نامه سرگشاده انجمن ایران فانوس به وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا
مجاهدین خلق در عراق به یک فرقه بسته و خطرناک بدل شدند. همان گونه که آنان با رهبری بدون خطا و گناه و جانشین، از ابتدا پتانسیل بروز و رسیدن به چنین فرقه ای را داشتند، ولی منتظر شرایط زمانی و مکانی خاصی بودند که شکستهای پی در پی سیاسی و نظامی و مکان دیکتاتوری صدام حسین، این موقعیت را برای آنان و برای ساختن فرقه ای خطرناک، آماده و فراهم کرد.
از کاخ دجله تا دادگستری پاریس
آنانی که از کاخ دجله سر بر آورده اند، جملگی این شانس و اقبال را نداشته اند که تنها پایشان به دادگستری پاریس برسد. بلکه کسان دیگری در میانه راه بدون حداقل امکانات و فرصت دفاع از خود و خانواده، آنچنان به فلاکت و زبونی رسیدند که مورد عبرت خاص و عام شده اند. با این حال، مریم عضدانلو، شانس آورده است که به سرنوشت دیگر دجله نشینان گرفتار نشده و هم اکنون در پاریس زندگی می کند. ولی باز هم فرصت اصلاح و تغییر وجود دارد، اگرچه بسیار سخت است. زندگی در فرانسه، به این معنا نیست که آدم تنها زبان فرانسه را یاد بگیرد و از همه امکانات و موهبت های قرن بیست و یکم کشور فرانسه استفاده کند و به باورهای قرون وسطی و بر پا کردن دیکتاتوری در ایران، ایمان داشته باشد.
رجوی در اروپا!
حال، او هم اکنون جایگاه و موقعیت مناسبی ندارد. چه در مخفیگاهش و چه احیاناً برای رسیدن به اروپا و یا به زعم خودش با آنچه که تا کنون پشت سر گذاشته، به تهران. همه چیز بسته به مذاکرات و روابط غرب با تهران دارد. کسی که حداقل با خروج از ایران، باز هم می توانست در چنین بازیهایی شرکت نکند و حال او را در مقام کارت بازی شرکت ندهند، ولی او همانگونه که نوکرطلبی را دوست دارد، ارباب طلبی را هم دوست دارد و این دو مکمل همدیگرند.
تغییرخواه و تغییرناپذیر
کسی و یا جریانی که از ابتدای خلقتش در نیم قرن قبل، شعار تغییر می داد و مردم را تشویق می کرد برای رسیدن به عدالت و آزادی و دنیای بهتر، باید تغییر را در راس حاکمیت جستجو کرد و نه در هیج جای دیگر، این دقیقاً یک امر اپورتونیستی و معکوس گویی است. اگر تغییر برای طبیعت بایسته و لازم است، برای حکومت لازم و واجب است، طبعاً برای تک تک اعضای آن جامعه به ویژه نیروهای تغییرخواه، امری حیاتی است.
من یک انسان هستم
حضور قدرتمند خانواده های گیلانی در مقابل و پشت سیمهای خاردار اسارتگاه تن و روح نسل سوخته، نشان و حکایت از ضدیت خرده دیکتاتورهایی هویت باخته با فرهنگ و هویت انسان ایرانی دارد. این حضور، همانطور که در روزهای گذشته در سایتهای اینترنتی آمده است، آنچنان عبرت انگیز است که انسان را به یاد نمونه هایی از عملکرد پدرخوانده و یکی از مرگبارترین دیکتاتورها می اندازد
آیا رجوی به اروپا خواهد رسید؟!
اروپا هم اکنون حامل پتانسیل عظیمی از مردمی است که از جنگ و تروریسم به ستوه آمده اند. به ویژه خیل قربانیان تروریسم و حضور و فعالیتهای شان، قادر خواهد بود تا همچنان تبلیغات و تبهکاریهای تروریسم را خنثی نموده و چه بسا تروریسم را از چالشهای سیاسی و تبلیغاتی، به چالشهای قضایی بکشانند، تا جایی که رهبران تروریسم همان غیبت کبری را به حضور در اروپا ترجیح دهند.
مجاهدین خلق بدون عراق
با روند جداسازی اعضای سازمان مجاهدین از قرارگاه اشرف، که آن قرارگاه حکم سرزمین مادری را برای آنان داشت، شرایط جدید، یعنی کمپ موقت ترانزیت (لیبرتی) را برای مجاهدین خلق می بایست شرایط بدون عراق ارزیابی کرد، عراقی که در گذشته به مثابه ظرفی ایزوله و جدا از جهان امروزی عمل می کرد و رهبران سازمان در آن ظرف، قادر بودند از همه نگاهها و دوربینها و معیارهای جهانی، به دور مانده و فرقه ای مذهبی و سیاسی بنا بر احوال منحصر به فرد رهبری سازمان بنا نهند.
نامه سرگشاده آقای کریم غلامی به آقای مارتین کوپلر
از شما درخواست دارم بطور ویژه به وضعیت بیماران و مجروحین رسیدگی شود و وضعیت حقوقی آنها در اولویت قرار بگیرد تا هرچه سریعتر به پزشک و دارو دسترسی پیدا بکنند تا از مرگ تعداد بیشتری جلوگیری شود. من تا سال 2009 درون این فرقه بودم آمار آن روز بیش از 50 مجروح که شامل فلج و قطع عضو بود و بعد از سال 2009 طی دو درگیری و اتفاقاتی که افتاده تعداد این مجروحین بیشتر شده است.
رهبران جنگی و پیروان غیر جنگی
رهبری سازمان در سخنرانی اخیرش، جهت حفظ نیروهای شکست خورده، نتیجه گرفت که شما هر کجا که رفتید، روحیه جنگی را با خود ببرید. جنگ و داشتن روحیه جنگی، یعنی این که کما فی السابق، رهبران امروز سازمان همچنان می بایست رهبران آینده باقی بمانند. چون که رهبران کنونی، تنها در فضای عاری از عقل و منطق و دموکراسی، و برعکس تنها در فضای ایدئولوژیک و جنگی، می توانند همچنان و مانند سابق بر گرده پیروان شان باقی بمانند.
خشونت، چتر نجات رهبران مجاهدین خلق
واقعیت امر این است، سازمان مجاهدین همان گونه که از اسمش پیداست، یعنی سازمانی منضبط، جهادگر و تروریستی. به ویژه اگر کارنامه رهبران این سازمان، بخصوص شخص مسعود رجوی را دقت کنیم، درمی یابیم که آنان به جز خشونت، حرف دیگری و به جز تهدید و ترور، حرف تازه ای برای گفتن ندارند. آنان نه در مصاف با دشمن، بلکه در ارتباط با مردم و اعضای راضی و ناراضی خود نیز به روش مختلف با همین زبان یعنی زور و زور عریان، استفاده می کنند.
ملاقات نمایندگان انجمن ایران فانوس با کارکنان کنسولگری عراق در شهر فرانکفورت
در این گفتگو همچنین از بیانیه اخیر کمیساریای عالی پناهندگان یاد شد که تمام مفاد بیانیه در مورد اعضای اسیر و گرفتار در کمپ مجاهدین رعایت گردد. در اینجا همچنین به بیانیه کمیساریای عالی پناهندگان که در زیر می آید به مقامات کنسولگری تذکر داده شد تا چنین شرایط انسانی برای اعضای اسیر که به بازسازی زندگی ویران شده آنان منجر خواهد شد، در نظر گرفته شود.
چرا باید از طرح دولت عراق برای بستن اردوگاه اشرف حمایت کرد؟
این فرقه در داخل دیوارهای زندان اشرف، چنان فضای رعب و وحشتی ایجاد کرده اند که افراد شجاعت زیادی به خرج میدهند تا بتوانند از آنجا فرار بکنند، برای همین بایستی این زندان درهم بشکند و افراد بتوانند آزادانه و بطور فردی به مسائل فکر بکنند و تصمیم بگیرند. برای همین، بایستی از کمیساریای عالی پناهندگی برای مصاحبه فردی و به دور از زندان اشرف، حمایت کرد تا اسیران زندان اشرف بتوانند احساس امنیت بکنند