جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
بیرحمی رهبران مجاهدین تا کی 20 تیر 1387

بیرحمی رهبران مجاهدین تا کی

نمی دانی که ما پدر مادرت چقدر نگران شما هستیم، چقدر عذاب می کشیم، چقدر صبر بکنیم، چقدر گریه کنیم، باور کن شب و روز نداریم. خواهش می کنیم که بیایی و ما را از این دوری نجات دهی تا کی جدائی و غربت. ما پدر و مادرت روزی نیست که به فکر شما نباشیم.

تا آخرین لحظه منتظر شما ها هستیم 08 تیر 1387

تا آخرین لحظه منتظر شما ها هستیم

کیا و مهربان عزیزم حالتان چطور است امیدوارم که همیشه سلامت و تندرست باشید غرض از مزاحمت برای اینجانبان احوالپرسی و سلامتی شما ها است و این دومین بار است که برایتان نامه ی می دهیم خبر سلامتی شما را وقتی برای بار اول از طریق انجمن نجات گیلان شنیدم بی نهایت خوشحال و سر فراز شدیم

دوری تو بسیار آزارمان می دهد 06 تیر 1387

دوری تو بسیار آزارمان می دهد

علی جان به خودت فکر کن که چه سال های خوب جوانی در کجا و با چه افکاری گذشت. چه قدر من و مادرت چشم انتظار تو باشیم. لااقل به من و مادرت فکر کن که برای یک بار هم که شده در اواخر عمرمان تو را در اغوش بگیریم. پسرم به تو قول می دهم هر کاری که از دست ما بر می آید کوتاهی نمی کنیم و برای آزادی و برگداندن تو به وطن عزیز از هیچ کاری دریغ نمی کنیم…

اندیشه ی منفی، ناکامی منطق مجاهدین 01 تیر 1387

اندیشه ی منفی، ناکامی منطق مجاهدین

محتوای دومین نامه ی خانم کلثوم رجایی مادر آقای یعقوب یوسف زاده خطاب به فرزند محبوبش که مدت بیست سال است از شنیدن حتی صدای ایشان، به علت اعمال محدودیت های تشکیلاتی از سوی رهبران مجاهدین محروم مانده است. حاکی از واقعیات تلخ و گزنده ای ست که در مناسبات فاشیستی مجاهدین بوضوح به چشم می خورد.

آخرین آرزو در واپسین لحظات عمر 13 خرداد 1387

آخرین آرزو در واپسین لحظات عمر

با آرزوی تندرستی برای شما ازدرگاه خداوند سبحان، خدمتان عرض کنیم که تا چند مدت قبل ما هیچ اطلاعی ازتونداشتیم وفکرمیکردیم که درتصادف ازبین رفته ای ویا دزدیده شده ای و.. چون هیچ نشانی ازتوپیدا نکردیم ونا امید شده بودیم. ولی اکنون لطف خدا شامل حال ما شده وازطریق انجمن نجات خبرسلامتی تورا شنیده ایم وروزانه صدها باربه درگاه خدای متعال سرسجده فرود می آوریم وشکرش می گذاریم وبی صبرانه انتظاردیدن تورا می کشیم…

از اندیشه ی منفی تا اندیشه ی مثبت 13 خرداد 1387

از اندیشه ی منفی تا اندیشه ی مثبت

لذا اینبار ما تصــمیم گرفته ایم بدون نگرانی و با خیال راحت و آرامش شما را توسط سازمان ملل به کشور برگردانیم دل همه ما به تو تنگ شده و بویژه من همواره به یاد تو بوده و هستم و حداکثر سعی و تلاش خود را کرده و میکنم تو را انشاء ا… به ایران برگردانم از جهت محل زندگی و شغل نیز نگران نباش همه اش را برایت تهیه می کنیم – فقط یک سوال مهمی از مسئولین سازمان شما دارم که این چه خلق دوستی است که اجازه تماس حتی تلفنی را به تو نمیدهند تا یک خانواده ی بزرگ از نگرانی چندین ساله (حدود 19 سال) خارج شوند و اگر یک ذره انسانیت دارند اجازه دهند اولاً با ما تماس آزاد داشته باشی و دوماً به میل و رغبت خودت و با کمک ما به کشورمان برگردی

مادر در نزد من است اما دلتنگ شماست 12 خرداد 1387

مادر در نزد من است اما دلتنگ شماست

دلتنگ قراردادن والدین در هیچ کجای قرآن نیامده و در هیچ آیه ای هم نازل نشده است و این از حداقل حقوق هر فرد است که شما از آن بی بهره اید برادر من اگر به تاریخ یک قرن گذشته ایران برگردیم گروههای مشکوک سر در آورده یا در گروههای با سابقه نفوذی هایی از سرویس های اطلاعاتی غرب جنایتکار نفوذ کرده و در نهایت تبدیل به گروه ضد مردم شده است. یک صد سال قبل گروه (دولت آزاد ایران) دست پرورده دولت بریتانیا مهره مرموز میرزا کریم خان دشتی را بر آن قرار داده که حتی میرزا کوچک خان جنگلی قبل از تشکیل نهضت جنگل خود و تعدادی از افراد خود مشغول خدمت در آن بودند.بعد از معلوم شدن این مهره مرموز این مرد گرانقدر از آنها جدا شده و نهضت جنگل را تشکیل دادند خلاصه سرت را درد نیاورم نامه من به پایان رسیده و خدا حافظی می کنم.

دلم می خواهد پرنده ای بودم تا پروازکنم به سوی تو 09 خرداد 1387

دلم می خواهد پرنده ای بودم تا پروازکنم به سوی تو

همه ما دردعاهایمان ازخداوند عاجزانه آمدن توبه نزدخانواده ات خواستاریم. خیلی حرف دارم،‌خیلی دلم گرفته، نمی دانم ازکی وازکجا وچه بگویم. ازسالها دوری وانتظارازکسانیکه زمانی پیش ما بودند وحال اجل به آنها فرصت نداد و آرزوی دیدن تورا به خاک بردند وتسلیم حق شدند. آخرعزیزم تا کی باید فاصله بین ما و تو باشد. دلم می خواهد پرنده ای بودم تا پروازکنم وپیش تو بیایم وتورا را خود به ایران بیاورم اما افسوس. بیا پسرم که احساس میکنم برای من ومادرت دیگرفرصت زیادی نداریم. نگذارآرزوی دیدن تو به دلمان بماند. آخرگناه ما چیست که نصیبمان جدائی و انتظار شده است.

خواسته ی مشروع خانواده ها و واکنش هیستریک رهبران مجاهدین 08 خرداد 1387

خواسته ی مشروع خانواده ها و واکنش هیستریک رهبران مجاهدین

برادر عزیزم این نامه برای پند و نصیحت تو نیست. تنها برای یادآوری سالهای از دست داده توست برای اینکه بدانی دیگر نادان و کم سن و سال نیستی و می توانی برای زندگی خودت تصمیم بگیری و تو بهتر از هر کسی می دانی که سازمان با حیله و فریب چه بر سر شما آورده است. از شما ها چه چیزهایی گرفته و در مقابل چه چیزهایی داده است. تمام اهداف و حرف های آنها وعده های پوچ و تو خالی است. در برنامه سیمای آزادی صحبت از نقض حقوق بشر در ایران است. می خواهم بدانم که حق و حقوق یک انسان در این جامعه ی پیشرفته چیست؟ آیا آنها حق و حقوق افراد دربند شهر اشرف را رعایت کرده اند.

تا کنون قیافه برادرم را ندیده ام 07 خرداد 1387

تا کنون قیافه برادرم را ندیده ام

ما هیچ ناراختی یا گرفتاری نداریم. حرف مرا باورکن توخودت مرا می شناسی حتما هم میدانی که اهل دروغ نیستم وهرچه میگویم حقیقت است. برادرت هم زندگی راحتی دارد من هم همینطورازاداره حقوق بابا یت را میگیرم ومطمئن باش هیچ وقت سربارکسی نیستی. فکرتورا هم کردیم البته با حق وحقوق خودت مهیا است ودراینجا هم هیچ گرفتاری یا ناراحتی برایت نیست واین نامه را هم من به دلخواه خودم نوشته ام وخواستم ازهرطریقی که مقدورباشد برای تو بفرستم ولی هیچ گونه آدرس پستی با ایمیل یا نشانی دیگربرای تماس با تو نداشتم.

بنام خدایی که وفایش ازلی و ابدی است 23 اردیبهشت 1387

بنام خدایی که وفایش ازلی و ابدی است

البته آدمها را باید در موقعیتهایشان قضاوت کرد چون اگر هرکس دیگری جای تو بود شاید اینگونه بود. اما ما کسانی هستیم که در بیرون از دنیای شما مانند کسانی که در دریا هستند از ساحل شما را می بینیم. حسین جان زمانی که در ایران بودی آزادی و تفریح و… همه چیز جای خود را داشت. من نه از سیاست چیزی میدانم و نه میخواهم سرم را با این حرفها درد بیاورم. من فقط نگران سلامتی و زندگی و آینده ات هستم و کاری به بقیه ندارم، کاری که اگر همه خانواده ها برای بچه هایشان بکنند دیگر شما مشکلی ندارید. البته شاید موقعیت همه شما در آنجا یکی نباشد که مطمئن هستم نیست.

پسرم همچنان در حسرت شنیدن صدای تو مانده ایم 22 اردیبهشت 1387

پسرم همچنان در حسرت شنیدن صدای تو مانده ایم

دومین نامه ی پدر و مادر آقای کاووسی خطاب به فرزند عزیزشان اسماعیل اشاره صریحی ست به زشتی ذهن رهبران مجاهدین. آنجا که می نویسند:” صد افسوس که رهبران مجاهدین از احساسات پدرانه و مادرانه بویی نبرده اند… ما در همین نامه به رهبران مجاهدین اعلام می کنیم که آنها به چه حقی به خواسته آشکار و مشروع ما که شنیدن صدای فرزندمان پس از سالها دوری و فراق است، بیشرمانه پاسخی ندادند و سکوت کردند. آیا این است رسم جوانمردی و عیاری؟… شما چرا از ده دقیقه ارتباط و تماس تلفنی فرزندمان با ما پدر و مادر پیر و چشم انتظار می هراسید؟”

blank
blank
blank