این روزها که در میان تحلیلگران و روزنامه نگاران سخن از گزینه های مناسب برای جایگزینی جمهوری اسلامی است، نتیجه اکثریت قریب به اتفاق تحلیل ها این است که هیچکدام از گزینه های موجود پایگاه مردمی و به تبع آن، ظرفیت تشکیل یک حکومت دمکراتیک را ندارند. پرسشی کلیدی این است که چرا اپوزیسیون های […]
این روزها که در میان تحلیلگران و روزنامه نگاران سخن از گزینه های مناسب برای جایگزینی جمهوری اسلامی است، نتیجه اکثریت قریب به اتفاق تحلیل ها این است که هیچکدام از گزینه های موجود پایگاه مردمی و به تبع آن، ظرفیت تشکیل یک حکومت دمکراتیک را ندارند.
پرسشی کلیدی این است که چرا اپوزیسیون های اصلی علیرغم اینکه تنها راه حل موجود را تغییر حکومت ایران میدانند اما نمیتوانند برای تغییر حکومت ایران با یکدیگر متحد شوند، تا شاید اندکی پایگاه مردمی خویش را بهبود بخشند؟
شعار “نه شاه، نه شیخ” مجاهدین خلق و ادبیات تحقیر آمیزی که سران این تشکیلات علیه رضا پهلوی به کار میبرند، نشان از موضع خصمانه ای دارد که به سادگی به توافق و اتحاد ختم نمیشود. در جبهه مقابل، هواداران پهلوی نیز همواره مجاهدین خلق را با تیز تیغ نقد خود نواخته اند.
با توجه به ایدئولوژیها، سوابق و اهداف متضاد مجاهدین خلق و رضا پهلوی، بعید است که آنها با یکدیگر متحد شوند. اختلاف شدید میان پهلوی و رجوی علیرغم داشتن دشمن مشترک (حکومت ایران) و هدف مشترک (سرنگونی حکومت ایران)، علل گوناگونی دارد که بررسی آنها میتواند روشن کننده علت عدم موفقیت این دو گروه در جلب حمایت مردمی نیز باشد.
ایدئولوژیها و دیدگاههای سیاسی واگرا
مجاهدین خلق و رضا پهلوی، دیدگاههای سیاسی اساساً متفاوتی را برای ایران نمایندگی میکنند. مجاهدین خلق که زمانی از ترکیبی التقاطی از رادیکالیسم اسلامی شیعه و مارکسیسم-لنینیسم حمایت میکرد، به یک فرقه شخصیتی تبدیل شده است. تاریخچه آنها شامل مبارزه مسلحانه و همدستی با صدام حسین در طول جنگ ایران و عراق است که مورد انزجار بسیاری از ایرانیان است. این سوابق تاریک، یافتن زمینه مشترک با سایر گروهها را برای مجاهدین خلق دشوار میکند.
از سوی دیگر، رضا پهلوی ادعا میکند که نماینده یک دموکراسی سکولار است. با این حال، ارتباط او با گذشته سلطنتی و اتکای او به مشاوران راست افراطی در غرب، تناقض ایجاد میکند. دیدگاه او، همانطور که در اظهارات نظرهای عمومی اش ادعا کرده است، بر سازش و حقوق بشر تأکید دارد، اما بسیاری از حامیان او دیدگاههای انحصارگرایانه و فرا ملیگرایانه دارند.
این واگرایی ایدئولوژیک میان مجاهدین خلق و سلطنت طلبان، ایجاد یک جبهه واحد را چالشبرانگیز میکند.
اختلافات تاریخی و بیاعتمادی متقابل
تاریخچهی مجاهدین خلق با اختلافات با جناحهای مختلف در داخل ایران، از جمله سلطنت طلب ها عجین بوده است. مجاهدین خلق تقریبا با هیچ گروه سیاسی مخالف ایران تواق ندارند. چند گروه انگشت شمار از مخالفان کردی که زمانی عضو شورای ملی مقاومت بودند نیز اکنون از آن جدا شده اند. حمایت مجاهدین خلق از صدام حسین در طول جنگ ایران و عراق، یکی از نقاط اصلی اختلاف است، زیرا بسیاری از ایرانیان آن را خیانت میدانند. این سابقهی خشونت و همکاری با یک دشمن خارجی، بیاعتمادی عمیقی ایجاد کرده است.
همچنین اقدامات مجاهدین خلق، از جمله بمبگذاریها و ترورها و کشتار غیر نظامیان در زمان حکومت شاه در ایران و در مقابل، اعدام بسیاری از رهبران اصلی مجاهدین خلق توسط حکومت شاه، ریشه مخاصمه تاریخی میان مجاهدین خلق و سلطنت را رقم میزند.
استراتژیهای متفاوت و سازمان نیافته برای تغییر رژیم
استراتژی مجاهدین خلق برای تغییر رژیم از نظر تاریخی شامل مبارزه مسلحانه و اتکا به حمایت خارجی بوده است. آنها به همکاری با سرویسهای اطلاعاتی خارجی متهم شدهاند. همکاری نظامی و جاسوسی با صدام حسین و همکاری با موساد و اسرائیل برای قتل دانشمندان هسته ای و ترور مقامات ایرانی در بسیاری از گزارش ها آمده است. این رویکرد با ادعای پهلوی برای یک فرآیند فراگیرتر و دموکراتیکتر در تضاد است، اگرچه اتکای او به برخی مشاوران و اقدامات گذشتهاش و حمایتش از حمله اخیر اسرائیل به ایران، سوالاتی را در مورد تعهد او به این اصول مطرح میکند.
به هر روی، نکته مهم این است که در هر دو اپوزیسیون علیرغم ادعاهایشان فقدان یک استراتژی و برنامهریزی روشن به شدت احساس میشود. به ویژه مجاهدین خلق که همواره مدعی هستند سازمان یافته ترین نیروی مخالف جمهوری اسلامی هستند.
فقدان حمایت مردمی
هم مجاهدین خلق و هم پهلوی با چالشهایی در کسب حمایت گسترده مردمی در داخل ایران مواجه هستند. مجاهدین خلق در طول تاریخ فعالیت های خشونت بار و خیانت بار خود بسیاری از ایرانیان را از خود منزجر کرده اند. ارتباط پهلوی با سلطنت و اتکای او به مشاوران تفرقهانگیز نیز از جذابیت او برای مردم ایران به شدت میکاهد. بدین ترتیب است که بسیاری از پژوهشگران غربی بر این باور هستند که گروههای مخالف ایرانی اغلب از مردم ایران جدا هستند و هیچ گروهی جامعه ایران را نمایندگی نمیکنند.
نتیجهگیری
مجاهدین خلق و رضا پهلوی به دلیل ایدئولوژیهای متفاوت، درگیریهای تاریخی، استراتژیهای متفاوت برای تغییر رژیم، و فقدان حمایت گسترده مردمی از هر دو گروه، بعید است که متحد شوند. اقدامات گذشته و دیدگاههای متناقض آنها، ایجاد اعتماد و یافتن زمینه مشترک را دشوار میکند. ملت ایران دریافته اند که این دو گروه و به طور ویژه مجاهدین خلق هرگز حافظ منافع ملی آنها نیستند.
مزدا پارسی

