تا کنون قیافه برادرم را ندیده ام

ما هیچ ناراختی یا گرفتاری نداریم. حرف مرا باورکن توخودت مرا می شناسی حتما هم میدانی که اهل دروغ نیستم وهرچه میگویم حقیقت است. برادرت هم زندگی راحتی دارد من هم همینطورازاداره حقوق بابا یت را میگیرم ومطمئن باش هیچ وقت سربارکسی نیستی. فکرتورا هم کردیم البته با حق وحقوق خودت مهیا است ودراینجا هم هیچ گرفتاری یا ناراحتی برایت نیست واین نامه را هم من به دلخواه خودم نوشته ام وخواستم ازهرطریقی که مقدورباشد برای تو بفرستم ولی هیچ گونه آدرس پستی با ایمیل یا نشانی دیگربرای تماس با تو نداشتم.

به: خسرو سلیقه دار – اهل بندر انزلی گیلان از: مادرش شهربانو مرندی بنام ایزد هستی بخش سلام ازروزی که نوارت را دیدم همیشه اشکم سرازیراست وبخاطرطرزفکرت درمورد خانواده ات واقعا درتعجب وحیرتم چرا که ما را به اجباروبا فشاریا تهدید برای شرکت درهمایش "انجمن نجات" وادار نکردند بلکه من وبرادرت به خواست خودمان،دائما به دنبال راه تماسی با تو بودیم،‌تورا ببینیم وبا توصحبت کنیم. فقط یک تلفن به ما زدند،‌ما خودمان تصمیم گرفتیم همانطورکه سال گذشته من وبرادرت خودمان تنها به کربلا آمدیم. ولی به دلیل مشکلات امنیتی موجود درمنطقه خالص هیچ ماشینی حاضربه آوردن ما به آنجا نشد تا تورا ببینیم. چون برادرت مرتب اظهارناراحتی میکند که من اصلا قیافه برادرم را ندیدم ودلم خیلی می خواهد برادرم را ببینم به همین دلیل حرکت کردیم آمدیم وبی نتیجه بود. ما هیچ ناراختی یا گرفتاری نداریم. حرف مرا باورکن توخودت مرا می شناسی حتما هم میدانی که اهل دروغ نیستم وهرچه میگویم حقیقت است. برادرت هم زندگی راحتی دارد من هم همینطورازاداره حقوق بابا یت را میگیرم ومطمئن باش هیچ وقت سربارکسی نیستی. فکرتورا هم کردیم البته با حق وحقوق خودت مهیا است ودراینجا هم هیچ گرفتاری یا ناراحتی برایت نیست واین نامه را هم من به دلخواه خودم نوشته ام وخواستم ازهرطریقی که مقدورباشد برای تو بفرستم ولی هیچ گونه آدرس پستی با ایمیل یا نشانی دیگربرای تماس با تو نداشتم. والسلام التماس دعا دارم شهربانو مرندی 

نامه به خسرو سلیقه دار

برچسب ها

نامه رضا حمزه ای به عباس گل ریزان در کمپ آلبانی 03 دی 1404
منتظر خبر آزادیت هستیم

نامه رضا حمزه ای به عباس گل ریزان در کمپ آلبانی

سلام برادر زن عزیزم خوبی عباس سلامتی در چه حالی؟ من شما را همچون برادر خودم می دانم و از خداوند می خواهم همیشه سالم باشی. من و خواهرت فاطمه همیشه به یاد شما هستیم. از رفتنت چندین سال می گذرد و من و خواهرت نگران شما هستیم. کاش می دانستیم در چه وضعیتی هستی. […]

خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجم 03 دی 1404
درگیری با حشمت و رشید؛ آغاز اسارت من

خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجم

رضا گوران در قسمت قبل خاطراتش درباره تعدادی از عملیات های ایذایی و تروریستی سازمان در خاک عراق و در خاک ایران مواردی را بیان کرد از جمله انفجار اتوبوس پیشمرگه ها در منطقه کفری عراق، عملیات بزرگ در خاک ایران و همچنین سه دانش آموزی که برای انجام عملیات به داخل ایران فرستاده شدند. […]

چند کلامی با مسعود رجوی 03 دی 1404
مرا فریب دادید

چند کلامی با مسعود رجوی

آقای رجوی می خواهم سخنی را با شما آغاز کنم آنقدر در تشکیلات شما سختی کشیده ام که نمی دانم از کجا شروع کنم. من در زمان جنگ سرباز بودم و در جبهه بدست نیروهای شما اسیر شدم. مرا به اردوگاه خودتان منتقل کردید در اُردوگاه توسط افرادی بنام سید سادات دربندی (عادل) و مجید […]

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.