ماکیاول در جسم و جان رجوی ها زنده است!

ازنظر پادوان مسعود ومریم رجوی، رژیم ایران همان خانواده های مربوط به اسرای رجوی و خانواده ها ی فوق، عامل وسخنگوی رژیم هستند!
گماشتگان رجوی طی این روزها وقتی قلمی بدستشان داده میشود، بانوشتن مقدماتی برای مطلب شان، بلافاصله سراغ عزاداری رفته وازحضوراعضای خانواده هایی دراطراف کمپ ترانزیتی لیبرتی که عزیزان دربندی درآن کمپ تبدیل شده به اسارتگاه وآزمایشگاه شستشوی مغزی این گرفتاران دارند، رفته وبا ممکن ترین کلمات رکیک، آنها را بباد ناسزا میگیرند که چرا میخواهند ازابتدائی ترین حقوق خود که درخواست ملاقات با این اسراست، بهره مند شده ومانع تکامل تاریخ بشری بدست رجوی ها گردند!
از آنجا که این مسئله هر روزه تکرار میشود، نویسندگان رجوی هریک به فراخور حال خود واینکه تصور رونوشت برابر اصل را از اذهان زدوده ومطالب شان بیش ازاین ملال آور نباشد، با تیترها ومقدمه های گوناگون وارد صحبت شده ودرانتهای کار است که بعنوان مخرج مشترک همه ی این نوشته ها، فحاشی به خانواده ها را انجام میدهند!
آقای اسداله نبوی یکی ازاین گماشتگان است که مثلا خواسته فضل فروشی کرده و دراثبات حقانیت؟! فرقه ی منتسبه اش، ازاستاد خود " ماکیاول" نقل قول جانانه ای کرده وبا تبعیت از عاد ت معروف " آی دزد، آی دزد "، نشان دهد که رهبران اونیستند که شاگردان بااستعداد " ماکیاول" بوده وتئوری های ضد مردمی اورا با قابلیت زیاد بکار میبرند بلکه دیگرانند که اسلوب های قدرتمداری اورا بکار برده و حق رجوی را ضایع میسازند:
او درنوشته ای با عنوان " اگر ماکیاول زنده بود! " به نقل قول توصیه ی معروف استاد رهبرش رجوی میپردازد:
«اگر حاکمی هرگز از جاده درستی قدم بیرون نگذارد، از میان خواهد رفت. حاکم باید به زیرکی روباه و به خشونت شیر باشد… شهریاران فقط در مواردی که صرف کند باید به عهد خود وفا کنند و در غیر این صورت امیر باید که گاهی هم عهد شکنی کند… اما لازم است که این صفت را پوشیده داشت و در ظاهر سازی و تلبیس استاد بود… همواره فریب خوردگانی پیدا خواهند شد…».
البته این حکم درمورد حاکمی که منتخب مردم بوده وجامعه شکل دموکراتیک تری داشته باشد،  یقینا صدق نمیکند و بقیه ی حالاتش مشروط به شرایطی است وما بارها درتاریخ شاهد سرنوشت حاکمی بوده ایم که با وجود رعایت طابق النعل بالنعل نظریات ضد بشری این فیلسوف درباری وضد مردمی، بازهم سرنوشت خوبی نداشته اند.
درست است که رجوی حاکم بدان معنی نیست ولی موقعیت اش درتشکیلات ومخصوصا ادعاهایش درمورد خودش، او را از سطح یک حاکم، پادشاه ورهبر زمینی جدا کرده وبه عرش اعلا میبرد که دراینصورت میتوان باو هم حاکم گفت!
البته رجوی ها خود میتوانند تصمیم بگیرند که آیا باوجود این نتایج منفی نهائی که این نظریه ی استبدادی ببآر آورده بازهم میخواهند باین رویه ی معمول خود ادامه دهند یانه  که اعمال ورفتارشان نشان میدهد که میدهند!
آقای نبوی درقسمتی از سخنانش میگوید:
"… اگر ماکیاول زنده بود او را به آغاز انقلاب 57 ایران میبردم که… آمد و گفت برای تحکیم نهاد «خانواده» هرکاری خواهد کرد ".
دراین مورد خاص من ابدا اظهار نظری نمیکنم ولی این را درجلوی چشمان خود میبینم که اشکالات رژیم درمورد خانواده ها، صدها بار کمتر از جنایاتی است که رجوی درتشکیلات مجاهدین خلق سابق کرد وبا ازبین بردن نهاد خانواده وگرفتن فرزندان از والدین خود و مجبور کردن زوج ها به طلاق اجباری وسپس تصاحب زوجه، چهره ی خوبی ازرژیم دراذهان عمومی ترسیم کرد!
او د رسطور بعد آورده است:
"… در سال 67، برای درهم شکستن مقاومت زندانیان دوباره اهل خانواده و عواطف خانوادگی میشود و شرط آزادی را تشکیل خانواده قرار میدهد ".
نتیجه ی این دلیل تراشی قلم بدست فرقه ی رجوی این است که داشتن خانواده بمعنای شکستن مقاومت زندانی است واگر کسی خواست وارد سیاست بشود- که این سیاست جزئی اززندگی است وفقط  نحوه ی ورود ورفتارهای خاص تفاوت های وشیوه های وارد شدن درآنرا نشان میدهد- نباید تشکیل خانواده بدهد واین استدلال،  درست اعلام بیعت دوباره با انقلاب مریم است که این بار در زر ورق پیچانده شده است!
با این وضع، تکلیف خلق قهرمانی که بزعم شما باید حکومت روبه زوال را سرنگون کنند و اغلب تشکیل خانواده  هم داده اند، چیست؟؟!!
آیا باید طلاق جمعی اجرا شود؟! واگر این طلاق درست است، چگونه شامل حال مسعود ومریم رجوی نشد وبجای آن وبرعکس تعدد زوجات به مزاج آنها وصلاح انقلاب؟! سازگارتر درآمد؟
نبوی که خود دربالا نشان داد که درخانه ی شیشه ای نشسته وصلاحش درپرتاب کردن سنگ بسوی دیگران نیست، بدون اینکه سودی برای او و سازمانش داشته باشد، به این شکل خنده دار مثلا به حمایت ازنهاد خانواده برخاسته است:
" اگر ماکیاول زنده بود او را به صحنه اجتماعی ایران میبردم که چگونه بعد از 35 سال حاکمیت ماکیاولیستهای مرتجع، نهادی به نام خانواده در ایران از هم پاشید. طوری که بنا به اعتراف رسانه ها، بیش از 25درصد ازدواجها، یعنی از هر 4 ازدواج، یکی به طلاق منجر میشود و در فاصله سالهای 85 تا 90، زنان سرپرست خانوار 53 درصد افزایش یافته است ".
این آمار نشانگر آنست که حکومت ایران بسیار موفق تر ازشما درحفظ نسبی کیان خانواده بوده است واین درحالی است که رژیم سهم قابل تعریفی دراین نابسامانی ها دارد وتمامی وحتی چند دهم این طلاق ها رانمیتوان مستقیما به رژیم نسبت داد. اما طلاق های صددرصدی تشکیلات شما، بطور صد درصد ازطرف مسعود ومریم انجام گرفته که یک مقایسه ی ساده نشان میدهد که رژیم با هرخصوصیات منفی هم که داشته باشد، بارها مردمی تر از رهبران شما عمل کرده است!
حالا به اصل موضوع میرسیم:
"… و از آن جا، او {ماکیاول} را به خاک پاکی به نام اشرف میبردم که چگونه همین ابزار «خانواده» و «عاطفه» به مدت دو سال برای شکنجة شبانه روزی مجاهدان و رزمندگان آزادی به کار گرفته شد تا ارادة آنها برای رهایی مردمشان را در هم بشکند ".
یعنی درخواست ملاقات ازطرف خانواده ها درخاکی که معلوم نیست چرا باید پاک باشد، شکنجه ی مجاهدین اشرفی است ومعلوم نیست چرا؟
ناراحتی رجوی از جوشش احساسات وعواطف انسانی خانواده ها واسرا که مسلما درملاقاتها به غلیان درمیآید وآنها را به خویشتن خویش بازمیگردانید وکاری انسانی انجام میشد، چرا باید اراده ی این بی ارادگان را برای رهایی مردمی که نزدیکترین شان بآنها همان افراد بست نشسته در درب ورودی اشرف بودند، درهم بشکند؟!
وسرانجام اینکه:
"… سرانجام اگر ماکیاول زنده بود او را به زندان لیبرتی دعوت میکردم تا از این پس از فراز تیوالهای 4 متریاش جست و خیزهای میمونوار جانورانی را نگاه کند که به اسم «خانواده» باز هم میخواهند مجاهدین را با شکنجه سفید و سپس سرخشان بیازمایند ".
خوب! دیگر چه بینه ای قوی تر ازاین، از ما میخواستید خواننده ی محترم؟!
خانواده را جانور نامیده اند وازنوع میمونش وآنگاه میخواهند " خلق قهرمان ایران" را به رفاه وسعادت برسانند وبه زور این نوشته ها میخواهند که ما باور داشته باشیم که آنها شاگردان وفادار " ماکیاول " نیستند!
حمید
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا