نفوذ و تأثیرگذاری فرقه ها بر روی افراد

فرقه های مخرب کنترل ذهن یکی از جدی ترین تهدیدات هزاره سوم هستند. هر چند در اکثر کشورها امروزه برای مقابله با اقدامات فرقه ای دست به وضع قوانین و مقررات می زنند و در سطوح مختلف امنیتی، قضایی و حقوقی با این پدیده مبارزه می کنند، اما تغییر شکل و شگرد فعالیت که همواره متناسب با شرایط روز تغییر می کند، امکان کنترل قطعی و کامل آن ها را ناممکن ساخته است.

از این رو سرمایه گذاری در حوزه پیشگیری که به مصون سازی جامعه مربوط می شود ضروری به نظر می رسد. شناسایی روش ها و شگردهای فرقه های مخرب در واقع به معنای توانمند سازی ذهنی اعضای جامعه است که به شکلی مؤثر از به دام افتادن افراد جلوگیری می کند.

در مورد افراد گرفتار در فرقه های مختلف علی رغم اعمال همه محدودیت ها و کنترل های ذهنی و جسمی، در صورت روشنگری هدفمند و صحیح در خصوص فرقه ها و آثار مخرب آن ها می توان با درصد مناسبی باعث ریزش نیرویی آن ها شد.

برای تبیین شیوه های فریب در فرقه ها باید سه مرحله اصلی فرقه ها از مرحله شکار یا عضوگیری تا در اختیارگیری کامل یک نیرو را شناسایی کرد.

مرحله نخست، شیوه های معمولی نفوذ و تأثیرگذاری عقلانی جهت ایجاد، تقویت یا تغییر اعتقادات در افراد تازه جذب شده است که به کار گرفته می شود. این شیوه ها را نفوذ یا تأثیر گذاری می نامیم.

بعد از تغییر اعتقادات یک فرد، رهبران فرقه با یک مشکل جدی رو به رو می شوند و آن این است که چگونه اعتقادات جدید را در فرد تثبیت کرده و مانع بازگشت وی به مبانی اعتقادی گذشته اش شوند. در این مرحله فرد تازه جذب شده تحت تأثیر شخصیت گذشته اش و همچنین در اثر کشش ها احساسی و عاطفی نسبت به محیط و فضای زندگی گذشته، دوستان و خانواده اش، همواره تمایل برای بازگشت به اعتقادات قدیمی خود دارد. رهبر فرقه جهت انجماد و تثبیت اعتقادات جدید در عناصر تازه جذب شده، اساساً جداسازی روانی و حتی فیزیکی آن ها از محیط زندگی گذشته در جهت ایجاد انزوا از گذشته و همچنین شیوه های کنترل و تغییر رفتار را به کار می گیرد. این مجموعه از شیوه ها «کنترل فکر» یا «کنترل ذهن» نامیده می شود.

سرانجام یک رهبر فرقه مخرب برای آن که زنان و مردان تازه جذب شده را تبدیل به مومی کند که بتواند هر زمان آن ها را به شکل دلخواه خود درآورد، چاره ای ندارد مگر آن که شخصیت فردی آن ها را عوض کرده و آن را با شخصیت جمعی فرقه جایگزین سازد. این کار توسط کنترل عواطف یا ایجاد و به کارگیری هیجانات و احساسات انجام می گیرد که آن را شستشوی مغزی می نامند.

ممکن است یک فرقه مطابق با ترتیب این سه مرحله عمل نکند و بنا به شرایط، سوژه و نوع دامی که سر راه سوژه هایش پهن کرده مثلاً از عواطف که از ابزارهای شستشوی مغزی است در همان مرحله اول برای جذب استفاده کند.

برداشت از کتاب: بن بست در استراتژی؛ شکست در تاکتیک

نوشته: دکتر ناصر شعبانی

صفحه های: 514 و 513

تنظیم مطلب: عاطفه نادعلیان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا