چگونه گرفتار تشکیلات عنکبوتی مجاهدین خلق شدم – قسمت دوم

در قسمت اول از نحوه اسارت خودم به دست نیروهای مجاهدین گفتم.آن‏ها همه نیروهای ما را جمع کردند و به آن سوی مرز بردند. هر کس را که توانستند، کشتند و سپس هر چند نفر را هم که توانستند با خودشان بردند. در این سازمان هیچ کس نمی‏توانست موضع اصلی و واقعی سازمان درباره هر […]

در قسمت اول از نحوه اسارت خودم به دست نیروهای مجاهدین گفتم.آن‏ها همه نیروهای ما را جمع کردند و به آن سوی مرز بردند. هر کس را که توانستند، کشتند و سپس هر چند نفر را هم که توانستند با خودشان بردند.

در این سازمان هیچ کس نمی‏توانست موضع اصلی و واقعی سازمان درباره هر پدیده ای را تشخیص دهد. از جنگ تا صلح، از استراتژی، از برخورد با امپریالیسم تا موارد مختلف تشکیلاتی، هیچ چیزی را نمی‏شد تشخیص داد که موضع سازمان درباره فلان موضوع چیست. چون در مقابل هر مسأله بیرونی، اصول سازمان در کلیه موارد بالا تغییر می‏کرد. ‌یک روز ضد جنگ بود ، یک روز ضد صلح بود ،‌ یک روز طرفدار امپریالیسم بود ، یک روز ضد امپریالیسم بود ، سازمان از هر موضوعی ، تا آن جا که منافع آنی او اقتضاء می‏کرد ، تحلیل مشخصی ارایه می‏داد و هیچ وقت نمی‏شد تحلیل روشن ، جامع و اصولی از مواضع آن استنباط نمود .

سازمان زمانی مدعی می‏شد که عراق به ایران حمله کرده و او در این جنگ شرکت داشته و حتی شهید هم داده و این تجاوز را محکوم می کرد. همین سازمان در جایی دیگر که رژیم عراق ، خودش قبول می‏کرد که به ایران تجاوز کرده ، با ارایه اسناد و مدارک در بین نیروهای خودش ، ثابت می‏کرد که تجاوزگر ایران بوده و نه عراق ! اگر تجاوزگر ایران بوده ، پس این نیروهایی را که سازمان از کشته شدن آنها می گوید، دلیلش چه بوده؟ بالاخره این سازمان که مدعی است رهبرش نایب امام زمان است ، حداقل این مسأله را تحقیق کند که آغازگر جنگ چه کسی بوده است.

از یک طرف رهبری سازمان مدعی می‏شود که تمام خطوط تشکیلاتی و سیاسی خود را از خدا وامام زمان دریافت می‏کند ، از یک طرف خدا و امام زمان مربوطه مسعود رجوی نیز قدرت حل این تضاد ، که آغازگر جنگ و تجاوز بین چه کسی بوده را نداشت! بگذریم که خدا و امام زمان در دستگاه سازمانی رجوی، فقط در یک اسم، آن هم رجوی خلاصه می‏شود.

راستش نمی‏دانم خاطرات خودم را از چه نقطه ای در سازمان شروع کنم . من از سال 66 تا 81 در این دام عنکبوتی گرفتار بودم . شاید در خیلی از نوشته هایی که قبلاً افراد جدا شده نوشته اند ، مناسبات سازمان تا حدودی توضیح داده شده است. از پایان جنگ در سال 67 تا سرفصل طلاق های اجباری در سال 70 و هم چنین سرکوب کردهای عراقی توسط سازمان و خلاصه خیلی دیگر از مسایل تشکیلاتی و سیاسی تا سال 70 خوب توضیح داده شده است. از اعمال گروه‏های فشار بر روی مردان و زنان برای طلاق گرفتن ، تا چماق کشی های درون مناسبات و همه و همه را دیگران تا قبل از سال 70 خوب توضیح داده اند و شاید با همه آن تمهیداتی که در یک سازمان به اصطلاح انقلابی ایجاد کردند این امکان وجود داشت که تا سال 70 وضعیت سازمان را نسبت به سال های بعد با دموکراسی بالایی تلقی کرد، چون در سال های بعد آن قدری اوضاع بدتر شد که اصلاً نمی‏شد آن را توصیف نمود .

شاید اگر کسانی فیلم سلطان ماردوشان را دیده باشند بتوانند در مسایل خیلی جزیی چنین جامعه ای را در ذهن تصویر کنند که من خود قصد دارم این خاطرات را به اسم “فرهنگ انقلابی جدید” بنویسم تا وضعیت اسف بار و دردناک فرزندان ایران زمین که در چنگال این سازمان مخوف گرفتار آمده بودند ، مستند شود. شاید سازمان‏های حقوق بشری به یاد این انسان های در بند بیافتند و آنان را از این دام عنکبوتی رهایی بخشند .

بنابراین خاطرات خودم را از سال 70 به بعد تحت عنوان “فرهنگ  انقلابی جدید” به نگارش در می‏آوردم تا شاید هم عبرتی برای دیگران باشد و هم استمدادی برای نجات جان و روح کسانی که در آن جا باقی مانده اند.

ادامه دارد..

خاطرات ش. اسماعیلی – عضو جدا شده از تشکیلات مجاهدین خلق