درددل آنان با عزیزانشان به ستوه آمده بود و آنرا مترادف با شکنجه خود می دانست تلاش کرد تا صدای آنها را مخدوش نماید. بلند گوهائی قوی تر و در فواصلی نزدیک تر رو به ساکنان اشرف گذاشت که از صبح تا شب ترانه پخش میکرد تا مبادا صدای کسی از بیرون پادگان به گوش ساکنان آن برسد. بعد سیستم هائی رو به خانواده ها تعبیه کرد تا اصوات ناهنجار بصورت مداوم پخش کنند و موجب آزار و اذیت روحی و جسمی آنان شود تا خانواده ها سرد و مأیوس گردند.
سوزنامه مجاهدین از پیام من به اشرفیان
سازمان مجاهدین با سوز و آه نسبت به پیام صوتی من به اشرفی ها ناله سر داده و کینه و خشم و سوز خود را بروز داد و نشان داد که دقیقا از چه چیزی هراس و واهمه دارد. سازمان در مقاله ای که با اسم سیامک ذاکر و با عکس او در حال سنگ پرانی به سوی خبرنگاران در سایت ایران افشاگر درج کرده؛ ضمن اشاره به مطلبی که من در پیام به اشرفی ها با مضمون زیر فرستاده بودم حساسیت و برافروختگی خود را نشان داده.
آقای جلیل عبدی (علی) موفق شد با خانواده اش در ایران ارتباط برقرار نماید
پس از اطلاع رسانی نسبت به خروج آقای جلیل عبدی (علی) از پادگان اشرف توسط سحر، نجات، ایران اینترلینک و سایر سایتها، موفق شدیم شماره تلفن برادران و خواهران وی را در ایران بدست آورده و در اختیارش قرار دهیم. او از شادی در پوست خود نمی گنجید. جلیل در حالیکه معلوم نبود گریه می کند یا می خندد می گفت:”خانواده ام با من ترکی صحبت می کردند و از آنجائیکه صحبت کردن به زبانی غیر از فارسی در سازمان ممنوع است زبان مادریم را هم فراموش کرده بودم
میزگرد نقد مناسبات حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت چهل و دو
احتمالا این خانم (ژیلا دیهیم) دچار اختلالات شخصیتی ست و گرنه چطور ممکن است در مدت زمان مشخص دو رفتار کاملا متناقض از خود بروز داد. تشویق و تحریک به شکنجه در ملاء عام در عین حال با فرد شکنجه شده رابطه ی گرم داشتن رفتاری بیمارگونه ست؟؟؟ البته سرکوب امیال در بعد از طلاق های اجباری و پروسه ی انقلاب ایدئولوژیک طی چند سال تبعات و پیامدهای روانی، شخصیتی و عاطفی مخرب و اجتناب ناپذیری را موجب می گردد.
خاطرات قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین ـ قسمت دهم
قرعه کشی شروع می شود البته در قرعه کشی اسامی تمامی نفراتی که بعد از عملیات موسوم به فروغ به سازمان پیوسته اند، بیرون آمد. سناریو این بود که بچه ها بیائید پیام رهبری را درک کنیم می خواهیم عملیات های نامنظم را شدت ببخشیم هر کس تقاضای شرکت در عملیات دارد گزارش درخواست بنویسد ما رسیدگی می کنیم. بعد از پیام مسئولین بالا و در نهایت سخنان مریم، بچه ها اسم نویسی می کنند اما نفراتی که از قبل انتخاب شده بودند جمع آوری شدند. یکسری از بچه های همه جا بی خبر نیز مات و گیج بودند که وای چرا ما ماندیم لابد روی ما حساب نمی شود و…؟
فیلم رویا رویی یکی از افراد نجات یافته از فرقه رجوی با زندانبانان اشرف
این فیلم نشان میدهد که سربازی عراقی برای تحقیق به یک قسمت از مرز قرارگاه اشرف مراجعه میکند. یکی از دو نفری که در فیلم خود را به کنار سیم خاردار رسانده عضو جدا شده ایست که اخیرا با فرار از قرارگاه اشرف خود را نجات داده است. ماموران رجوی که مسئولیت جلوگیری از فرار اسرا و گروگانهای رجوی از کمپ را بر عهده دارند به این عضو جدا شده فحاشی می کنند و با پرتاب سنگ خواستار دور شدن وی از سیم خاردار هستند.