خاری درچشم رجوی

از طریق سایت انجمن نجات درجریان خبر فوت مهدی افتخاری قرارگرفتم. بنا به گزارش سایتهای فرقه رجوی مهدی افتخاری معروف به فرمانده فتح الله به دلیل ابتلا به بیماری سرطان در بیمارستانی دربغداد درگذشته است. آنهایی که درمناسبات فرقه رجوی بودند با نام افتخاری به خوبی آشنایی دارند. وی ازاعضای دفتر سیاسی سابق بود که بدلیل طراحی و فرماندهی فرار مسعود و مریم رجوی، لقب قهرمان زنده به خود گرفت. بعد ازاستقرار نیروهای سازمان درخاک عراق، فرماندهی قرارگاه ذوالانوار در شهر القرنه عراق را به عهده گرفت، و بالاخره درعملیات مرصاد یکی ازفرماندهان محوربود.نقطه اختلاف مهدی افتخاری با مسعود رجوی ازبحث انقلاب ایدئولوژیک وطلاق شروع شد وبعد ازشکست درعملیات مرصاد که تعداد زیادی ازاعضای سازمان کشته و زخمی و یا اسیر شدند به نقطه اوج خود رسید. بعد ازعملیات مرصاد تمامی اعضای سازمان دراوج تعجب دیدند که وی دیگر درموضع مسئول فرماندهی نیست وبه رده H تیمی یک هوادارمعمولی تنزل پیدا کرده بود رجوی برای درهم شکستن مقاومت وعزم جزم مهدی افتخاری اورا درپایین ترین مواضع، ازجمله باغبانی گمارد. ولی مهدی افتخاری با پذیرش تمامی این سختیها، خود را با آن شرایط منطبق کرد، بطوریکه خشم رجوی ودیگر عوامل اورا برانگیخت، رجوی که می دید حضورمهدی افتخاری درمناسبات سازمان با آن قیافه وشکل وشمایل که تشکیلات سازمان را به مسخره می گرفت دراذهان نیروها تاثیرات منفی گذاشته وسمپاتی اعضاء را برمی انگیزد بالاخره با فرصت ازنشستهای طعمه اورا دریک نشست معمولی که تمامی اعضای سازمان درآن شرکت داشتند سوژه کرد وبا ایجاد جوی هیستریک سعی درتحریک احساسات اعضاء برعلیه وی نمود بطوریکه علنا درآن جلسه مهدی افتخاری راشاخص ضدانقلاب مریم و مروج بریدگی و ضدیت با تشکیلات نامید ودرهمین رابطه مزدوران با تحریک رجوی به سراو ریختند تا به خیال خود، وی را درهم بشکنند و واداربه تسلیم و سرفرود آوردن در مقابل رجوی کنند. ولی زهی خیال باطل که مهدی افتخاری یک تنه ایستاد وحاضرنشد جمله ای در تایید انقلاب مریم و به رهبری مسعود بگوید.
بعد از آن مهدی افتخاری به قرارگاه علوی که من در آن حضور داشتم منتقل شد. درآنجا به دلیل ارتباطات کاری بیشتر توانستم وی را بشناسم و از وضعیت او مطلع شوم. در یکی از صحبتها مهدی افتخاری درپاسخ به سئوال من که گفته بودم واقعا درعملیات مرصاد به گفته رجوی ترسیده بود میگفت ترس بله من ترسیدم.البته نه بخاطرجانم بلکه ترس ازکشته شدن صدها عضوبی گناه،چون آنها بی گناه، قربانی خط وخطوط غلط نظامی سازمان شده بودند و از اول هم برای همه ما مشخص بود که این عملیات محکوم به شکست است.مهدی افتخاری همچنین ضدیت عجیبی با بحث انقلاب مریم و بندهای آن داشت وهمواره با حالت تمسخر آن را به بازی میگرفت وی علیرغم ضدیت ومخالفت آشکار با رهبری در سازمان ماند تا به رجوی ثابت کند میتوان بدون انقلاب مریم و بدون اتکاء به تشکیلات زندگی کرد اگرچه این نقطه ضعف و اشکال اساسی او بود. جدایی و حضور وی در صف مخالفین رجوی میتوانست ضربات سنگینتری به رجوی بزند. به هرحال کاراو بمثابه ضد انقلاب مریم و افشاگری علیه رجوی درتشکیلات فرقه قابل تحسین است وهمین امرما را برآن می دارد که به مرگ وی مشکوک شده و او را درصف قربانیان رهبری بحساب آوردیم.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا