سه شنبه, ۱۸ آذر , ۱۴۰۴
  • پیام داریوش قنواتی به دوستان سابق خود در کمپ اشرف ۳ 17 آذر 1404

    تباهی تا کی
    پیام داریوش قنواتی به دوستان سابق خود در کمپ اشرف ۳

    داریوش (یبر) قنواتی از اعضای جدا شده بازگشتی که در اجلاس سالانه اعضای بازگشتی خوزستانی شرکت کرده بود در حاشیه این اجلاس پیامی برای دوستان سابق خود که ساکن در کمپ اشرف 3 هستند، فرستاد. وی در پیامش ضمن معرفی خود به دوستان سابقش می گوید: تا کی می خواهید در آن پادگان بمانید و […]

ما نه مأموریم و نه عامل دولت ها! 15 آذر 1404

هدف اصلی حمله به انجمن نجات و جدا شده ها ما نه مأموریم و نه عامل دولت ها!

پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی 10 آذر 1404

ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟ پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و چهارم 09 مهر 1388

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و چهارم

فائزه آن طور که خودش تعریف می کرد خیلی وقت بود قصد فرار از اشرف داشت و از اواخر دهه هفتاد تصمیم گرفته بود از مجاهدین جدا شود. در کمپ امریکا فائزه ماجرای جالبی را برایم توضیح داد او گفت در نشست مسعود به وی گفتم : مرا به جرم نفوذی بودن که واقعیت نداشت و دروغ محض بود به زندان انداختید و آزارم دادید و حتماً روزی انتقام خود را از شما خواهم گرفت. در کمپ مدام به من می گفت اگر به اروپا بروم حتماً بر علیه مسعود رجوی کتاب خواهم نوشت و ماهیت فاشیستی او را افشا خواهم کرد

حضور هیئتی از فعالان حقوق بشر در شهر ژنو 09 مهر 1388

حضور هیئتی از فعالان حقوق بشر در شهر ژنو

از هفته گذشته جلسه” شورای حقوق بشر” سازمان ملل متحد در شهر ژنو آغاز شده است. در این اجلاس صدها کارشناس و انجمن غیر دولتی از کشورهای مختلف شرکت دارند و پیرامون نقض حقوق بشر در کشورهای مختلف فعالیت می کنند.در همین ارتباط هیئتی از فعالان حقوق بشر شامل خانم بتول ملکی و آقایان هادی شمس حائری و محمد حسین سبحانی نیز جهت گفتگو و ارائه گزارشات و روشنگری های لازم به شهر ژنو سفر نموده اند تا از نزدیک در گفتگو با نهادهای مدافع حقوق بشر شرایط نگران کننده اعضای مجاهدین خلق در عراق و کمپ اشرف را گوشزد کنند.

غرور و شادی در بین جدا شده های مجاهدین 05 مهر 1388

غرور و شادی در بین جدا شده های مجاهدین

در پی بازگشت سه تن از افراد جدا شده از فرقه رجوی که چند سال در چنگال این باند در پادگان اشرف گرفتار بودند و پس از مدتی موفق به بازگشت به آغوش وطن و خانواده خود شده اند، در یک فضای صمیمی به دفتر انجمن نجات گرگان آمده و ساعتی در کنار هم خاطرات تلخ دوران اسارت خود را بازگو نموده اند و از اینکه اکنون در دیار خویش به سر می برند احساس آرامش و شعف می نمایند.

گفتگو با آقای سیامک حاتمی – قسمت یازدهم 02 مهر 1388

گفتگو با آقای سیامک حاتمی – قسمت یازدهم

نحوه برخورد مسئولین سازمان این طور بود که ما را قبل از ملاقات به دفاتر فرماندهی صدا می کردند و می گفتند:” خانواده شما با وزارت اطلاعات آمده یعنی هدایت شده به اشرف آمده اند و تا وقتیکه آنها با وزارت اطلاعات همکاری می کنند شما باید مرز داشته باشید و بگویید که ما نمی توانیم با شما رابطه داشته باشیم و در هنگام ملاقات با اعضای خانواده ی مان چند نفر نفر از افراد ستاد اطلاعات یا فرماندهی قرارگاه جهت کنترل به همراه ما می آمدند

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت شانزدهم 31 شهریور 1388

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت شانزدهم

وقتی به کسی شک می کردند، دزدکی کمد فردی اش را چک می کردند تا از مجموعه وسایلی که فرد در کمدش دارد بفهمند آیا قصد فرار دارد یا نه؟ مثلاً در کمد کسی اگر نقشه و قطب نما یا پول یا وسایل این چنینی باشد می فهمیدند که این نفر تدارک فرار می بیند و او را بیشتر تحت نظر می گرفتند.

نوید جدایی از فرقه رجوی و پیروزی در مسیر زندگی 30 شهریور 1388

نوید جدایی از فرقه رجوی و پیروزی در مسیر زندگی

آن روز که ما از فرقه رجوی جدا شدیم شما به ما نگاه می کردید و گفتید اگر در تصمیم خودتان پیروز شدید به کبوترهای سفید بگوئید که ما موفق شدیم و ما اسیران هم دنبال شما بیاییم و امروز این را به شما می گویم آری می توانید به یک زندگی سعادتمند برسید و تصمیم بگیرید از گذشته فرقه دور شوید و خودتان را از لجن هایی که دورتان را گرفته رها کنید و فقط به پیروزی فکر کنید , در هرجا باشید پیروز هستید واین حق شماست

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت پانزدهم 25 شهریور 1388

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت پانزدهم

از جمله جرائم در مجاهدین استفاده از عطر یا ادکلن خارجی و خوشبو بود. البته نه برای زنانشان. برای مردان ان هم در لایه های پایین تر؛ چند بار سر ادکلن زدن و بوی عطر به من گیر دادند. من هر از گاهی که به بغداد یا شهر برای خرید می رفتیم و من اسکورت شان بودم به طریقی پول گیر می آوردم و عطری برای خودم یا بعضی بچه ها می خریدم. بعد چند بار گیر دادند که: چرا با زدن ادکلن خودنمایی می کنی؟ و چه قصد و هدفی را از این کارت در مناسبات دنبال می کنی؟ آیا می خواهی فضای بورژوازی را ترویج بدهی؟

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت چهاردهم 19 شهریور 1388

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت چهاردهم

به دلیل اعتماد کاذب مطلق و به دلیل سرسپردگی بی قید و شرطی که به رجوی داشتیم، تا سالیان سال به خودمان اجازه نمی دادیم که حتی لحظه ای فکر کنیم آن چه رجوی انجام می دهد نادرست و مزخرف باشد. همیشه بر این باور بودیم که او درست می گوید و این که ما درک نمی کنیم از ضعف ماست.

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت دهم 18 شهریور 1388

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت دهم

خلاصه داستان محفل و رابطه های قرارگاه 7 فاش شد و به همین دلیل مرا از سازماندهی قرارگاه 7 خارج کردند و به قرارگاه 3 فرستادند. خودم خیلی مخالف این سازمان دهی بودم و چندین بار هم به وجیهه کربلایی گفتم مرا جابجا نکنید ولی قبول نکرد. آخر سر وقتی داشتم از اتاقش بیرون می رفتم با او گفتم من می روم ولی قرارگاه 7 برای شما قرارگاه نمی شود.

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت یازدهم 18 شهریور 1388

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت یازدهم

شروع به داد و فریاد کرد و ما را به باد فحش گرفت: بی شعور، الاغ، احمق، من دارم صحبت می کنم. من هم گفتم ما هم داریم گوش می دهیم. گفت: خفه شو دهان باز می کنید بوی مستراح می شنوم. همه تان مایه ننگ و سرشکستگی هستید.

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت دوازدهم 18 شهریور 1388

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت دوازدهم

ماموریت های عملیاتی، شناسایی و یا باز کردن میدان مین، وسیله ای برای گذراندن زمان و مشغول نگه داشتن افراد بود وگرنه پر واضح بود که به این طریق دولت ایران سرنگون نمیشه.

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت سیزدهم 18 شهریور 1388

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت سیزدهم

یکی از بچه ها به نام فرشاد اخوان که بعدها نفربر BMP او روی مین رفت و خود او هم دراثر جراحت و خون ریزی از بین رفت، من می گفت: آرزو دارم یک روز در خیابان های بغداد قدم بزنم و پشت ویترین مغازه ها را نگاه کنم.

blank
blank
blank